به گزارش اصفهان زیبا؛ چند برگه دستنخورده از کتاب درسی را این سوی دیوار مدرسه دیدم و جلد و چند برگه دیگر را آن سوی دیوار پیدا کردم. همین چند روز پیش بود که وقتی حسین متوجه شد من معلم ادبیات سال بعد او هستم به من که منتظر تبریک و لبخندش بودم فقط یک سؤال تحویل داد: «کتاب فارسی رو چرا اصلا این همه سال به زور معلما خوندیم؟»
جوری این پرسش را به صورت من پرت کرد تا احساسی را که این همه سال از معلمها دریافت کرده بود، یکجا حس کنم: بیهوده، وقتتلفکُن، اجباری، کاش در ایران به دنیا نیامده بودم و تکراری.
حالا فهمیدم چرا با دیدن برگههای پارهپاره کتاب درسی احساس میکردم دست و پای معلم است که این گونه مورد محبت دانش آموز قرار گرفته!
واقعیت تلخی است که سال به سال در برخی مدارس تکرار میشود. کادر مدارس نیز وقتی این محبت خاص به کتاب درسی را در پایان سال میبینند طبیعتا باید فکر کنند که سال تحصیلی جدید را چگونه شروع کنند که در آخر سال دوباره چنین صحنههایی را نبینند؛ ولی خب یک راه راحتتر وجود دارد: چند برچسب قشنگ و همهپسند به دانشآموز میزنیم.
مثلا معاون پرورشی میگوید: «چه بچههای بیانضباطی!» معاون آموزشی با نگاهی از سر تأسف و تأیید به او پاسخ میدهد: «میدانم کار فلانی و بهمانی است که درسنخوان و علافاند». مدیر هم که برچسب دیگری در چنتهاش پیدا نمیکند در حالی که سمت دفتر خود حرکت میکند زیر لب و به گونهای که شنیده شود غرولند میکند که «هر مدرسهای بری چند تا بینظم و موی دماغ هم هست».
اما حقیقت این است که احتمالا همین چند نفر که کتاب خود را پاره کردهاند برای خود و وقتی که در کلاس گذاشتند ارزش قائل بودهاند و الا با این وضع تدریس اصولا همه بچهها باید همین تکنیکهای رزمی را روی کتاب اجرا کنند.
اکنون که در آستانه آغاز سال تحصیلی هستیم و البته اکثر کادر مدارس ما آنگونه بیخیال که توصیف کردم نیستند، فرصت خوبی است که در مورد پرسشی که اشاره شد همفکری کنیم: اگر کتاب درسی مهمترین محتوای بین معلم و دانش آموز است، یک معلم باید سال تحصیلی جدید را چگونه شروع کند که دانشآموزان تا آخر سال قدر کتاب درسی را بدانند و از آن بهره ببرند؟
اگر معلم ما یادداشتهای قبلی را دیده باشد سریع پاسخ میدهد: «تدریس عملکردی»، آن هم با اجرای کامل. پاسخ بدی نیست اما کار ما را راه نمیاندازد؛ چون یک پرسش جدید ایجاد میکند: جایگاه کتاب درسی در «تدریس عملکردی» کجاست؟
برخی از معلمان که هوای تحول در تدریس دارند آنچنان در مسیر تحول میتازند که کتاب درسی را رسما یا عملا کنار گذاشته و محتوای مورد نظر خود را جایگزین میکنند.
وقتی مقابل انتقاد قرار میگیرند که چرا والدین هزینه کتاب بدهند اما فرزندانشان بهرهای نبرند، یا محتوای آن را تاریخگذشته میخوانند یا با ژست «رویکرد عملکردی» میگویند با حفظ کردن مشکل دارند و نمیخواهند دانشآموزان به حفظ کتاب درسی عادت کنند.
اما اگر تعریف آموزش را در «رویکرد عملکردی» بدانیم منافاتی با کتاب درسی ندارد: «آموزشی خوب و موفق است که دانشآموز در موضوع درس به کشف یک پدیده یا برساختن یک ایده دست یابد.»
«عملکردی» یک رویکرد است که میتوان با روشها و طرح درسهای مختلفی به اجرای آن اقدام کرد. آیا کتاب درسی نمیتواند منبعی برای کشف محتوا باشد؟ آیا تعامل دانشآموزان در مورد یک محتوا در کتاب درسی نمیتواند به برساختن ایده منجر شود؟ اصلا گیریم یک محتوای غلط در کتاب درسی هست آیا نقد آن محتوا در کتاب درسی نمیتواند منبع الهامی برای کشف حقیقت قرار گیرد؟ ممکن است مطلب ناقص یا تاریخگذشتهای در کتاب درسی باشد.
اگر قرار نیست مانند رویکرد حفظی، مطلب کامل و به روز را مفت و آماده تحویل دانشآموز بدهیم، خب آیا همان محتوای ناقص و تاریخگذشته نمیتواند گامی برای رسیدن به ایده نو باشد؟ پس «تدریس عملکردی» منافاتی با حضور کتاب ندارد.
مهم این است که کتاب را در چه جایگاهی استفاده میکنیم. برای اینکه یادداشت ما هم از «رویکرد عملکردی» محروم نباشد، خودتان با مخاطبشناسی از دانشآموزانتان کشف کنید که:
– بهتر است کتابهای درسی به صورت یکجا و توسط معاونان مدرسه تحویل دانشآموزان شود یا به صورت جداگانه توسط هر معلم سر کلاس؟
– ضرورت دارد کتاب درسی در روز اول به دانشآموزان تحویل شود یا جلسات اول باید به شیوهای هوشمندانه اهداف درس برای آنها جا بیفتد؟
– آیا در هر جلسه ابتدا محتوای تکمیلی و مد نظر معلم با دانش آموز کار شود یا ابتدا سراغ درس مورد نظر در کتاب برویم؟