در واپسین روزهای حکومت قاجار، میرزا حسنخان جابری انصاری دست به کار شد و برگ دیگری بر دفتر اصفهانشناسی نشانید. وی کتاب ارجمندی به نام «تاریخ نصفجهان و همه جهان» را قلم زد و به سال 1294 شمسی به مطبعه داد. اما هنوز سلطنت پهلوی آغاز نشده بود که کار شناسایی این شهر کهن به دست میرسیدعلی جناب افتاد. وی با نگارش کتاب «الاصفهان» در سال 1303 شمسی، اصفهانپژوهی را متحول کرد؛ چرا که او اصول علمی چون ریاضیات و جغرافیا را به کار گرفت و با ذکر آمارها و جداول دقیق در حوزههای گوناگون چون فهرست مساجد، حمامها، کاروانسراها، مدارس و حتی اصناف شهر نشان داد که از آن شیوه سنتی اصفهانشناسی که از وجهتسمیه آغاز شده و به ذکر و توصیف بلوکات خاتمه مییافت، رهایی یافته است. جناب حتی فصلی را به ذکر اقتصاد شهر اصفهان از صادرات و واردات و معادن و محصولات اختصاص داد.
از میرسیدعلی جناب دو اثر گرانقدر دیگر نیز از مطبعه در آمد که گویا اجزای دیگر کتاب «الاصفهان» است؛ «رجال و مشاهیر اصفهان» به شرح زمانه و زندگی حدود 700 نفر از قدما و متأخرین عصر مؤلف پرداخته است. نیز در «فرهنگ مردم اصفهان» به شناسایی و ثبت لهجه و برخی اصطلاحات، ضربالمثلها و بازیهای اصفهان پرداخته است که هر دو کتاب در جای خود ماندگار خواهند بود.
در دوره پـهلـوی اول که قـانـون عتیقجات درمجلس به تصویب رسیده و کارها سروسامانی یافته بود، دستی نیز بر آثار و ابنیه اصفهان کشیده شد: کاشیهای کندهشده بر جای خود نشستند و دیوارهای رو به خرابی آباد شدند. همین امر میطلبید که عاشقان این شهر دوباره دست به قلم ببرند. تا آنجا که ما خبر داریم در دوره پهلوی اول پس از آندره گدار که در کتاب «آثار ایران» مجلدی را به ابنیه اصفهان اختصاص داده است، آنچه مربوط به خود اصفهانیها میشود نخست در سالنامه معارف اصفهان (سال 1313) بود که توسط یک خارجی دیگر به نام اسمیت فهرست توصیفی جامعی از ابنیه اصفهان تنظیم و چاپ شد.
پس از او حسین نورصادقی در سال1315 ش آغاز به کاری عظیم کرد. وی که به راهنمایی و تشویق رشید یاسمی در دانشسرای عالی کار پایاننامه خود را به اتمام رسانده بود، در سال 1316 موفق به چاپ آن شد. این کتاب 250 صفحهای به نام «اصفهان؛ مشتمل بر چهار فصل» که از تاریخ و ابنیه اصفهان سخن میگوید، فصلی را نیز به شرححال بزرگان شعرا و هنرمندان اختصاص داده است. در این کتاب برای نخستین بار شرحی از کارخانههای جدید التأسیس اصفهان مییابیم. همچنین سری به تختفولاد و تکایای آن زده است. در این کتاب اخبار و گزارشهایی از مرمت ابنیه شهر دیده میشود. تازه پهلوی اول رفته بود که جریان اصفهانشناسی با کتاب ارزشمند دیگری از میرزا حسن خان جابری انصاری روبهرو شد: «تاریخ اصفهان و ری و همه جهان». مؤلف این بار کتاب مفصلیتری بر نهج کتاب پیشین خود نوشت. در قسمت بالای هر صفحه از وجه تسمیه و ابنیه و بزرگان و… سخن گفت و در قسمت پایین همان سال شمار تاریخ اصفهان را ادامه داد. کاری که هنوز نیز کسی بدان دست نبرده است.
فصل جدید اصفهانپژوهی
از دیگر آثار راهنماهای اصفهان که بگذریم، کار پژوهش در اصفهان در دوره پهلوی دوم با جلال همایی آغاز میشود. وی چنان که خود بارها در کتب مختلف گفته است و دخترش نیز شهادت داده، از سال 1308 تحقیق درباره اصفهان را آغاز کرد. حاصل پنجاه سال پژوهش او در این دوره کتابهایی است که همگی عنوان کلی «تاریخ اصفهان» را بر خود دارند؛ اما از عنوان فرعی آن باید به محتوا پی برد:
هنر و هنرمندان اصفهان / ابنیه و آثار تاریخی اصفهان (دو مجلد) / تکایا و مقابر اصفهان / سلسله سادات و مشجرات و نسب امامزادهها / حوادث و وقایع اصفهان / رجال و دانشمندان (سه جلد)/ جغرافیای اصفهان (این کتابها به تدریج در دهه هشتاد و نود شمسی منتشر شدند).
وقتی به کارنامه بلند جلال همایی در اصفهانشناسی و اصفهانپژوهی مینگریم، تلاش، دلسوزی و عشق به هدف به همراه کوشش علمی و عملی فراوانی را مشاهده میکنیم.
دهه چهل در حوزه اصفهانشناسی دهه پرباری بود. در ابتدای این دهه به سال 1341 دکتر لطفالله هنرفر که پیشتر هشت سالی ریاست اداره باستانشناسی اصفهان را بر عهده داشت، از رساله دکتری خود دفاع کرد و سه سال بعد آن را تحت عنوان «گنجینه آثار تاریخی اصفهان» به چاپ رسانید. او توانسته بود در مدت فعالیت خود در اداره باستانشناسی و با کمک معماران، خطشناسان و دیگر اصفهاندوستان، کتیبههای ابنیه تاریخی اصفهان را جمعآوری و تنظیم کند. پس در کتاب خود در شرح هر دوره تاریخی به ذکر ابنیه بهجایمانده آن دوره در منطقه اصفهان پرداخت. سال پیشتر به سال 1343 عباس بهشتیان، از عاشقان نامیاین شهر، کتابی چاپ کرد تحت عنوان «بخشی از گنجینه آثار ملی». وی در این کتاب بازارهای اصفهان را به تفصیل شرح داده و ابنیه موجود در آنجا را فهرست کرده است.
چند سال بعد عبدالحسین سپنتا با کوششی درخور، با جمعآوری وقفنامههای اصفهان توانست «تاریخچه اوقاف اصفهان» را به نگارش در آورد. دو سال بعد نیز مصلحالدین مهدوی کتابی رجالی به نام «تذکره القبور» عبدالکریم گزی را کامل کرده و از آن کتابی جداگانه تحت عنوان «تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان» به مطبعه برد. این کتاب در واقع دنباله کار حافظ ابونعیم بود که پس از پرداختن و برشمردن قبرستانهای شهر، به سراغ بزرگان و مشاهیری میرود که در این شهر زیستهاند. وی با کوشش زیاد چند هزار نفر از آنها را بر شمرده است و شرحی کوتاه از زندگی و آثار آنها به دست میدهد. در آغاز دهه بعد کتاب عظیمیتوسط انجمن آثار ملی به چاپ رسید تحت عنوان «آثار ملی اصفهان». کتابی هزار صفحهای که مؤلف آن، ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، سعی داشته مداخل آن را به صورت الفبایی و به شکل فرهنگ در آورد. قدر این کتاب که تاکنون یکبار بیشتر به چاپ نرسیده همچنان مجهول مانده است.
سال بعد یعنی 1353 کتاب ارزشمند «جغرافیای اصفهان» تألیف یک استاد جغرافی به نام دکتر سیروس شفقی از چاپخانه در آمد. در این کتاب تاریخ و جغرافیا دست به دست هم میدهند تا ارزشهای اصفهان را به نمایش بگذارند. در قسمت جغرافیایی به این پرسش به طور علمیپاسخ داده میشود که چرا همه جغرافیدانان و سیاحان، آبوهوای اصفهان رامعتدل و بهشتی توصیف کردهاند.
فصل اول این کتاب فقط جغرافی صرف است. مبحثی که تاکنون به طور علمیبدان پرداخته نشده بود و فصل دوم آن جغرافیای تاریخی است. فصل بعد به جغرافیای انسانی میپردازد و در فصل آخر هم اقلیتهای مذهبی ساکن شهر اصفهان را میبینید. این کتاب حاوی نقشههای علمی و دقیقی است که تاکنون در مطالعات اصفهانشناسی جای آنها خالی بود. خلاصه از آمیزه جغرافیا و تاریخ، این کتاب معجونی میسازد در خور مطالعه و تدقیق.
مصلحالدین پهلوی و مکتب اصفهان
بعد از انقلاب اسلامی، مطالعات اصفهانشناسی راه خود را ادامه داد. در ابتدای کار مصلحالدین مهدوی میداندار بود. وی با مطالعه و تدقیق در خاندانها و رجال این شهر نشان داد که این میدان هنوز جای کار دارد. «بیان المفاخر» درباره زندگی و زمانه حجتالاسلام شفتی است و «بیان سبل الهدایه» درباره خاندان نجفیها و البته در هر دو کتاب علاوه بر شخصیتهای محوری، بسیاری از شاگردان، اساتید و منسوبان آنها نیز معرفی شدهاند و در لابهلای کلام نکاتی مفید و بدیع در حوزه تاریخ آمده است. مصلحالدین پس از آن «خاندان شیخ الاسلام اصفهان» را منتشر کرد. پژوهشهای مصلحالدین مهدوی در حوزه قبرستانهای اصفهان دقیقتر شد و سرانجام به کتاب «سیری در تاریخ تختفولاد اصفهان» و «مزارات اصفهان» انجامید. کتاب اول، تخت فولاد و تکیههای آن را معرفی میکند با ذکر نام مدفونین و شرح مختصری از آنها و کتاب دوم باقی قبرستانها و مزارات اصفهان را کاویده که شامل امامزادهها و دیگر قبرستانهای شهر است. پس از آن، حادثهای که مطالعات اصـفـهـانشــنـاســــی را تــکـانـــی داد کنگرهای بود که قرار شد به مناسبت بزرگداشت چهارصدمین سالـگـرد پایتختی اصفهان برگزار شود.
این کنگره برگزار نشد؛ اما مجموعه بیست جلد کتابی که قرار بود همراه آن چاپ شود توسط نشر گلها از چاپخانه در آمدند: اصفهان از دید سیاحان خارجی (فیروز اشراقی) سقوط اصفهان، شاهدز کجاست و سفرنامه سانسون (محمد مهریار) سقاخانهها و سنگابهای اصفهان (منصور دادمهر) رجال اصفهان (محمدبــاقـــر کـتـابــــی) زنــدگـــانــی جهانگیرخان قشقایی (مـــهــــدی فـــرقــانـــی) شــیــخبــهــایـــی در آیینه عشق (اسدالله بقایی) زندهرود از سرچشمه تا مرداب (دکتر محمدحسن حسینیابری) سفــرنــامـــه شــــاردن (حسین عریضی) و خــوشنویسی درکتیبههای اصــفـهـــان (منوچهر قدسی).
کتابی که مطالعات اصفهانشناسی را بیش از پیش به مطالعات دقیق کتابخانهای و بررسی منابع و اسناد و نیز تا حدودی به مطالعات میدانی پیوند داد، تصحیح و تعلیق بخشی از کتاب جابری انصاری بود که تحت عنوان «تاریخ اصفهان» توسط استاد فرهیخته، مرحوم جمشید مظاهری به انجام رسید. مصحح در یادداشتها و حواشی خود نکاتی بس ارجمند را بر کتاب افزود و نیز ارجاعات آن که شامل موضوعهای بسیاری میشود ارزش کتاب را به شکل کتابی مرجع در آورد. از این پس دیگر کار تصحیح متون مشکلتر شد.
بعد از آن کتابی تحت عـــنــــوان «مقدمهای بر جـامـعـهشـــنـاســـی اصفهان» از هرمز انصاری به بازار آمد. نویسنده یکی از اساتید گروه جامعه شناسی دانشگاه اصفهان بود.
همــچـنـــان که پــیـداســــت وی با نگاهی جامعهشناختی و تا حدودی مردمشناختی رفتار و کنشهای مردم اصفهان را بررسی کرده است. همچنین کتاب «تاریخ جلفای اصفهان» اثر در هوهانیان، ترجمه شده و به دست اصفهاندوستان رسید تا به این شکل آن بخش از تاریخ این شهر که مربوط به حضور همشهریان ارمنی است از تاریکی و ابهام به در آید. چیزی نگذشت که جای خالی یک فرهنگ برای اصفهان پر شد؛ «فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان» از مرحوم محمد مهریار عرضه شد. این کتاب قطور علاوه بر ریشهیابی نامهای آبادیها و محلههای استان اصفهان، شرحی از روزگارحاضر و تاریخچه آنجا به دست میدهد.
تا سخن به پایان نرسیده، نگارنده میخواهد به طرح کتابهای خویش نیز بپردازد: «تاریخ اجتماعی اصفهان در عصر ظلالسلطان»؛ این کتاب که اخبار اصفهان را از روزنامه فرهنگ اصفهان منتشره در دوره ظلالسلطان استخراج و تنظیم کرده است، به مثابه آینهای تمامنما اوضاع و احوال کلی شهر و مردم و آیینها و حوادث… را به تصویر میکشد. از این دست کتابها سه عنوان دیگر نیز منتشر کردهام که «تحولات عمران و مدیریت شهری اصفهان در دوره پهلوی اول» همچنین «اصفهان از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول» و نیز «اخبار اصفهان در روزنامههای عصر قاجار» هستند. این کــتــابهــــا میتواند برای پژوهشگری که قصد دارد در حوزه تاریخ اجتماعی تحقیقی را به سامان برساند بسیار مفید خواهد بود؛ چرا که ماهیت روزنامه و متون مطبوعاتی توجه به بطن جامعه و لایههای زیرین آن است. ماجرای دیگری که اصفهانشناسی را در این سال فرخنده رونق بخشید، برگزاری «گردهمایی بینالمللی مکتب اصفهان» بود.
همراه با این جشن فرهنگی، چند کتاب نیز راهی مطبعه شدند که اهم آنها چنین بودند: «کلیساهای ارامنه جلفای نو اصفهان» اثر آرمن حق نظریان و «خانههای ارامنه جلفای نوی اصفهان» اثر کارایت کارایتیان. بر این فهرست بیفزایید کتابهای هنری زیر را:
«قلمکار اصفهان از شروع درخشش در عصر صفوی تا به امروز»، «هنر اصفهان از نگاه سیاحان»، «شاه عباس و هنرهای اصفهان» و «اصفهان در مطالعات ایرانی.» این کتابها را انتشارات فرهنگستان هنر در سال 1385 به چاپ رسانید. همچنین اثر عظیم و ارزشمند «کتابشناسی اصفهان» اثر مرتضی تیموری و حـشـمـتالله انـتـخـابی میتواند به صورت یک راهنما به محقق اصفهان بگوید تاکنون چه آثار و تحقیقاتی به چاپ رسیده است.
هرگز نمیتوان تصور کرد که اصفهانپژوهی به نقطه انتهایی خود رسیده باشد؛ چرا که این شهر «صدها سخن» در آستین دارد. از طرف دیگر طالبان و محققان همواره پرسشهای تازهای را برای جستوجو و پاسخ آماده میکنند و البته به یاد داشته باشیم که هر نسل پرسشهای خودش را دارد. پس این گفتوگو بیانتهاست.
اصفهان را همه دوست دارند؛ اما دوست داشتن بدون معرفت سست و لرزان است. باید که دوست داشتن همراه با معرفت باشد و شناختن زوایای تاریخ یک شهر، بخشی از آگاهی نسبت بدان است. پس بیاییم تاریخ شهر خودمان را بدانیم و قدردان کسانی باشیم که در این راه کوشش میکنند و دود چراغ میخورند. اگر یک فعال گردشگری خود به درستی تاریخ و جغرافیای شهر خود را نشناسد و از این لحاظ به درجهای از غنا نرسیده باشد، چگونه میخواهد آن را به دیگری بشناساند؟