به گزارش اصفهان زیبا؛ مجموعه «اصفهان در انقلاب» مشتمل بر پنج جلد کتاب درباره تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی اصفهان منتهی به انقلاب اسلامی 1357 است که از سوی مؤسسه چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)) منتشر شده است.
جلد اول کتاب مربوط به رویدادهای تاریخی اصفهان در سالهای 1340 تا 1344 به قلم آقای محمد حنیف در 1384 چاپ شده است. این جلد دوران وفات آیتاللهالعظمی بروجردی و آغاز مرجعیت امام خمینی(ره)، تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و شکلگرفتن اولین کانونهای فرهنگیسیاسی نهضت اسلامی در اصفهان را شامل میشود.
جلد دوم تا پنجم این کتاب به مبارزات مردم اصفهان علیه رژیم شاه و نحوه مواجهه رژیم شاه با مبارزان انقلابی و جامعه شهری اصفهان پرداخته، که تدوین آن توسط عباس نصر آزادانی و گروه همکاران انجام شده است.
در این چهار جلد معرفی چهرههای مبارز، نقاط عطفی همچون عاشورای اصفهان، اولین حکومتنظامی، زندانیان سیاسی این شهر، فرار شاه، استقبال مردم از امام و اولین مدیران شهر پس از پیروزی انقلاب را بازخوانی میکند.
آیا بیطرفی رعایت شده/ نشده است؟
چند نشست رونمایی و بررسی کتاب، یکی در 1396 برای جلد اول و دو دیگر در اردیبهشت و مرداد 1397 برای جلدهای بعدی برگزار شده است. در نشستی که با حضور قدرتالله نوروزی، شهردار اصلاحطلب اصفهان و فتحالله معین، رئیس شورای شهر وقت اصفهان برگزار شد، عباس نصر میگوید: «این كتاب یک نوع جریانشناسی نیروهای مذهبی در اصفهان است و فقط به مبارزه نپرداخته است. تلاش شده در این كتاب نقش هیچ صنفی در انقلاب نادیده گرفته نشود.» او همچنین افزود: «در این كتاب انقلاب تکبعدی دیده نشده و بیطرفی در آن رعایت شده است» (خبرگزاری ایرنا، کد خبر 82918331).
حنیف، دیگر نویسنده کتاب، همان سال گفته بود که «در کتاب “اصفهان در انقلاب” غلو و تحریف وجود ندارد. در کتاب، بسیاری از واقعیتهای گفتنی، گفتهشده و راستیآزمایی صورتگرفته و با این طول و عرض اثر قابلاعتنایی است.» او وقوف و حضور در حوادث و تا حدی بیطرفی، شجاعت در بیان مطالب و سابقه مدیریتهای کلان در اصفهان را از ویژگیهای عباس نصر برشمرده که با توجه به این خصوصیات او را فردی مناسب برای ادامه تألیف این کار دانسته است (خبرگزاری ایرنا، کد خبر 84224304).
در ادامه مقاله، به این نکته خواهیم پرداخت که چقدر اصل بیطرفی و چندبُعدیبودن در این کتاب رعایت شده یا برعکس چقدر به برجستهسازی فعالیتهای آقای فضلالله صلواتی و اطرافیان ایشان پرداخته شده است؛ این در حالی است که آقای صلواتی در 1350 از سوی ساواک دستگیر و پس از تحمل شکنجههای فراوان، به سه سال زندان محکوم شد و از 1353 تا پیروزی انقلاب در تبعید بهسر برد و بهعنوان حسابدار در یک شرکت ساختمانسازی در یزد مشغول به کار شد و اصولا این فرصت را نداشت که در اتفاقهای سیاسی اصفهان سهم بسزایی داشته باشد.
حجتالاسلام رسول جعفریان که خود اصفهانی و عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی است، در جلسه نقد این کتاب میگوید: «بخش مهمی خاطره است. باید درباره خاطرهها توجه داشته باشیم که نمیتوانیم ادعای وقایعنگاری صرف بکنیم. اصولا خاطرهها ازنظر سیاق، نوعی حالت خودمحوری از سوی کسی دارد که اغلب از موضع برتر، رویدادی را نقل میکند.»
معرفی و یک تذکر
استاد فضلالله صلواتی در ۱۳۱۷ در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش مرحوم آیتالله حاج شیخ حیدرعلی صلواتی از مدرسان حوزه علمیه بود. صلواتی مقداری از دروس حوزه را گذراند؛ سپس به مدارس جدید روی آورد. در ۱۳۳۹ از دانشسرای مقدماتی اصفهان فارغالتحصیل شد و در روستاهای شهر مبارکه اصفهان به معلمی پرداخت. در ۱۳۴۱ وارد دانشکده ادبیات اصفهان در رشته زبان و ادبیات عرب شد. در ۱۳۴۵ در رشته زبان و ادبیات عرب دانشکده الهیات دانشگاه تهران در مقطع کارشناسیارشد و دکترا پذیرفته و در ۱۳۴۹ فارغالتحصیل شد و همچنان به شغل معلمی مشغول بود.
در ۱۳۴۸ با دختر علامه استاد محمدتقی جعفری ازدواج کرد.
صلواتی از۱۳۵۰ به خاطر مبارزه با طاغوتیان به زندان افتاد و سختترین شکنجهها را تحمل کرد. پس از آزادی از زندان در مرداد ۱۳۵۳ به شهر یزد تبعید شد و در آنجا به تحصیل ادامه داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک سال فرماندار اصفهان و یک سال سرپرست نهضت سوادآموزی کل کشور از سوی شورای انقلاب اسلامی شد. او چهار سال نمایندگی مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت. پس از پایان دوره اول مجلس، در ۱۳۶۳ کار خود را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد و تا ۱۳۸۲ که بازنشسته شد، در دانشگاههای دولتی و آزاد اصفهان به تدریس پرداخت.
او صاحب تألیفهای متعدد، بهخصوص از زندگی و زمانه ائمه علیهمالسلام است.
دکتر صلواتی درباره مطالب کتاب «انقلاب در اصفهان» به «اصفهانزیبا» میگوید: «برای انقلاب بسیار کتک خوردم و در حوادث انقلاب حضور داشتم؛ اما هیچ ادعایی نداشته و ندارم و طلبکار از کسی نیستم و خودم و فرزندانم نیز از هیچ رانتی در جمهوری اسلامی استفاده نکردهایم. حُسناستفاده یا سوءاستفاده از انقلاب نکردهایم.» او میافزاید: «از قبل از سال 50 با امام خمینی(ره) مأنوس و مرتبط بودم و پس از انقلاب نیز در دیداری به ایشان گفتم کارهای نیستم و خودم را یک معلم میدانم و همان معلمی را دوست دارم.»
تذکر: مقاله پیش رو نافی زحمتهای نویسندگان کتاب آقایان حنیف و نصر و تعریض به خدمات و سوابق مبارزاتی آقای صلواتی نیست؛ بلکه نقدی علمی بر رویکرد نگارش یک کتاب است.
1. چاپ و توزیع اعلامیه منحصر به یک گروه
کتاب «اصفهان در انقلاب»، جلد اول، صفحههای 407 الی 413 به توضیح چند گروه محدود تکثیر و توزیع اعلامیه پرداخته است. توضیحهای همان چند گروه نیز بیشتر به سهم فعالیتهای آقای صلواتی و دوستانش مانند آقایان رضا میرمحمدصادقی، رحمتالله خالقی، تقی هستهای، محمد پیشگاهیفرد و علی نکویی پرداخته است.
نقد: کتاب باآنکه در پنج جلد تدوین شده، اما درباره توزیع اعلامیهها اطلاعات کمی را ارائه داده و به ذکر چند گروه تکثیر اعلامیه، بیشتر مربوط به سال 43 اکتفا کرده است؛ درحالیکه شبکه فوق در همان سال 43 لو رفت و اعضای آن دستگیر شدند و تا 14 سال بعد گروههای مخفی متعددی در تکثیر و توزیع اعلامیه (ازجمله فجر اسلام) نقش داشتهاند. این کتاب در جلد سوم، صفحههای 222 الی 231 نیز عمدتا همان مطالب مندرج در جلد یک را تکرار کرده است.
2. همه از اطرافیان صلواتی!
در غرب ضربالمثلی قدیمی وجود دارد که «همه راهها به رُم ختم میشود»، اما در این کتاب، گویی همه اتفاقها و همه شخصیتهای مبارز حول آقای صلواتی تعریف شدهاند. احمد زمانی استاد تاریخ، این نقد را به کتاب مطرح کرده که از ذکر خدمات و فعالیتهای مبارزاتی بسیاری دیگر از مردم، ازجمله برخی علمای اصفهان همانند حجتالاسلام مهدی مظاهری و حاجآقا کمال فقیهایمانی، غفلت شده و با شتاب از آن عبور کرده است.
جلد 2، ص147 مینویسد: «شخصیتهای دیگری نظیر رحمتالله خالقی، حسنعلی زهتاب و حسن حداد از همسنوسالهای صلواتی بودند که در شمار شخصیتهای مبارز خط امام بودند؛ اما در جرگه گروه و هسته اولیه اطرافیان صلواتی محسوب میشدند.»
جلد 2، ص295 مینویسد: «از بچههای فعال انجمن اسلامی میتوانم آقای نیلی را اسم ببرم… ایشان هم ارتباطات خیلی فعالی داشت و هم اینکه خودش نیز خیلی پرجوشوخروش بود و با آقای صلواتی ارتباط خوبی داشت.»
جلد 5، صفحه27 مینویسد: «آقای زهتاب زودتر از پرورش آزاد شد. سابقه مبارزههای سیاسی آقای زهتاب به سالها قبل برمیگشت و از همراهان همیشگی آقای صلواتی بود.»
نقد: از شکنجهشدن آقای مرتضی نیلی یا آزادشدن آقای زهتاب بازهم به اسم صلواتی میرسد؛ درحالیکه نیازی به این تأکیدها نبود.
جلد 2، ص152 مینویسد: «شیخ احمد سالک کاشانی از طلاب جوانی بود که همراه صلواتی مبارزه میکرد. نامبرده تا آنجا که نگارنده در نظر دارد، بیش از هرکس در بین روحانیت اصفهان طی دستگیریهایی که داشته، شکنجه شده است.»
نقد: در کتاب «خاطرات حجتالاسلام احمد سالک» (تدوین محمدمهدی سیفی)، هیچگونه خاطره و اشارهای به همراهی حجتالاسلام سالک با فضلالله صلواتی وجود ندارد؛ همچنین در گفتوگوی حضوری نگارنده این سطور با حجتالاسلام سالک، او سخن کتاب «اصفهان در انقلاب» در همراهی با صلواتی را نپذیرفت و با خنده از آن عبور کرد.
از سوی دیگر، آقای صلواتی در گفتوگو با اینجانب، روایت دیگری را مطرح میکند. او میگوید: «حجتالاسلام سالک ازلحاظ سنی کمسنوسالتر بود و بیشتر فعالیتهای او در قم و خارج از اصفهان بود که خارج از اصفهان نیز دستگیر شد و در فعالیتهای اصفهان نقش چندانی نداشت…»
3. مبالغه و بازهم مبالغه
جلد 2، ص294 مینویسد: «خود صلواتی از کسانی است که شکنجه شده. رضا میرمحمدصادقی که از درون ساواک آگاهی داشته، اعتقاد دارد که صلواتی بیش از همه شکنجه شده است: “آقای صلواتی را گرفتند و خیلی شکنجه دادند. به نظر من، آقای صلواتی در ایران بیش از هرکسی شکنجه شد… و رژیم دنبال این بود که صلواتی را اعدام کند.”»
نقد: به نظر میرسد که در تعابیر کتاب مبالغه و سوگیری رخ داده است؛ چراکه همگان وصف شکنجههای باورنکردنی افرادی مانند عزت شاهی (عزتالله مطهری) را شنیدهاند و خواندهاند؛ همچنین چه بسیار افرادی که در گمنامی زیر شکنجههای ساواک به قتل رسیدهاند؛ اما آقای صلواتی در گفتوگو با ما، اینگونه جمله کتاب را اصلاح میکند که «در بین افراد غیرمسلح من بیشتر از دیگران اذیت شدم و هنوز بعد از 50 سال آثار شکنجهها بر بدن من باقی است؛ درحالیکه من فقط چند سخنرانی کرده بودم و شکنجههای ساواک مربوط به گروههای مسلح بود.»
جلد 3، ص49: در یک جدول ابتکاری به ارزیابی تأثیر جناحها و تشکلهای اصفهان از سال 44 تا 56 میپردازد؛ بهطورمثال، به تأثیرگذاری روحانیت سنتی، روحانیت مبارز، انجمن حجتیه، دانشگاه، گروههای مبارزه مسلحانه و سایر هیئات و احزاب میپردازد و در ضمن آن مینویسد: «انجمنهای اسلامی مدارس و مساجد (صلواتی و دوستانش) با گسترش متوسط و تأثیر زیاد».
نقد: درواقع با بزرگنمایی، فعالیت انجمنهای اسلامی مدارس و مساجد را به صلواتی نسبت داده است و حول او تعریف میکند و از سهم بسیاری از افراد سخنی نمیگوید.
4. اشتباه در ذکر وقایع
جلد 3، ص142 مینویسد: «آن زمان آقای شمسآبادی حرکتش را در دو جبهه شروع کرد؛ یکی، مقابل آقای غروی و یکی، مقابل آقای صالحینجفآبادی. بچههای انقلابی آن زمان در ابتدا طبیعتا به طرف آقای صالحینجفآبادی حرکت کردند؛ چون بچهها آقای صالحینجفآبادی را مردی مبارز میدانستند و آقای شمسآبادی را اینطور نمیدانستند. به همین خاطر بچههای طرفدار آقای صلواتی نیز مقابلهشان را با آقای شمسآبادی شروع کردند.»
نقد: درواقع در مسئلهای جنجالی در تاریخ پیش از انقلاب که بحث داغ کتاب «شهید جاوید» و سیدمهدی هاشمی و ترور آیتالله شمسآبادی است، ناگهان اسم صلواتی ظاهر و مجدد محو میشود. ظاهرا نویسنده حیفش آمده است که در این ماجرای تاریخی، اسم آقای صلواتی برده نشود.
البته دکتر صلواتی در گفتوگو با ما، اصل این قضیه را هم منکر شدند و گفتند: ما هیچوقت کاری با آقای شمسآبادی نداشتیم. مخالفت ما با انجمن حجتیه بود که چرا انجمن حجتیه از افراد تعهد میگرفت که در سیاست دخالت نکنند؟! آقای شمسآبادی هم یکی از افرادی بود که با حجتیه اصفهان همکاری داشت.
جلد 3، ص179 مینویسد: «توزیع و فروش کتابهای سیاسیمذهبی در اصفهان ابتدا از سوی انتشارات خِرَد انجام میشد. این انتشارات بهصورت سهامی توسط طرفداران صلواتی ایجاد
شد. مرتضی نیلی آن را اداره میکرد و محل آن در خیابان شمسآبادی فعلی قرار داشت؛ سپس به چهارباغ، پاساژ شکرچی منتقل، اما پس از تهاجم پیدرپی ساواک و دستگیری و شکنجههایِ سختِ مرتضی نیلی، تعطیل شد.»
نقد: درواقع انتشاراتی است که پیش از انقلاب اسلامی در 1350 به دست ساواک تعطیلشده و میزان تأثیرگذاری آن را هم ذکر نکرده است. معمولا در این مواقع به ذکر احوالات مدیر انتشارات اکتفا میشود؛ اما متن قبل از آوردن اسم مرتضی نیلی، ترجیح داده است از عبارت «طرفداران صلواتی» استفاده کند؛ هرچند آقای صلواتی در گفتوگو با ما متذکر شدند که خود ایشان انتشارات را اداره میکردند و آقای نیلی فقط به آن مکان رفتوآمد داشتند.
5. تیتر غیرحرفهای
در جلد 3، ص196 اینگونه تیتر زده است: «کانونهای مساجد و مدارس و اردوهای صلواتی»
در فصلی از کتاب به مؤسسات فرهنگی، سیاسی، انتشارات کتاب و سمعیبصری، مدارس فعال در جغرافیای اصفهان و تلاشهای سیاسی این مؤسسات در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد که در نوع خود مطلب مفید و ارزشمندی است؛ اما در قسمتی از متن، تیتر غیرحرفهای میزند که ممکن است موجب تمسخر هم بشود؛ چراکه به جای توضیح درباره «کانونهای مساجد و مدارس و اردوهای تربیتی» که افراد متعددی در این فضاها به فعالیت مشغول بودهاند، نویسنده ترجیح داده است در تیتر بنویسد: «کانونهای مساجد و مدارس و اردوهای صلواتی».
نقد: گویا این مسئله در این کتاب به اپیدمی و تکرار آن به طنز تبدیل شده و درواقع در ضمیر ناخودآگاه نویسنده محترم رخنه کرده است. الزاما نمیتوان آن را نوعی پروژه برای برجستهسازی آقای صلواتی تعبیر کرد؛ چراکه شخصیت محترم و مبارز آقای صلواتی به این بزرگنماییها نیاز ندارد؛ اما ظاهرا نوعی رخنه در ضمیر ناخودآگاه نویسنده بهوجود آمده است که اصرار دارد اینگونه به ادای دِین بپردازد.
6. پله پرش انقلاب؟!
جلد 4، ص 182: همانطور که در این پاراگراف مشاهده میشود، از شهادت آیتالله مصطفی خمینی و قیام 19دی هیچ سخنی به میان نیامده و درعوض فوت مرحوم شریعتی را جایگزین پله پرش انقلاب معرفی کرده است: «اگر دوران بحران انقلاب در اصفهان را بهصورت یک نردبان تصور کنیم که از پلههای ترقی برخوردار است، از فوت دکتر شریعتی (که باعث تشدید مبارزههای دانشجویی شد) تا برپایی تظاهرات مسجد حکیم، مرحله نخست و از این حادثه تا زمان دستگیری آیتالله طاهری را مرحله تکمیل بحران باید نام برد؛ مرحله سوم نیز از دستگیری ایشان آغاز میشود و پیامدهای آن تحصن و حکومتنظامی است که در این مرحله ایجاد میشود و انقلاب ازآنپس با شتاب یکنواخت تا مرحله پیروزی راه طی میکند.»
نقد: بدون شرح!