اساسا چیز زیادی از این سینما باقی نمانده بود که کسی بخواهد تحریمش کند. به نوعی میتوان گفت چیزی که نذر امامزاده کرده اند، روغنی بوده که از چندسال پیش در حال ریختن بوده
است.
شاهد این مدعا وضعیت اکرانهای دوسه سال اخیر سینماهای کشور است. قبل از آشوبهای اخیر. چیزی که از سینماها و اکرانها عاید تهیهکنندهها میشد، دندانگیر نبود. چیزی نبود که بتواند چرخه اقتصادی سینما را بچرخاند. ناگزیر اندک فیلمهایی هم که این مدت بر پرده رفت و مختصری هم فروش کرد، طنزهای نازل بودند.
زمانی که سینما رسما عموم مخاطب را نادیده میگیرد و چیزی میسازد که درخور ذائقه عموم نیست و همان را هم با کیفیت پایین-خصوصا در زمینه فیلمنامه- میسازد، ناگزیر با قهر مخاطب روبهرو میشود. بهجز طیف خاصی از مخاطب که بیشتر در تهران است و تاب افزایشهای ناگهانی قیمت بلیتها را میآورد، مردم به مرور و طی این سالها رسما سینمارفتن را از سبد خانوارشان حذف کردهاند.
آمدن کرونا و محدودیتهای ناشی از آن نیز تیر خلاصی بود بر این بدن نیمهجان. پس از برداشتن محدودیتها هم وضعیت رشد چندانی نکرد. سینما نجات پیدا نکرد. چون اساسا چیزی نمانده بود که به ماندنش بیرزد. اینها را اضافه کنید به رشد و فراگیرشدن پلتفرمهایی مثل فیلیمو و نماوا که مخاطب وسیعی را از آن خود کرد و سینما را به خانه مردم آورد و دیگر با خرید اشتراک، میشد فیلمها و سریالهای زیادی را دید، بدون رفتن به سینما و تحمل ترافیک و پرداخت بلیت. پلتفرمهای پخش فیلم در سرتاسر دنیا ضربهای به سینما زدند.
هرچند در دنیا با کمشدن همهگیری کرونا، سینماها –نه به اندازه قبل- دوباره جان گرفتند و تا حدی هم مخاطب خودشان را علیرغم وجود پتلفرمی مثل نتفلیکس حفظ کردند؛ ولی سینمای نحیف ایران تحمل چنین بلایایی را نداشت.
بسیاری از هنرمندهای سینما و تلویزیون به این پلتفرمها کوچ کردند و مشغول ساخت و ساز سریالهای متعدد شدند؛ آن هم با رقمهایی که تهیهکننده سینما یا تلویزیون دیگر توان رقابت با آنها را نداشت.
برگردیم به جشنواره چهلویکم و ماجرای تحریم جشنواره. تصور کنید هنرمندانی که تا قبل از اتفاقات اخیر یا بیکار بودند یا مشغول کارکردن در سریالهای پلترفرمهایی مثل نماوا و فیلیمو، با روشنشدن آتش ماجراهای ماههای اخیر دست به تحریم جشنواره زدند و گفتند در آن شرکت نمیکنند! چه چیزی داشتهاند که نفرستادند؟ به جز تعداد محدودی، عملا آثار چندانی ساخته نشده بود و این همان چیزی است که معنایش میشود نذر روغن ریخته؛ آن هم برای امامزاده جعلی.
نهادهای سیاستگذار در این سالها سیاستی نورزیدند که سینما را نجات دهند یا اگر ورزیدند، فایدهای نکرده. از مدیریتهای موقت و کوتاهمدت چیزی بیش از این هم نمیشود انتظار داشت. از مدیری که سهچهار سال بعد-به احتمال زیاد- باید پست را تحویل بدهد، نمیشود انتظار ریلگذاری دهساله برای سینمای ایران را داشت.
این مدیریت ناکارآمد به محض مواجهشدن با فیلمهای ساختهنشده و چنته خالی سینمای ایران برای جشنواره فجر و همزمانی نامیمون این ماجرا با آشوبهای اخیر و جداییها و تحریمهایی
که از پس آن اتفاق افتاد، سراسیمه دست به تصویب و صدور پروانه ساخت زد که این شتابزدگی موجب کاهش چشمگیر کیفیت در بسیاری از این تولیدات شد که اثرش را در جشنواره امسال دیدیم.
بعضی این بیتدبیری و شتابزدگی را مستقیم ربط دادند به هنرمندانی که صحنه را خالی کردهاند و البته که سینمای ما بدون بزرگان خودش و با تجربهها، چیزهای زیادی کم دارد؛ ولی نباید مشکلی را که ریشهاش عمیقتر است، به گردن این رفتنها و قهرها انداخت. اتفاق اخیر و فاصلهگرفتن بسیاری از هنرمندان با سینما و جشنواره که امیدواریم گذرا باشد، همچنین میتواند مجالی برای نفس تازهکردن سینمای ایران باشد.
این فرصتی است برای اینکه سینمای ایران، یک بار به طور اساسی خودش را وارسی کند و از عملکرد و سیر صعودی و نزولی خودش در این سالها سؤالات جدی بپرسد و با بررسی کارنامهاش، خیز پیشرفت و بازگشت به آغوش اقبال مردم را بکند. اما همانقدر که این وضعیت میتواند آستانه نوزایی و تازهنفسشدن سینمای ایران باشد، همانقدر هم میتواند مقدمه مرگ قطعی این سینما باشد. اگر مدیرانی که متولی سینما هستند، عقل لازم را به کار نبندند و همچنین جوانهای تازهنفس به میدان نیایند و عزمشان را به رخ نکشند.