به گزارش اصفهان زیبا؛ سال 1399 که دوران اوجگیری ویروس کرونا بود و همه آموزشهای رسمی کشور به مجازیشدن و آموزش از راه دور پیوند خورده بود، یکی از اقواممان ترم پنجم پزشکی بود. همان زمان صحبتی با هم کردیم و حرف از امتحانات و شیوههای تقلب در امتحانات مجازی به میان آمد. میگفت: «برای امتحان دیروز قرار شد دوستم داروهای بیماری قلبی رو حفظ کنه؛ من هم کلیه رو خوندم. خدا خیر بده این کرونا رو. کارمون آسون شده.» یکلحظه جا خوردم! یعنی چی که یک نفر داروی قلب میخواند و دیگری داروی کلیه؟
لابد تا چندسال دیگر زمانی که بیمار شدیم باید ببینم دکتر کدام داروها را خوانده است و کدام قسمت بدن را بیشتر از دیگری میشناسد! اینجور باشد که مملکت را آب میبرد! البته این نگرانی در خصوص وضعیت پزشکان دستکم در این مرحله برطرف شد و آموزش دانشگاهشان بعد از حضوریشدن کلاسها، لزوم اخذ نمره مجدد این دروس را اجباری کرد و کمی خیالمان راحت شد.
این داستان اما همین یک ماه اخیر با رنگ و آبی دیگر تکرار شد. میان همین استوریهایی که چالش میشود، یکی از دوستانم که دانشجوی کارشناسی رشته حقوق است، نوشت: «تا میتونید سعی کنید مشکلاتتون رو با گفتوگو حل کنید. چون ما هیچی از درسامون نمیفهمیم.» یک دوست قدیمی دانشجوی کارشناسیارشد روانشناسی هم نوشت: «هیجاناتتون رو با ورزش تخلیه کنید، نفس عمیق زیاد بکشید، دمنوش آرامبخش بخورید و دعا کنید کارتون به ما گیر نکنه که خودمونم نفهمیدیم آخر چطوری باید مشکلاتمون رو حل کنیم.» او در ادامه استوریهای روزمرهاش از کارگاههای روانشناسی میگوید که باید ماهیانه مبلغ فراوانی را برای شرکت در آنها هزینه کند تا دستکم برخی از اصول ابتدایی علم دانشگاهیاش را یاد بگیرد و همهکس زیر بار این هزینهها نمیروند.
مورد دیگر، یکی از دانشآموختگان مقطع دکتری است که اتفاقا همین ترم هم فارغالتحصیل میشود. او کارشناسی و کارشناسیارشدش را در رشته زبان و ادبیات فارسی و فلسفه غرب و دکتری را با مدیریت رسانه پشت سر گذاشته است و تجربه حضور در دانشگاههای تهران، علامه و صداوسیما را دارد.
به قول خودش یک پیرمرد دانشجوست و تجربه زیسته دانشگاهیاش را از تحصیل در رشتههای علوم انسانی اینطور بیان میکند: «انتظارتان را از دانشگاه واقعبینانه کنید. دانشگاه سواد آنچنانی به شما نمیدهد. اگر میخواهید باسواد شوید، به طرح درسهای دانشگاه اکتفا نکنید که بهشدت قدیمی و مستهلکاند. باید به سراغ مطالعه آزاد بروید، حین تحصیل رزومه بسازید و کارکنید که بعد از فارغالتحصیلی در باغ سبزی به رویتان باز نمیشود. همه تخممرغهایتان را هم در سبد دانشگاه نگذارید که رشته تحصیلیتان لزوما شما را متخصص در آن حوزه نمیکند.»
من هم از تحصیل در رشته جامعهشناسی میگویم. ترم شش یا هفت بود که یکی از دانشجوها گفت: «استاد، این لیسانسمون رو گرفتیم؛ ولی آخرش نفهمیدیم با جامعهشناسی باید چطور جامعه رو بشناسیم؟ راستش اصلا نفهمیدیم اگه جامعه رو هم بشناسیم، بعدش چهکاری از دستمون برمیاد!»
البته بر اساس همان اندک آموختههایمان از علم آمار میدانیم که نباید برخورد با چنین تجربههایی را به کل جامعه تعمیم بدهیم و یک نتیجهگیری کلی داشته باشیم؛ اما همهگیری آن در میان دانشجویان و استادان علوم انسانی و خروجی قابلمشاهده بر اساس ناکارآمدی فارغالتحصیلان در حل مشکلات این حوزه، موضوع را به مسئلهای عیان و فراگیر در میان نخبگان تبدیل کرده است.
ناکارآمدی علوم انسانی و بحث تحول در این حوزه ، یکی از مباحث اساسی و دامنهدار است؛ بهویژه هنگامیکه بخواهیم نسخهای بومی از آن ارائه دهیم. درواقع موضوع اصلی این است که در فرایند آموزشوپرورش و آموزش عالی ما علوم انسانی بومی هیچ جایی ندارد، علوم انسانی غربی به حلکردن مشکلات بومی ما منجر نمیشود و تلاشی هم برای برونرفت از این شرایط صورت نمیگیرد.
یکی از ریشههای این بیتوجهی به علوم انسانی، کماهمیت قلمداد کردن آن است که ریشهای تاریخی هم دارد. از قدیمالایام اگر دانشآموزی میخواست رشته علوم انسانی را برای تحصیل انتخاب کند، به او میگفتند بچههایی که درسشان ضعیف است، به این رشته میروند؛ ولی نگاه به این مسئله آنچنان تفاوتی هم پیدا نکرده است. دستکم نگرش متولیان این حوزه، تغیری نکرده است و به اهمیت علوم انسانی در جهان امروز پی نبردهاند. برخی هنوز هم همچون عباسمیرزای قاجاری گمان میکنند اگر غربیها به پیشرفتی دست پیدا کردهاند به خاطر پیشرفت در عرصه تکنولوژیشان بوده است؛ البته احتمال اینکه چنین نگرشی همچنان غالب بر اندیشه متولیان آموزشی و فرهنگی کشور باشد، بسیار کم است و بهخاطر تعامل همهجانبه با تمدنهای جهانی هم که شده، اهمیت سرمایهگذاری در علوم انسانی برای آنها تا حدودی آشکار است؛ ولی احتمالا موضوع اصلی مربوط به شکافی است که میان آگاهی و عمل تصمیمگیران وجود دارد؛ گسلی که باعث میشود نهتنها علوم انسانی جایگاه خود را در زندگی فردی بهدست نیاورد، بلکه نگرش رایج به این علوم در جامعه (بهویژه نزد دانشجویان) یک نگرش منفی و دستدوم است.
ناکارآمدی علوم انسانی و بحث تحول در این حوزه، یکی از مباحث اساسی و دامنهدار است. دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور، بهویژه در حوزه علوم انسانی، در راستای انجام رسالتها و وظایف خود همواره با مسائل و مشکلاتی دستبهگریبان هستند که تداوم آن، چالشها و نارساییهای علمی و پژوهشی در این نظام را در پی دارد و درنهایت به افت شدید کیفیت آموزش، تدریس و پژوهش در مراکز دانشگاهی منجر میشود.
همانطور که در مقالهای با عنوان «ناکارآمدی علوم انسانی در دانشگاههای ایران بر اساس تجربه زیسته دانشجویان» با اشاره به جایگاه فعلی علوم انسانی در دانشگاهها و حکمرانی جامعه بیان شده است: «نگرش کنونی به علوم انسانی باید در جامعه ما تغییر کند و شأن علوم انسانی در دانشگاهها حفظ شود. برای تأمین این منظور لازم است در دانشگاهها درباره فناوری، علم، جامعه و دین مطالعه شود و حوزههای مختلف علمی به دروس تخصصی خود اکتفا نکنند؛ بلکه ابعاد فلسفی، جامعهشناختی و مردمشناختی تخصصی خود را تحلیل کنند؛ درواقع در شرایط فعلی جهانی رشتههای مختلف علمی نهتنها باید مسائل حوزه تخصصی خود را حل کنند، بلکه باید منابع را اداره و برای آنها سیاستگذاری کنند و استفاده بهینه از فناوری در جوامع انسانی را مدنظر داشته باشند.» در این راستا، تلاشها و اقدامهایی توسط آموزش عالی، آموزشوپرورش و حوزههای علمیه صورت گرفته است؛ اما به دلایلی همچون پینبردن به اهمیت علوم انسانی در جامعه امروزی، مشکلات ساختاری که عزم جدی برای برطرفکردن آن نیست و سلطه فراگیر گفتمان غربی به نتیجه مثبتی نرسیده است.
بر اساس این پژوهش پدیدارشناختی موارد زیر بهعنوان راهحل برای برونرفت از این شرایط ارائه شده است:
سیاستگذاران و مسئولان و مدیران نظام آموزش عالی کشور در جهت توسعه و کارآمدی علوم انسانی در دانشگاههای ایران قدم مثبتی بردارند و از فعالیتهای پژوهشی و فرایند تولیدات علمی علوم انسانی بهعنوان یک حوزه علمی سرنوشتساز که خودباوری نظری و تجربی ما ازنظر دینی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در گرو اعتلای دستاوردهای علمی و تحقیقاتی آن است، بهره گیرند و در جهت ارتقا و توسعه هر چه بیشتر آن تلاش کنند.
کیفیت کنونی آموزش عالی بهطور عام و کیفیت حوزه علوم انسانی بهطور خاص بهشدت متأثر از عوامل و شرایط محیط درونی و بیرونی مراکز دانشگاهی است. این عوامل در هر دو سطح کلان و خرد چشمگیر هستند؛ بنابراین یکی از رسالتها و اهداف دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و پژوهشی کشور باید بر آموزش و تربیت دانشآموختگان موردنیاز در بخشهای مختلف، مشارکت در تولید و فناوری و ارتقای علمی و فرهنگی جامعه در منشور ساختار نوین وزارت علوم تجلی یافته باشد.
نظر به اینکه حوزه پژوهش و عملکرد پژوهشی استادان و پژوهشگران بهشدت متأثر از فراسیستمهای پیرامون خود است، بنابراین باید در راستای توسعه و تقویت فعالیتهای پژوهشی در علوم انسانی شرایطی فراهم شود که تصور مسئولان، نگرش و ذهنیت اجتماعی منفی درباره جایگاه علوم انسانی و سودمندنبودن آن اصلاحشده و زمینهها و شرایط مناسب و مطلوب رأی اجتهاد علمی و ایدهپردازی در آن فراهم شود.