این خیابانها مارا به جایی می رسانند؟ یا ما را از جایی كه در خیال داریم هی دور و دورتر میكنند؟ اینهمه خیابان كه به هم می رسند و همدیگر را قطع میكنند چون خطهای پهن سیاهی كه دستی پر شتاب بر صفحه شهر كشیده است، فقط سرگیجه میآورد. اما چون خیابان است وخط كشی و تابلو و چراغ راهنما دارد و رهگذر، گمان میكنیم ما را به جایی میرساند.
ما را به گمشدمان می رساند. اما نه، حتی گاهی به قدر كوره راهی در بیابانی امید راه به جایی بردن در دل زنده نمیكند. حس من از خیابانهای كشیده شده در اصفهان قدیم اینگونه است. هی در این خیابانهای مركزی اصفهان قدیم میچرخی به دنبال اصفهانی كه «تصویری از بهشت» است، ولی نمی یابیاش چون در هم می پیچد و سردرگمت میكند.
چشم میبندی شهر را بدون این خیابان ها وخط های خشک و مستقیم و بریدگیهای تند و تیز در ذهن تصویر میكنی. اصفهان صفوی را به یاد می آوری، میدان نقش جهان ، حرمسرای شاهی، چهل ستون، تالار اشرف، عمارت صدری، باغ خسرو آغا، حمام خسرو آغا، باغ بلبل (هشت بهشت)، باغ شرف، تالار طویله، دیوان خانه، دیوان نظارت، توحیدخانه، عمارت سرپوشیده، چهارحوض، نارنجستان اینهمه نام خیال انگیز در ذهنم زنده می شود نشانه هایی از آنها را در همین نزدیكی میدان نقش جهان می جویم.
نمی یابم شان، گمشده اند. كشف می كنم «دولت خانه صفوی» را باید همه را همینجا كه امروز خیابان استانداری می نامیم اش پیدا كنم، فقط این خیابان چون سفره قیرگونی بر سر شهر انداخته شده و پیوند این عمارات و باغها را از هم گسسته. شک نیست وقتی محدوده میدان نقش جهان محدوده حكوت صفوی باشد یقینا گله به گله آن تاریخ خفته است. حتی اگر ما اكنون نبینیم یا ندانیم.
كافی است كمی پافشاری كنیم و پرس و جو در این محدود عمارت های بسیاری را میشود پیدا كرد كه روزگاری با نامی دیگر شناخته میشدند. از هیچ جای این محدوده نباید گذشت.
مسیر رسیدن
در محدوده نقشه فعلی شهر از خيابان چهارباغ به خيابان باغگلدسته وارد شويد و از خيابان شهيد بهشتینژاد به خيابان استانداری درآييد. در سمت چپتان ابتدا موزه هنرهای تزئينی است و بعد موزه هنرهای معاصر و پس از آن كاخ موزه چهلستون و تالار تيموری.
روبهروی اين عمارتها كاخ بلند مرتبه عالی قاپو است و گنبد توحيدخانه (جايی كه تا دهه سی شمسی زندان شهربانی بود) با هزاران داستانی كه در خود دارد تا روزگاری كسی اين داستانها را بنگارد.
شواهد تاريخی نشان می دهد این بنا در قاجار كه بر روی عمارتی صفوی بنا شده است. مساحت این بنا 2600 متر مربع و نام های پیشین این مکان شامل: جبه خانه/عمارت خورشيد/خانه ظل السلطان/فراش خانه/ديوان خانه/استانداری دوران پهلوی و… میباشد.
این بنا ازسال 1373 پس از مرمت توسط شهرداری به عنوان موزه هنرهای معاصر تغيير كاربری داد. اين بنا پيش از اين هميشه كاركرد حكومتی داشته است. قبل ازساخت استانداری جديد در پهلوی دوم، محل استقرار استاندار و در دوره قاجار مسكن يا دفتر حاكم بوده است اما امروزه به عنوان موزه هنرهای معاصر اصفهان شناخته میشود.
نکته کاربردی گردشگرانه
موزه هنرهای معاصر و موزه هنرهای تزئینی را بهتر است با هم ببینیم كه با مقایسه آنچه در این دو موزه به نمایش در میآید، در فهم كاركرد امروزی اش موثر است و نیز با دیدن همزمان هر دو مكان تصویر واضح تری از این عمارات در ذهن شكل میگیرد.
عمارت مجاور این بنا، موزه هنرهای تزئینی، كه به زور تقسیم بندیهای اداری اخیر از این بنا جدا شده، تكمیلكننده این بناست و ندیدن آن. یعنی ندیدن كل عمارت. این موزه خاطرات مشتركی با موزه هنرهای معاصر دارد.
همین طور دو تالار دیگر تیموری و تالار اشرف كه در اختیار اداره تشریفات استانداری است. برای دیدن درست موزه هنرهای معاصر جبهه شمالی این بنا را از حیاط كاخ موزه چهلستون باید دید تا دورو بودن بنا را درک كرد.
شاید درگذشته ورود وخروج به ساختمان از اینجا نبوده است. دیدن موزه هنرهای معاصر. یعنی شناخت بخشی از دولت خانه صفوی و قاجاری و تكمیل شدن نقشه ای ذهنی كه با دیدن دیگر بناهای تاریخی اصفهان در ذهن تان شكل گرفته و اگر موزه هنرهای تزئینی را هم ببینید، شناخت درست تری از یک عمارت مسكونی با اندرونی وبیرونی بهدست می آورید.
چشم انداز ایوان غربی (ایوان پشتی) موزه دو باغ بسیار زیبای چهلستون و استانداری است كه می توانید آن دو مكان را از زاویه ای كمتر دیده شده تماشا كنید.
بدو ورود
از در که بگذری، در اولین لحظه، قاب نگاهت حیاط بزرگ، حوض وسط، اتاقهای بالایی و زیرین را می بیند با برج هشت ضلعی كه نگهبانی را میماند دلواپس این میراث بازمانده از گذشته.
چند پله میروی پایین سروهایی بزرگ تو را به بازی میگیرند. از سروها چشم برداری، سمت راست، ایوان بلند زیبایی است كه درهای متعددی به آن باز می شود با شیشههای رنگی كه خود به خود كنجكاویات را برمیانگیزد.
تودرتوها
اینهمه در، حتما اینهمه اتاق دارد، تودرتو، كه هی بیایی و بروی، پیدا شوی و گم شوی میان اینهمه در و میان در پا به این تالار كه میگذاری میبینی دو روست، همین درها و پنجره ها، همین بازی رنگ و نور در شیشههای روبه حیاط میانی موزه، در آنطرف تالار هم هست. یک رو به جایی كه حالا به چهلستون متعلق است – گویا عمارت معروف صدری در همین قسمت های چهلستون بود – یک رو به حیاط مركزی موزه.
این تالار را می توانی یک نفس تا انتها بدوی و از پله ها پایین بروی. یک طرف دوباره پنجره های گرد، پنجره های چند ضلعی رنگی كه شاخههای درخت پشت آن شیشه ها، با نور و رنگ بازی میكنند و در این پاگرد گیرت می اندازند كه اگر پا بگردانی به پایین، به زیرزمین و خلوت و سكوت و آرامش می رسی و اگر پا بچرخانی به سمت در دیگری كه تو را دوباره به حیاط می رساند و از آنجا به تالار دیگری با پنجدری بزرگ میرسی، می آیی پشت پنجدری تالار بالایی/ فوقانی رو به حیاط، درست مقابل حوض وسط میایستی.
انگار همه اتاق ها و تالار ها هی بهدور خود می پیچد و می چرخد تا تو را به مركز برساند و تو از این بالا به آب به تصویر پنجدری دیگری كه رو به این حیاط از ساختمان مجاور در آب منعكس شده، چشم بدوزی و منتظر بمانی پنجدری بالا رود و غلام سیاهی از اندرونی بپرد این سو، ولی این پنجرهها بازشدن را از یاد برده اند از بس در گذر زمان با تقسیمات بی حساب این تنهای واحد را از هم جدا و پاره پاره كرده اند؛ این جسم لطیف خوابیده در سایه بلند عالی قاپو را.
ایوانهای رو به چهلستون
این تالار با پنجدریاش هم تو را به بازی میگیرد، رفها و آستانههایش، تاقها و نیم هلالهایش و رسیدن به ایوان دیگر با ستونهای بلند و پنجرههای رنگی و درهای چوبی. ایوان رو به باغ چهلستون است و پیش ازاین پله هایی داشت كه به باغ رشک برانگیز چهلستون می رفت. نمی دانم. این عمارت حالا انگار ناقص است و جایی از بدنه اش نیست.
حتما این ایوان رو به جایی بوده شاید همان تكیه مسعودیه اصفهان كه ظل السطان به تقلید از تكیه دولت دارالخلافه ساخت باشد یا تكیه صفوی. اگر چه چشم اندازش بس زیبا و نیكوست، ولی حس میكنی ساختمان ابتر شده پایش به جایی دیگر باید برسد و تو را از این
تو درتوییها به خلوتخانه یا نه به جلوت دیگری برساند.
شاید باغ كاج كه باید همین حوالی بوده باشد در مشرق چهلستون «ظل السطان اغلب ایام واوقات در اتاق دوروی عمارت باغ كاج تشریف فرما شده». كنار این تالار سرپلهای است كه تو را به پایین می برد و در سرپله اش نقش و نگارهایی خود نمایی میكند كه گواه این است كه روزگاری پر نقش و نگار بود، ولی امروز گذر زمان رنگ از آن گرفته.
پله ها را یكی یكی میآیی پایین؛ شک میكنی پله هاکه تورا پایین می برد باز به حیاط میانی میرساند یا باز تالار و اتاقی دیگر؟ دوباره پاگرد و دوباره در چوبی كلون دار بزرگ. بخواهی می روی به حیاط و نخواهی می چرخی در اتاقهای تودرتوی زیرزمینی كه سرداب را یادآورست.
نمیدانی در روزگاری كه این عمارت كاركرد اصلیاش را داشته، اینجا چه بوده؟ زندان حاكم؟ مطبخ ؟ اسلحهخانه؟ نوشتهاند عمارت كناری، ركیبخانه بوده. یعنی جایی كه لوازم سواركاری و یراقآلات اصطبل را در آن نگه میداشتند و اسبها در آنجا زین میشدند و بعد می آمدند این طرف سواران جبه بر تن می كردند و بر اسبها سوار می شدند.
برج همیشه بسته
در حیاط موزه كه بایستی و یا از بیرون ساختمان، از خیابان پشت به توحید خانه رو به موزه هنرهای تزئینی (ركیب خانه) و موزه هنرهای معاصر (جبه خانه) كه به بالا بنگری برج چند ضلعی میبینی كه پرسش برانگیز است این چیست و چه كاركردی دارد؟
برج چند طبقه ای، با تزئینات زیبا وچشم انداز بینظیر از اصفهان كه همیشه بر روی بازدیدكنندگان بسته است و در خود یک خاطره تاریخی را حبس كرده است.
علی محمد باب ملعون كه اواسط قاجار فتنه دینی عظیمی برانگیخت، در دوران حكمرانی معتمد الدوله گرجی، حاكم اصفهان چندی در این برج محبوس و یا شاید در پناه بوده است.
پیش از ورود
ورودی موزه هنرهای معاصر، با سردر كاشی كاری و دوسكوی سنگی اش و در دو لنگه چوبی بزرگش تو را دعوت به درون میكند. وقتی اين دو لنگه در باز است، گويی مادری آغوش گشوده برايت.
تالار شاخ
به ازاره سیاه حجاری شده دیوارههای حیاط دست میگذاری و تكیه میدهی به آنها. هر ازارهای طرح گلی برخود دارد زیباتر از دیگری. رو به حیاط ایستادهای و به گچبریهای دیوار مقابل نگاه میكنی كه سواری از دروازه داخل میآید با شكاری در دست. شازده ظل السطان است.
خدم و حشم میدوند تا شكار را بگیرند و محض خاطر حضرت والا سر شكار را جدا كرده و بر دیوار روبهرویی بر روی گچبریهای روسی نصب كنند تا شاهزاده اعظم ظل السطان پای آن كلههای شكارشده عكس یادگاری بگیرد و دخترش را وادارد در لباس پسران پای همین حوض، كنار همین ازارههای زیبا پشت به دیوار پرشده از سر حیوانات شكار شده، با ژستی مردانه عكس بگیرد و اینجا «تالار شاخ» نام بگیرد، از بس قوچ و بز و كل به دیوار نصب كردهاند.
حیاط، کاجها و کلاغها
هنوز هزار جای نگشته دارد این عمارت، ولی غروب در راه است، سكوت میگیرد این حیاط را. كلاغها با سكوت میآیند به هوای كاجهای بلند حیاط و به پرندههای دیگر كه دستهدسته میآیند و گرد حیاط میچرخند و بعد دایرهشان را ناگهان تنگتر و تنگتر می نند و میروند.
در كلون شده است؛ وقت آمدن كفترهاست تا در میان پنجرههای نیمهباز لانه كنند و عصر ساكت و خلوت موزه را پر كنند. شاید هم آمدهاند که صدای ضجه زندانی در بند را نشنویم. شاید!
موزه شهر
این خیابانهای سیاه خفته بر شهر برای گم كردن راهند. برای جداسازی خاطرات ما از مكانها، از گذشتهمان، تا پیدا نكنیم كجا، چه بر ما رفته است. این نوارهای سیاه اسمها را هم با خود بردهاند.
فعلا اینجا را «موزه هنرهای معاصر» مینامیم و مشغول جمعآوری خاطرات نو از آن هستیم. از تکتک دیوارهایش با آثاری كه هربار مهمانان موقتی دیوارها میشوند. موزهای با شش گالری که دریچههایی هستند به سوی هنر معاصر ایران و جهان و عامل پیوندبا اصفهانِ باغ شهر، شهرموزه، محسوب میشوند.
حواسمان باشد باز ازدستش ندهیم و کاش دیگر اسمش را عوض نكنیم، وگرنه باز باید دنبالش بگردیم؛ مثل چندین و چند جای دیگر كه نشانیشان را نداریم، ولی می دانیم در همین یک گله جا، در خیابان استانداری فعلی، از مقابل گذر سعدی تا شروع خیابان حكیم، بر گنجینه هایی قدم میگذاریم که بینظیرند.
توصیفات دیگران:
میرزا حسین خان تحویلدار: «تالار طویله، دیوانخانه دولتی بسیار وسیعی است پشت طویله شاهی و جنب عالی قاپو واقع شده. مشتمل بر یک تالار بزرگ مصور و منقش و اطاق های موسوم به مروارید و غیره مطلا و مقرنس، با بیوتات تحتانی فوقانی زیاد عالی و یک حوض بزرگ جلو تالار وصل به دریاچه مطول، به انضمام سه خلوت در سه سمت عمارت؛ و این دیوانخانه محل سلام عام سلاطین صفوی بوده. دیوانخانه بزرگ اشرف در كمال خوبی اندرون رشک جنان با خلوت و حمام نیز در نهایت مرغوبی خلوت سرپوشیده و حیاط آن به انضمام باغ دو روی متصله به خلوت سرپوشیده موسومه به باغ كاج كه اسمی است با مسمی از بناهای مرحوم شاهزاده حاجی سلطان محمد میرزا سیف الدوله پسر خاقان مغفور حاكم سابق اصفهان و این باغ و خلوت سرپوشیده و حیاطش چنان مرغوب است كه قطع نظر از سایر عمارات عالیه فرسوده سال هاست نشیمن گاه و محل سلام عام حكام عظام گردیده، خلوت ركیب خانه در وسعت حیاط متوسط و در نیكویی عالی، اطاق های تحتانی و فوقانی آن زیبا و تمام منقش و مطلا، عمارتی كه موسوم است به عمارت تكیه از بناهای صفویه، فضای آن متوسط و وسعتش مانند سایر عمارات عالی نیست، ولی تالار عالی و ایوان ها و بالاخانه ها و طاق نماهای بسیار مرغوب و حوض بسیار بزرگ جلو تالار دارد و سایر ملزومات عمارتی تمام در آن جمع است نهایت از قدیم الی چند سال قبل ایام محرم در آن تعزیه جناب خامس آل عبا علیه آلاف التحیه و الثنا بر پا میكردند و ما بقی اوقات سنوات مكان و مسكن ابنای ملوک و غیره از منسوبان حكام و صاحب منصبان دولتی بود. حال این سنوات به واسطه تكیه جدید البنا تعزیه خوانی را در آنجا ترک فرموده اند. عمارت تكیه جدید البنا و بانی آن حضرت اسعد امجد والا سلطان مسعود میرزای ظل السلطان حكمران دارالسلطنه اصفهان مدظله العالی تكیه ای بسیار وسیع است و تا به حال تكیه ای به این وسعت ساخته نشده.»