به گزارش اصفهان زیبا؛ «شهر باید توسعه پیدا کند.» این جمله کوتاه اما کمی پیچیده را شاید بشود مهمترین و اصلیترین رویکرد یک مدیر شهری دانست؛ کسی که بر مسند اداره شهر چه در قالب یک محله، یک منطقه یا یک شهر تکیه زده و قرار است به فراخور مسئولیتی که دارد، در دوران حضورش شهر را به بهترین روش ممکن اداره کند و کارنامه درخشان و پرباری از این دوران باقی بگذارد.
چنین فردی لابد رؤیاهای زیادی برای شهرش در سر دارد؛ دلش میخواهد شهر را به انواع مؤلفههای تکنولوژیک، هوشمندی و پیشرفت تجهیز کند. حملونقل عمومی را با احداث مترو، مونوریل، اتوبوس و… گسترش بدهد؛ پروژههای ریز و درشت عمرانی را یکی پس از دیگری در دل محلهها و خیابانهای شهر افتتاح کند.
با احداث بزرگراههای متعدد، چند سوی شهر را به چند سوی دیگرش متصل کند. خیابان بسازد. آسفالت بکشد و خلاصه هر کاری که از دستش برمیآید برای رونق و توسعه شهر انجام دهد و دست آخر، وقت رفتن که شد، بایستد و دسترنج خودش را تماشا کند و احتمالا لذت ببرد…!
تحقق رؤیاها به چه قیمتی؟
اینکه یک مدیر شهری رؤیاهای شیرینی برای شهر در سر داشته باشد و برای تحققشان تلاش کند، نهتنها مذموم نیست، بلکه مطلوب هم هست. اما قبل از اینکه برای تحقق تکتک این رؤیاها و برنامهها دستبهکار شود، بد نیست خودش را با سؤالات مختلفی به چالش بکشد.
دمی از رؤیاپردازی و آرزوهای دورودراز دست بردارد، پا بر زمین واقعیت بگذارد، یک ذرهبین به دست بگیرد و شهری که بر مسند آن نشسته را بهدرستی و با دقت هرچهتمامتر بشناسد و بیشک، در این مسیر از ظرفیت افرادی که بهتر از او شهر و خصوصیاتش را میشناسند، مدد بگیرد.
اگر مثلا بر مسند شهری همچون اصفهان تکیه زده است، در ابتدا از خودش بپرسد شهر اصفهان چگونه شهری است؟ چه سابقه و پیشینهای دارد؟ چه شاخصههایی دارد؟ چگونه مردمانی دارد؟ داراییهای فرهنگی و معنویاش چیست؟
کمبودها و مشکلات امروزش چیست؟ مطالبات مردمش کدام اند؟ به بزرگراه و مونوریل بیشتر احتیاج دارد یا آبوهوای پاک؟ اصلا آیا میشود با نگاهی صرفا عمرانی و مهندسی چنین شهری را اداره کرد یا نیازمند رویکرد تازهای در اداره شهر هستیم؟
دورنمای این شهر تا مثلا 20 سال آینده چگونه خواهد بود؟ آدمهای معتمد و معتبرش چه کسانی هستند؟ حرف حسابشان چیست؟
نگاه نخبههایش به حال و آینده شهرشان چگونه نگاهی است…؟ و دهها و صدها سؤال دیگر که بر یک مدیر شهری واجب است پیش از هر اقدامی، نسبت به طرح و پاسخیابی برای تکتکشان پیشقدم باشد.
مدرنیته و شهرهای تاریخی
«آیا هر شهری را به هر طریقی میتوان دستمایه تغییرات و تحولات مدرن و تازه قرار داد؟» همین یک سؤال ساده طی یک قرن اخیر منجر به تحقیقات، پژوهشها و مطالعات بسیار مفصل و گستردهای در حوزه معماری و شهرسازی در جهان شده است.
در این میان، متولیان شهرهای تاریخی با تمرکز و جدیت بیشتری این موضوع را دنبال کردهاند تا دریابند چطور میتوانند علیرغم نیاز مبرم شهر به نوسازی و تجهیز شدن به مؤلفههای مدرنیته و تکنولوژيک، ظرفیتها و داشتههای تاریخیشان را نیز که بهعنوان سرمایهای گرانسنگ در دل شهر به جای مانده است، حفظ کرده و خدشهای به آن وارد نکنند.
چنانکه امروز، یک خانه قدیمی با مثلا عمری 200 یا 300 ساله در یکی از کشورهای اروپایی از چنان ارزشی برای مدیران شهری و مردم برخوردار است که برای صیانت از آن از صرف هر نوع هزینهای دریغ نمیکنند و درصدد هستند تا ضمن نگهداری صحیح و اصولی از آن، به چشم سرمایهای برای رونق بخشیدن به صنعت گردشگری نیز از آن بهرهمند شوند.
این در حالی است که در کشور ما و بسیاری از شهرهای تاریخی ما همچون اصفهان، شیراز، زنجان، کرمان، یزد و…، بافت تاریخی در دورههای مختلف موردتهاجم و تخریب بیرحمانه مدافعان نوسازی و توسعه فیزیکی شهرها قرار گرفته و بسیاری از گنجینههای ارزشمند خود را از دست داده است.
این واقعیت تلخ، درباره بافتهای تاریخی مختلفی صدق میکند که شاید بارزترین آنها بافت تاریخی گسترده و ارزشمند اطراف حرم امام رضا (ع) در شهر مشهد، حمام خسروآقا، کاخ هفتدست، عمارت نمکدان، کاخ آیینهخانه و… در اصفهان، بافت تاریخی اطراف حرم شاهچراغ (ع) در شیراز و… باشد که در میان اوراق تاریخ به یادگار مانده و بیشک تا ابد مایه سرافکندگی و شرمساری مسئولان این اتفاقات خواهد بود.
بزنگاه تقابل مدرنیته با تاریخ!
اما اینکه چطور میتوان از شهرها در برابر ورود انکارناپذیر مدرنیته حفاظت کرد و ضمن تجهیز آنها به برخی از ثمرات مفید آن، بافت تاریخی را از خطر تخریب مصون نگاه داشت، پرسشی است که «محمود درویش» از معماران و شهرسازان پیشکسوت اصفهان در پاسخ به آن به «اصفهانزیبا» میگوید: «همواره گفته میشود که “شهر موجودی زنده است” که در صورت قبول این امر، باید بپذیریم که موجود زنده همواره در حال نو شدن و تغییر است. اما از سوی دیگر، این نو شدن و تغییر به معنای دگرگونی و تغییر بنیادی نیست، بلکه یک روند تکاملی در ادامه حیات و بقای موجود است. چنانکه در طول تاریخ، بناها و شهرها بهطور مستمر تغییر کردهاند.»
او ادامه میدهد: «در ایران نیز علیرغم ظهور این تغییرات در سبکها و روشهای ساخت در هر دورهای، طراحان پایبند به اصول معماری ایرانی بودهاند که مرحوم “محمدکریم پیرنیا”، معمار برجسته کشورمان آنها را به شش گروه تعریف کرده بود. اصولی از قبیل مردمواری، پرهیز از بیهودگی، درونگرایی، استفاده از مصالح بومی و… که در تمام سبکهای معماری ایرانی مثل خراسانی، آذری، رازی و اصفهانی قابلمشاهده است. ضمن اینکه این اصول، همگی در هماهنگی با شرایط اقلیمی نقاط گوناگون بوده و همواره در تداوم دستاوردها و تجربیات نسلهای پیش از خود تغییر کرده است؛ بنابراین در دوران معاصر نیز با برخورداری از آگاهی عمیق از گذشته و برخورداری از برنامه، میتوان پذیرای دستاوردهای جدیدی بود و با استفاده درست از آنها، چه در معماری و چه در شهرسازی، از روندی صحیح و اصولی بهرهمند شد.»
یک همزیستی مسالمتآمیز!
این شهر ساز پیشکسوت با بیان اینکه گاهی به نظر میرسد که دو موضوع صیانت از بافت تاریخی در شهرها و ورود مدرنیته در تقابل با همد یگر قرار دارند، توضیح میدهد: «تجارب موفق یک قرن گذشته در شهرهای اروپایی نشان میدهد که این دو رکن میتوانند در یک همزیستی مسالمتآمیز با یکدیگر قرار بگیرند. چنانکه حفاظت و مرمت تخصصی بناها و بافتهای تاریخی و استفاده از امکانات مدرن زندگی امروز میتواند جوابگوی نیازهای امروز آدمی باشد. بااینحال، متأسفانه در یک قرن گذشته در ایران با تخریب و جایگزینی آثار ارزشمند تاریخی با بناهای ناهمگون و مصالح نامأنوس وارداتی، تیشه به ریشه باارزشترین میراث جهانی خود زدهایم.»
او میافزاید: «شوربختانه طی پنج یا شش دهه گذشته در ایران که در خصوص برنامهریزی و طراحی برای توسعه شهرها تصمیمگیری و به تهیه طرحهای جامع و تفصیلی اقدام شده است، در هیچکدام از این اقدامات چه در مرحله طراحی و چه در مرحله اجرا توجهی به امر “حفاظت از بافتهای تاریخی” نشده است. وگرنه شاهد تعریضهای محوری در گذرهای اینگونه بافتهای تاریخی یا پیشنهاد بالا بردن تراکم در آنها نبودیم، که اولی به نابودی بافت و دومی باعث تخریب بناهای ارزشمند به امید تراکمی بیشتر شده است. حاصل این اقدامات، احداث گذرهای کجومعوج با بناهای رنگارنگ و ناهمگون بوده است! این در حالی است که پهنههای تاریخی شهرهای ما در مقایسه با وسعت انفجاری آنها که به دلایل گوناگون در چند دهه گذشته اتفاق افتاده، درصد بسیار کمی بوده است. این مهم میتوانست با اندکی توجه مدیران و طراحان و تأمین کمبودهای کالبدی این بافتهای تاریخی که همچون جواهراتی در کشور میدرخشند، انجام شود.»
هنوز فرصت هست، خفتگان بیدار شوند!
درویش اما همچنان با امیدواری به اینکه بتوان در نگرش مدیران شهری جایی برای چنین دیدگاهی پیدا کرد، میگوید: «در حال حاضر نیز، درصورتیکه اعتقادی به تغییر نگاه مسئولان شهری وجود داشته باشد و با استفاده از تجربههای موفق داخلی و جهانی و بهکارگیری متخصصان کاردان و جوان که خوشبختانه تعدادشان در کشور کم نیست، میتوان نسبت به ترمیم بافتهای تاریخی به نحوی سازگار با بستر اقدام کرد و توسعههای مدنظر را با استانداردهای روز دنیا پیشنهاد داد که این مهم مستلزم آگاهی و شناخت از دستاوردهای موفق جهانی است.»
او در پایان به یادآوری این نکته میپردازد که مبحث مدرنیته دامنهای گسترده در انواع زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد و آنچه در اینجا ذکر شد، تنها بررسی این مبحث در حوزه ساختوسازهای شهری و معماری است.