میوه‌ انقلاب بر شجره مردان کامل

آیت‌الله میرزا محمدجواد حسین‌آبادی زندگی پرثمری داشت. ایشان نه تألیفات پرتعداد معروف و نه شاگردان پرشمار و سرشناسی داشت. بلکه راز ثمربخشی این شخصیت بزرگ، «کامل» بودن او بود.

تاریخ انتشار: 11:31 - دوشنبه 1401/11/10
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
میوه‌ انقلاب بر شجره مردان کامل

کامل بودن، ویژگی اساسی،مطلوب و ایدئال هر انسانی است؛ در هر عصر و جغرافیایی و با هر پیشه و منصبی. اما شاید تصوری که از تمام و کمال بودن در میان اذهان وجود دارد، نیازمند اصلاح باشد. کامل

از هر رشته‌ای، سررشته‌ای؟! کامل

ما معمولا کامل و جامع‌بودن را چنین تصور می‌کنیم که باید در تمامی زمینه‌ها و تمام شعبات ورود کنیم؛ حال اگر بحث علم است، در تمام زمینه‌های علمی، اگر بحث حرفه است، در تمام انواع و گونه‌های مربوط به حرفه‌ خود و در هر بحث دیگری که باشد، تصورمان این است که تا سراغ تمامی شعبه‌ها و زیرشاخه‌ها نرویم و نوکی به هرکدام از آن‌ها نزنیم، کامل و جامع نیستیم.

همه‌ ما نحوه غذاخوردن کودک سر سفره را دیده‌ایم؛ ابتدا با ذوق و شوقی خام، مقدار زیادی از همه‌ خوراکی‌ها برای خودش برمی‌دارد، بعد وقت عمل که می‌رسد، دو قاشق از خورشت‌سبزی می‌خورد، نصف کبابش را می‌خورد، ناخنکی به ماست می‌زند و گازی هم به تکه‌نان! درنهایت اثری که از او باقی‌می‌ماند، ترکیبی از خرده‌غذاهای نیم‌خورده و به‌هم‌ریخته و بلااستفاده است.

در یک‌کلام، نعمت الهی را ضایع کرده و هدر می‌دهد و نتیجه‌ غذاخوردنش چیزی جز زحمت و دشواری برای دیگران نیست.

در مقابل، غذا خوردن افراد پخته و باتجربه را هم دیده‌ایم که از همه غذاها برنمی‌دارند. هرچه هم برمی‌دارند، به میزان برمی‌دارند و به‌تناسب می‌خورند و جوری ته ظرف‌هایشان را پاک می‌کنند که گویا در این ظروف غذایی خورده نشده است!

کامل‌ بودن در تمام‌کردن است

کدام‌یک از این دو مدل را می‌توان کامل و جامع دانست؟ بدون شک اگر کسی کاری را شروع کند و بدون اینکه آن را به‌درستی به اتمام برساند، در میانه‌ راه به سراغ کار دیگری برود، حساب جدی روی این شخص باز نمی‌کنیم؛ می‌گوییم از شاخه‌ای به شاخه‌ دیگر می‌پرد و هیچ اعتمادی به او نیست که شاخه‌ جدی را نیز به هوای شاخه‌ دیگر رها نکند.

در مقابل، از دیدن کسانی که کارشان را از صفر تا صد به‌درستی و با استحکام انجام می‌دهند، بسیار لذت می‌بریم؛ حتی اگر آن کار به‌اندازه غذا خوردن کوچک باشد. با این اوصاف، تصورمان از «کامل و جامع‌بودن» بسیار نزدیک می‌شود به «تمام بودن» و «استحکام‌داشتن».

کار کامل و جامع، آن کاری است که همه‌ اجزای واقعی آن، یعنی مقدمات، مسیر و فرایند و درنهایت هدف و مقصد، به‌خوبی طی شود تا سرانجام یک اثر کارآمد و یک بسته جامع شکل گیرد.

زیرا هرآنچه مُهر پایان کار نگیرد، هیچ جایگاهی در معادلات واقعی عالم هستی ندارد و مثل ساختمان نیم‌ساخته‌ای می‌ماند که پی و ستون‌هایش زده‌شده، ولی سال‌های سال بی‌استفاده رها می‌شود. معماری که 10 ساختمان ناتمام در کارنامه‌اش دارد، در مقابل معمار دیگری که فقط یک ساختمان ساخته، ولی آن را به کمال و اتمام رسانده، یک بر صفر عقب است!

ناتمامی یکی از جدی‌ترین مشکلات و آفت‌های دنیای انسان‌هاست که می‌توان رد آن را در مسائل و زمینه‌های مختلف پیگیری کرد.با این تصور اصلاح‌شده‌ای که از کمال و جامعیت در ذهنمان شکل گرفت، می‌توانیم کمال و جامعیت را درزمینه‌ علم هم بازنگری کنیم.

دانشمند کامل آن نیست که از هر رشته‌ای، سررشته‌ای دارد! بلکه آن است که در هیچ رشته‌ای وارد نمی‌شود. مگر اینکه آگاهانه می‌داند چرا وارد آن می‌شود و دنبال چه اثرگذاری واقعی در عالم هستی و صحنه‌ زندگی است. سپس به فراگیری راهکارهای این اثرگذاری می‌پردازد و این اثر را به تمام و کمال از خود برجای می‌گذارد.

کمال در شخصیت میرزا محمدجواد اصفهانی حسین‌آبادی

او که پس از سال‌ها تحصیل نزد بزرگ‌ترین علمای عصر خود در نجف، به اصفهان بازگشت، سرزمین مادری را در چنگال یکی از سفاک‌ترین و ظالم‌ترین حاکمان تاریخ اصفهان دید. می‌شد مانند بسیاری دیگر از علما، خود را فقط با درس و بحث و نماز مسجد سرگرم کند، اما در این صورت تمامی زحماتی که در راستای تحصیل و علم‌آموزی به جان خریده‌بود، ناتمام می‌ماند؛.

چراکه اصولا علم مادامی‌که به عمل نرسد، به هدف خود نرسیده است. مسعودمیرزا معروف به ظل‌السلطان که اخبار جنایات و تخریب‌هایش دل همه‌ مردم این شهر را از آن زمان تا اکنون، خون کرده است، حاکمی بود که در مقابل خود هیچ مانع و مقاومتی جز بزرگانی از علما نمی‌دید.

بیشتر نام حاج‌آقا نجفی و حاج آقا‌نورالله را به‌عنوان سردمداران مخالفت با ظل‌السلطان شنیده‌ایم. اما می‌توان گفت پایه‌گذار ایستادگی روحانیت در برابر ظلم حکام در دوره‌ معاصر اصفهان، میرزامحمدجواد بود.

او با همتی بلند درباره تمامی امور مردم خود را مسئول می‌دید و دست از اقدام و عمل و نهی از منکر برنمی‌داشت. تا جایی که ظل‌السلطان و ناصرالدین‌شاه مجبور به تبعید او از اصفهان شدند. همین مبارزه‌های او بود که فضا را برای آقانجفی و حاج‌آقانورالله گشود تا بتوانند با پشتوانه‌ مردمی، مقدمات نهضت مشروطه را پایه‌ریزی کنند.

همچنین میرزا محمدجواد به‌عنوان پدر، دو نابغه در دامان خود پرورش داد که یکی از آن‌ها از مهم‌ترین سرمنشأهای انقلاب اسلامی ایران است. آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی، فرزند کوچک‌تر میرزا محمدجواد بود که به‌عنوان تأثیرگذارترین استاد امام خمینی(ره) شناخته می‌شود.

امام درباره ایشان می‌گوید: «من در طول عمرم روحی به لطافت و ظرافت آیت‌الله شاه‌آبادی ندیدم. مرحوم شاه‌آبادی لطیفه‌ای ربانی بود. اگر آیت‌الله شاه‌آبادی هفتادسال تدریس می‌کرد، من در محضرش حاضر می‌شدم. چون هرروز حرف تازه‌ای داشت.»

آیت‌الله میرزا محمدجواد اصفهانی، کار خود را به اتمام رساند. راضی نشد که علم و عالم در حجره‌های مدارس علمیه، در کنج عزلت باشد و مردم در کوچه‌بازار در اوج ذلت! او به میدان آمد تا علم با عمل پیوند خورده و به نقطه‌ مقصود خود برسد. او پایه‌های انقلاب اسلامی امروزمان را دیروز بنا نهاد.

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

16 − 15 =