به گزارش اصفهان زیبا؛ یکی از شهرهای مهم، تأثیرگذار و قابلتوجه از نظر تاریخ، فرهنگ، پیشینه و ویژگیهای قابلستایش در ایران، اصفهان است؛ شهری که در دوران باستان و پیش از اسلام بهعنوان یک مرکز مهم و ارزشمند اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و نظامی بهشمار میرفت و با راه پیداکردن اسلام به ایران هم در سه دوره مهم آلبویه، سلجوقیان و صفویان مرکز حکومت بوده است.
در دوران حکومت پهلوی نیز اصفهان نقش مهمی در جهتدهی تاریخی کشور ایفا کرده است. مرحوم «مهدی مهرعلیزاده» نویسنده و پژوهشگر کتاب «تاریخ سیاسی انقلاب اسلامی در اصفهان» در کتاب خود به نقش تاریخی اصفهان در شکلگیری نهضت اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته و وجود تشکلهای متعدد مذهبی، هیئت علمیه، وعاظ، مدارس و دبیران روحانی فرهنگی را مهمترین مراکز شکلگیری نهضت اسلامی در اصفهان معرفی میکند.
مهرعلیزاده در این کتاب به اهمیت حضور و تلاشهای آیتالله حسین خادمی و آیتالله سید جلالالدین طاهری در شکلگیری نهضت اسلامی در اصفهان میپردازد و معتقد است علاوه بر فعالیتهای روحانیون اصفهانی با محوریت مساجد، بازار و مراکز دینی، دیگر گروههای مردمی نیز با تعطیلی کسبوکارهای خود و اجتناب از مشارکت در انتخابات باعث شدند که از میانههای تابستان سال ۱۳۵۶ اصفهان میداندار انقلاب شود.
نویسنده کتاب با اشاره به حوادث و رویدادهای سرنوشتساز در این شهر معتقد است، اصفهان در مرحله دوم انقلاب اسلامی که از سال ۱۳۵۶ آغاز میشود با حضور نخبگان تأثیرگذار و همراهی عامه مردم نقش مؤثری در به ثمررسیدن انقلاب اسلامی در سال 1357 داشته است.
اصفهان امروز
تاریخسازی اصفهان در روزهای بعد از پیروزی انقلاب نیز ادامه پیدا میکند و با حاکمیت جمهوری اسلامی، نقشی تازه برای آن تعریف میشود. نقشی که ثمره آن کسب عناوین «پایتخت فرهنگی جهان اسلام» یا «پایتخت فرهنگ و تمدن ایران اسلامی» در سالهای اخیر است. بهاینترتیب مطالعه تاریخسازی اصفهان در بعد فرهنگی که بعد از انقلاب رقم خورده است، از دو جهت قابل پرداختن است. از یکسو رویداد و رخدادهایی که بر جریان فرهنگی اصفهان تأثیر گذاشتهاند و از سوی دیگر اشخاص حقیقی و حقوقی که در این مسیر نقش داشتهاند.
به همین خاطر آنچه در این گزارش به آن پرداخته میشود، نگاهی کلنگر به جریان فرهنگی اصفهان است که با محوریت اشخاص تأثیرگذار بر آن رقم خورده است. سیری که از روزهایی ابتدایی انقلاب آغاز میشود و سرانجام آن به وضعیت فعلی اصفهان در سال 1402 ختم میشود.
آغاز حرکت اصفهان
اکنونکه به جریانهای فرهنگی صورتگرفته در اصفهان در طول سه دهه گذشته نگاه میکنیم، میتوان این فعالیتها را از حیث جایگاه شکلگیری و تداوم به دو دسته تقسیم کرد: نخست فعالیتهای فرهنگی که پایگاه ظهور و بروزشان در سازمانها و نهادهای دولتی و حاکمیتی بوده و موجب ایجاد سنتی خاص یا پیدایش لجنههایی مستقل شده است. گروه دیگر نیز فعالیتهای مردمی است که پایگاه اجتماعی آن در جامعه توسط مردم ایجاد و گسترش یافته است. با این وجود آنچه وجه مشترک هردو گروه است، تعلق و وابستگی به ارزشهای دینی است.
* دسته نخست همواره اعتبار خود را از اشتغال در جایگاههای دولتی کسب کرده است و با آشنایی به زبان قدرت، مسائل جامعه را از این منظر بررسی کرده است. نگرش روشنفکری دولتی در این سالها با نگاهی تردیدگرایانه به اصل نظام جمهوری اسلامی نگریسته و با قدرتی حداقلی در مسیر خود حرکت کرده است. این جریان در دهه شصت در اصفهان به پشتوانه قائممقام وقت رهبری آیتالله منتظری و امامجمعه وقت اصفهان آیتالله طاهری فعالیت خود را آغاز کرده و در دهه هفتاد و هشتاد با گرایش به نگرش تکنوکراتها و لیبرالها و با همراهی شخصیتی همچون فضلالله صلواتی به حرکت خود ادامه داده است.
*دسته دیگر نگرش تربیت مردمی است؛ نگرشی که آن را به این دلیل «تربیت مردمی» نامیدیم که فعالان آن با تأکید بر تربیتپذیری انسان مرکز فعالیتشان را حول محور جوان انقلابی قرار داده و عمدتا با نگرشهای انقلابی و شبهانقلابی شناخته میشوند. این نگرش ابتدای انقلاب تاکنون بیشترین تأثیرگذاری را بر جریانهای فرهنگی اصفهان داشته و بهعنوان جریان فرهنگی غالب شهر شناخته میشود.
جریان تربیت مردمی فعالیت خود را از سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب در انتهای دهه پنجاه و ابتدای دهه شصت با پرچمداری سیدعلی اکبر پرورش آغاز میکند. مسجد را مرکز فعالیتش قرار میدهد و با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل بسیج مستضعفان با بسیج مردم آرمان خود را معطوف به رشد نهال انقلاب اسلامی و پرورش روحیه ایثار و شهادت در دفاع مقدس میکند.
با پایان یافتن جنگ تحمیلی در سال 1367 و شروع دهه هفتاد، تاریخ جدیدی در سپهر جریانهای فرهنگی اصفهان ذیل نگرش تربیت مردمی آغاز میشود. تحولات فرهنگی در این دهه و تفاوت میان فضای شهر و جبهه سبب میشود که رزمندگان بازگشته از جنگ به دنبال پیوند ارزشها و هنجارهای جبههها به شهرها باشند و به همین خاطر نخستین کانونهای فرهنگی اصفهان در این سالها تأسیس میشوند.
در کنار تأسیس کانونهای فرهنگی، به نقش پایگاههای بسیج در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب و مبارزه در جنگ تحمیلی و همینطور تأثیر هیئتهای مذهبی در پیروزی انقلاب اشاره شد؛ سهگروهی که هریک به نوبه خود در تاریخسازی جریانهای فرهنگی اصفهان مؤثر بوده و ویژگی مشترکشان تکیه بر اصول تربیتی ایرانی و اسلامی بوده و هست.
تکیه هیئت بر حفظ شعائر و اصول دینی
با ورود اسلام به ایران، اصفهان در یک حرکت تاریخی در مسیر پذیرش مذهب تشیع قرار میگیرد؛ پذیرشی که با اقدامات صاحب بن عباد در قرن چهارم و با آغاز دولت صفوی و اعلام رسمی مذهب تشیع، گسترش یافته و رسمیت پیدا میکند. از آنجا که اصفهان در دوران صفوی پایتخت این حکومت بوده، جریانهای شیعی رونقی افزون میگیرد و در کنار دیگر اقلیتهای مذهبی، درحال حاضر 98درصد مردم اصفهان مسلمان و شیعه اثنی عشری هستند. گرایشی که سبب شده تا همواره مذهب شیعی و اصول آن مورد تکریم و توجه مردم اصفهان باشد و برای ترویج و حفظ آن به اعمال مختلفی روی بیاورند.
روضههای خانگی یکی از سنتهای قدیمی اصفهانی است که در سالهای پیش از انقلاب نقش مؤثری در حفظ بنیانهای مذهبی مردم داشته و گاه خانههایی همچون زرگرباشی، بنکدار، شمسآبادی و موحد که هماکنون هم موردتوجه اصفهانیهاست، جنبه مقدس پیدا میکرده است.
این گرایش به مراسمهای مذهبی از دهه هفتاد به بعد متناسب با تغییرهای اجتماعی جامعه روند متفاوتی به خود گرفته است و بهمرور در سالهای اخیر مرکزیت تمایل مردم از روضههای خانگی به سوی گردهماییهایی با جمعیت کلان و تحت عنوان هیئت تغییر کرده است. در اینجا آنچه مهم است برداشت از مفهوم هیئت است. گاهی هیئت به معنای گردهمایی جمعیتی کلان در مکان است و شامل برنامههایی همچون سخنرانی، مداحی و گاه برخی دیگر از شعائر همچون همخوانی، نمایش و شعرخوانی میشود.
اما هیئت در معنای موردنظر ما یکی از زیرشاخههای نگرش تربیت مردمی از دهه هفتاد به بعد است که شامل حضور جمعیتی گسترده در مکانی واحد میشود و محور آن حول مداح و مداحی است. هیئتهایی که طبق معیارهای نگرش تربیت مردمی هم برگزارکنندگان آنها جوانان هستند و هم مخاطبانشان.
هیئت در این معنا ازنظر محور معنایی، فرم رفتاری، رهبری و بهنوعی هنجارفرستیشان با دیگر مراسمهای مذهبی متفاوت است و گاه حتی مطلوب دیگر گروهها هم نیست؛ چراکه نقطه مطلوبش صرفاً بودن در دستگاه امام حسین (ع)، زیر علم امام حسین (ع) و محور قرار دادن امام حسین (ع) است. یعنی از منظر نگرشهای انقلابی ممکن است که چنین هیئتهایی به آرمانهای انقلاب اسلامی هم وابستگی داشته باشند؛ اما در مقایسه با ترازی که یک پایگاه بسیج و مرکز فرهنگی برای شخصیت و منش انقلابی تعریف میکند، در جایگاه مطلوبی قرار نگرفتهاند.
بهطور مثال همزمان با ناآرامیهای شهریور سال 1401 برخی از مداحان نظرشان را نسبت به این تحولات بیان کردند و برخی دودستگیها پیش آمد. بااینحال با گذشت یک سال از این حوادث بار دیگر شاهد اجتماع مداحان اصفهانی در یک هیئت هستیم. رخدادی که صرفا در یک زمینه هیئتی که اصل را جمع شدن زیر علم امام حسین(ع) میداند، قابلپذیرش است و ازنظر دیگر جریانهای فرهنگی اصفهان که شرح آن بیان خواهد شد، چنین رفتاری خدشه به ولایتپذیری است.
ازنظر شکل و ساختار نیز انعطافپذیری از ویژگیهای هیئت است؛ انعطافپذیری در پذیرش مخاطب و برگزاری مراسم. مورد اول به این معناست که هیئتها با توجه معنا و محتوایی که برای خود تعریف کردهاند و به آن اشاره شد، شمولیت بیشتری میان مردم دارند و جذب مخاطبشان با استقبال بیشتری همراه است. مورد دوم هم به این معناست که بهطور مثال برگزاری مراسم دهه محرم در این هیئتها لزوماً همراه با نظم و برنامهریزی خاص زمانی همراه نیست. آنچه برای مداح و مخاطبان آن مهم است، شور و احساسی است که در جمعیت حول محور مذهبی شکل میگیرد.
هیئتهایی همچون هیئت بنیفاطمه، هیئت ابوالفضل، مسجد حاجی محمدجعفر و شخصیتی همچون مرحوم شیخ مهدی مظاهری هیئتیهای قدیم اصفهان و سیدرضا نریمانی، مهدی رعنایی و حمید علیمی، مداحان شناختهشده این سالهای اصفهان هستند که مراسمهای مذهبیشان با این اصول شکل گرفته است.
پایگاههای بسیج، بنیانگذار انقلاب اسلامی
سازمان بسیج مستضعفین که با نام نیروی مقاومت بسیج هم شناخته میشود، به فرمان امام خمینی (ره) در ۵ آذر ۱۳۵۸ تشکیل شد و پس از تصویب مجلس شورای اسلامی در دی ماه ۱۳۵۹ بهصورت قانونی رسمیت پیدا کرد. مجموعهای شبهنظامی که از همان ابتدا هدف خود را معطوف به پاسداری از نظام جمهوری اسلامی تازهتأسیس کرد و علاوه بر آن نقش مؤثری هم در پیروزی دفاع مقدس ایفا کرد.
با پایان یافتن جنگ تحمیلی، مسئولیت بسیج هم رنگ و بویی فرهنگی به خود میگیرد و از آن زمان تاکنون بهعنوان یکی از گروههای تأثیرگذار بر جریانهای فرهنگی اصفهان شناخته میشود.
در ابتدای دهه هفتاد ازآنجاکه پایگاههای بسیج امتدادیافته از دوران جنگ بودند، بخشی از فرایند تربیتی خود را با کنشگری نظامی پیوند زدند و با فعالیتهایی مثل گشتهای محلی و آموزشهای نظامی، بسیجیان هویت خود را حفظ کردند. در بعد تربیت فرهنگی نیز این پایگاهها همچون ابتدای انقلاب بر مکان مسجد تأکید کردند و محور اقداماتشان با تمرکز بر محیط مسجد و اهمیت نقش روحانیت ادامه یافت.
جامعه هدف پایگاههای بسیج از ابتدای انقلاب تاکنون عموماً طبقه متوسط و متوسط پایین بوده و ازاینجهت شاهد حضور جمعیت متکثری از مردم بودهاند. در مقابل با تأکید و ضریبدهی به تفکرات انقلابی، نوعی محدودیت را در جذب مخاطبان خود داشتهاند. همینطور که در اواخر دهه هفتاد با تحولاتی که دوم خرداد سال 1376 رخ داد، بخشی از کارکرد بسیج نزد مردم مورد بازنگری قرار گرفت و به همینخاطر برخی از کنشگریهای آن در عرصه اجتماعی به روستاها منتقل شد.
در بعد رفتاری تربیت نیروهای خود نیز نگرشی مبتنی بر حرکت و شدن در مقابل ایستایی و توقف دارد. ویژگی که سبب شده تا تفاوت قابل توجهی با دو گروه دیگر و بهخصوص مراکز فرهنگی داشته باشد؛ بهطور مثال آنچه برای یک پایگاه بسیج مهم است، شجاعت و جسارتی است که شخص باید در زندگی خود داشته باشد؛ جنگندگی، تلاش و مقاومت در برابر موانعی که سد راه میشود.
به همین خاطر برای آموزش چنین روحیاتی نمیتواند به برخی اصول تئوریک نرم متوسل شود؛ بلکه آنچه او را به هدفش میرساند، مواجه کردن شخص با موقعیتهای دشوار است؛ بهطور مثال یک زمانی مسجد نورباران اردوهایی با عنوان «مهاجران» برگزار میکرد که در مدت اردو دانشآموزان باید نیازهای ابتدایی خود را از دل طبیعت برطرف کنند و بهتبع با مشکلات مختلفی هم که پیش میآید، مقابله کنند.
این تمرکز بر آموزش طبیعی و تجربی است که فرصت بروز خلاقیت و آزاد شدن انرژی را به افراد داده و سبب انعطاف در عمل پایگاههای بسیج و دوام آن شده است. این جدیت در عمل است که سبب شده تا بسیج در ادوار مختلف تاریخ از ابتدای انقلاب، دفاع مقدس، جهاد سازندگی، اردوهای جهادی، رفع محرومیتها تا امروز بهعنوان تربیتکننده مدافعان حرم، نقشآفرین باشند.
ازجمله شخصیتهای برجسته فعلی این نگرش فکری آیتالله سید ابوحسن مهدوی، اکبر پاکزاد، احمد مقیمی و فرهاد قادریان هستند. همچنین نخستین نسل مؤسسان مراکز فرهنگی هم بخش غالبی از قوای کنشگری خود را از حضور در پایگاههای بسیج کسب کرده بودند.
مراکز فرهنگی، مهندسین تربیت مردمی
همانطور که بیان شد، در ابتدای دهه هفتاد و با پایان یافتن دفاع مقدس، نخستین مراکز فرهنگی مردمی با همت اشخاصی همچون امیرحسین بانکی پورفرد، شهید مهران حریرچیان، عدنان زادهوش، سید مهدی سیدیننیا، علی ربانی، علی قاسمزاده و مجید نادرالاصلی، کمال حیدری، علیرضا دوستانی و مهدی جویافر شکل میگیرند. گروهی که در نوجوانی خود سرشاخههای اتحادیه انجمن اسلامی در مراکز مطرح اصفهان همچون ادب، هراتیان و مفتح بودند و سپس با زعامت نسل بالاتر خود (حجت الاسلام احمد سالک و محمد اژهای ) مراکز عترت، پانزده خرداد، شهید مدرس و شهید بهشتی، قدس، شیفتگان امام خمینی (ره) و مفتح را برپا میکنند.
آنچه بهعنوان منطق کلی مراکز فرهنگی در شکل اصیل و ابتدایی خود شناخته میشود، تمرکز امکانات و منابع برای تربیت گروهی اندک است. به این معنی که بهجای اینکه بخش زیادی از نوجوانان و جوانان را مخاطب خود قرار دهند، گروه اقلیتی از آنها را گلچین کرده و به دنبال تربیت مدیر طراز انقلاب اسلامی هستند.
در این مراکز آنچه برای رسیدن به این هدف اهمیت پیدا میکند، کادرسازی و تشکیلاتی است که بتواند مسیر تربیت را پیش راند و همینطور نظم و برنامهریزی که لازمه کار است. یک مرکز فرهنگی در شرایط ایدئال به دنبال ساخت قالبهای فرهنگی است تا بتواند با جذب مخاطبان گزینششده، آنها را در این قالب پرورش دهد و به خروجیهای مدنظرش دست پیدا کند.
چنین نگرشی به دنبال مهندسی تربیت جامعه است و در حالت افراطی خود با تأکید بر شیوههای آموزشی موردپذیرش مدارس، به دنبال عملی کردن آنها در مرکز فرهنگی است. همچون آزمونهای ورودی برای جذب مخاطبان، گزینش دانشآموزان از میان مدارس خاص، آزمون ارتقای عضویت و مواردی از این قبیل که توسط برخی از مراکز عملی میشود و بهعنوان یک ویژگی مثبت در حال تسری به سایر مراکز نیز هست.
مراکز فرهنگی شهری که عمدتاً با چنین تفکراتی سازمان یافتهاند، برای سازماندهی فعالیتهای خود نیاز به تحصیلات دارند و به همین خاطر تأکید بر مدارک تحصیلی و تخصصگرایی، لازمه فعالیتشان تعریف میشود. این تخصصگرایی و توجه به نخبگان سبب شده تا مخاطبان مراکز فرهنگی عمدتاً از طبقه متوسط باشد و مخاطبان آنها قشر محدود و مشخصی باشند.
گوشوارههای میانجی
آنچه بیان شد یک دستهبندی کلی از جریانهای تأثیرگذار بر تاریخ فرهنگی اصفهان از ابتدای انقلاب تاکنون بود. بااینحال جریانشناسی فرهنگی اصفهان مسئلهای نیست که بتوان با معیارهای معلومی، خطکشی مشخصی میان گروهها کرد. مرزبندیهایی که زمان، افراد و رخدادها را بهطور کامل از یکدیگر متمایز کنند. به همین جهت علاوه بر موارد گفتهشده، خردهگروههای دیگری هم بوده و هستند که یا بهعنوان حلقههای وصل اجزا و عناصر این تقسیمبندی سهگانه را به یکدیگر وصل کردهاند یا گروههایی که طور کامل زیستی فارغ از دستهبندی فوق داشتهاند.
همانطور که سه گروه هیئت، پایگاه بسیج و مراکز فرهنگی را به ترتیب زمان شکلگیریشان مطرح کردیم، سه دسته حلقه میانجی هم از دل این سه گروه شکل گرفته و آنها را به همدیگر پیوند زده است.
*نخستین گوشواره میان گروههای ذکرشده، پیوند میان پایگاه بسیج و مرکز فرهنگی است. بهطور مثال مسجد نورباران کنشگری ابتدایی خود را با تفکراتی نزدیک به پایگاههای بسیج شکل میدهد. بر حضور در مسجد تأکید میکند، جامعه هدف خود را عامه مردم تعریف میکند، به برگزاری اردوهای جهادی مختلف و همینطور اردوهای تربیتی دانشآموزی میپردازد. بااینحال در سالهای گذشته گاهی هم متأثر از اقدامات مراکز فرهنگی به کادرسازی و تشکیل گروههایی همچون حلقه صالحین روی آورده است. فعالیتهایی که سبب شده تا هویتی دوجانبه پیدا کند و به عناوین میانجی تفکر پایگاه بسیج و مرکز فرهنگی شناخته شود.
همچنین یکی از شخصیتهای شناختهشده اصفهان، محمد داستانپور هم در این دستهبندی قرار میگیرد. حجتالاسلام داستانپور فعالیت ابتدایی خود در عرصه فرهنگی را در دهه هفتاد با حضور در مسجدفاطمیه آغاز میکند و بنابراین خاستگاه او در پایگاههای بسیج است. پس از آن با همکاری حجتالاسلام نیلیپور در مرکز فرهنگی عاشوراییان قدم میگذارد و سپس با انشعاباتی که افراد مختلف از مجموعه عاشوراییان پیدا میکنند، اقدام به پایهگذاری مراکز فرهنگی باران، آیینه و فانوس میکند.
بهاینترتیب مجموعه فانوس که در دهه هشتاد در یک فضای بکر دخترانه پایهگذاری میشود، از یک فضای پایگاه بسیجی تغذیه کرده است و همین باعث شده تا در برابر فشارهایی که در مسیرش وجود داشته است، مقاومت کند.
*دیگر حلقه میانجی، گوشوار میان هیئت و مرکز فرهنگی است. در سالهای اخیر که شاهد رشد کلان هیئتها هستیم، مراکز فرهنگی هم در تلاش هستند تا با تشکیل و برگزاری هیئتهای مخصوص به خود از یک سو بهواسطه هویت مرکز فرهنگیشان از خدمات شهری استفاده کنند و از سوی دیگر بهوسیله قدرت سیالیت هیئتها، جذب مخاطب خود را افزایش دهند. البته این تنها دلیل گرایش مراکز فرهنگی برای پیوستن به جریان هیئتها نیست و در ادامه با بیان آسیبشناسی این جریانها، دیگر دلایل تمایل به تلفیق مرکز با هیئت هم بیان خواهد شد.
به این ترتیب مجموعه فرهنگی عاشوراییان نخستین مجموعهای است که با چنین نگاه تلفیقی موجودیت پیدا میکند و در ادامه مراکزی همچون شهید بهشتی، شهید مدرس، آینه، باران با تشکیل هیئتهای عزاداری مختص مرکزشان، همراه در این سبک میشوند. هرچند همانطور که بیان شد، ماهیت اصلی این مجموعهها، مرکز فرهنگی است و با هیئت به معنای اصیل آن متفاوت هستند. تفاوتهایی همچون برنامهریزی زمانی برای جلسات هیئت، همعرض بودن محوریت سخنران و مداح و مدل رفتاری اعضای مراکز که عدهای تمایل به فعالیتهای اجرایی هیئت دارند و برخی دیگر در عرصه نظری و برنامهریزی جلسات مشارکت میکنند. دوگانهای که مورد نخست آن برخاسته از تفکرات پایگاههای بسیج است و دومی به نگرشهای مراکز فرهنگی شباهت دارد.
* پیوند میان پایگاه بسیج و هیئت نیز از دیگر حلقههای پیونددهنده سالهای گذشته است. هیئتهایی که ویژگی ذاتی آنها انعطافپذیری و تغییرپذیری متناسب با شرایط جامعه است؛ اما از سوی دیگر خاستگاه مؤسسانشان در پایگاههای بسیج بوده و همینطور سعی کرده تا برخی از وجوه انقلابی خود همچون ولایتپذیری را در اشعارشان نمایان کنند. ازجمله شخصیتهای پیونددهنده در اصفهان سیدرضا نریمانی است که از سویی مؤسس هیئت فداییان حسین (ع) است و از سوی دیگر تعلقات فکری و جایگاه اجتماعیاش برخاسته از پایگاه بسیج است.
آسیبشناسی جریانهای فرهنگی
در چهار دههای که از استقرار نظام جمهوری اسلامی میگذرد، هریک از سه گروه ذکرشده توانستهاند با ویژگیهای متمایزشان گروهی از مردم را به خود جذب کنند. گروههایی که وجه اشتراکشان متعلق به آرمانهای انقلاب اسلامی است و تکثر در عملشان باعث شده تا متناسب با سلیقههای گوناگون مردم، پایگاههای اجتماعی متفاوتی هم در جامعه وجود داشته باشد و امکان انتخاب و گزینش برای شهروندان فراهم شود.
درعینحال هریک از این گروهها با مشکلاتی هم دستوپنجه نرم میکنند و گاهی نیز باعث آسیبهایی در سطح جامعه هم میشوند که برخی از آنها بیان میشود. البته بررسی آسیبشناسی جریانهای فرهنگی و آسیبهایی که از جانب آنها متوجه جامعه میشود، نیازمند پژوهشهای بسیاری است تا همه ابعاد آن بررسی شود و راهکارهایی هم ارائه شود؛ اما بررسی زیر را میتوان مقدمهای برای شناخت مسائل اجتماعی و آغاز پژوهشهای آتی برشمرد.
هیئت بیمعنی، همان کنسرت است
آنچه بهعنوان ویژگی هیئتها بیان شد، انعطافپذیری آنها در ساختار و محتوا بود. طبق آنچه بیان شد، انعطاف در ساختار را نبود برنامهریزی دقیق در اجرا بیان کردیم و انعطاف در محتوا یعنی حرکت متناسب با تغییرات اجتماعی. یعنی تطبیق خود با تحولات کلی جامعه در عین حفظ اصول. رویکردی که باعث شده هیئتها در نسبتشان با تغییرات اجتماعی دچار چالش شوند. درواقع اگر تعلق به اهلبیت را اصل کار هیئت بدانیم، با تغییراتی که امروزه در جامعه رخ داده و گاه با تکثر در نگرش میان مردم مواجه هستیم، هیئتها مجبور شدند تا دایره پذیرش خود را گستردهتر کنند. این دایره گسترده و رفتار منعطفانه هم باعث شده تا خصوصاً برخی هیئتهای جوانانه دیگر به یک محیط تربیتی شباهت نداشته باشند. یعنی با هیئتی مواجه شدهایم که دیگر فاقد معناست و به ترتیب هیئت نیست!
آنچه ذات هیئت را شکل میدهد، هویت و روحی است که برای خود تعریف کرده و بهواسطه همان معنا هم چندین سال است که پیشران جریانهای فرهنگی بوده است. اما این هیئت بهواسطه انعطاف در برابر هنجارهای پیشین، آغوشش را در جامعه میگستراند و با یک نگاه محبت اهلبیتی جلو میرود. درنتیجه بهمرور زمان باعث میشود که بیشتر شبیه یک سالن کنسرتی شود که تنها تمایز آن پخش شدن نوای مذهبی است؛ همانطور که امروزه هم بعضی مداحیها صرفاً برای پخش شدن در فضای مجازی تولید میشود و دوربینها، نورپردازیها و ادوات موسیقی مختلفی مورداستفاده قرار میگیرند تا بازدید از قطعه مداحی بیشتر شود.
درحالیکه اگر قرار بر رقابت با کنسرتها بهواسطه ابزارهای مدرن باشد، قطعاً کنسرت فلانخواننده پیروز میدان است. آنچه هویت هیئت را بهماهو هیئت حفظ میکند، روح نهفته در آن است و این همان چیزی است که به آن توجه نمیشود. درحالی که هیئتها در طول تاریخ همواره جنسی طبیعی و بدون آلایش داشتهاند و همین باعث شده که هرکجا تاریخ تشیع به لحاظ ساختاری دچار مشکل شده است، به مدل هیئت بازگردد. همانطور که رجوع و اقبال مجدد مردم در این سالهای اخیر هم به همین خاطر است. اما درصورتیکه این تناسب میان سیالیت و هویت اصیل هیئت حفظ نشود، کارکرد خود را از دست خواهد داد.
امروزه بسیج و بسیجی خاص شده است
با پیروزی انقلاب و ورود به جنگ هشت ساله، پایگاههای بسیج نقشی بیبدیل در انسجام و وحدت جوانان ایفا کردند. بعد از دفاع مقدس نیز در جهت سازندگی ویرانیهای جنگ بسیج عمومی سهم مهمی در جهت مشکلات ایفا کرده و این نقشآفرینی تا اواسط دهه هفتاد ادامه پیدا میکند. بااینحال تحولات سال 1376 آغازی برای افول نقشآفرینی بسیج در شهرها شناخته میشود و در ادامه در دهه نود به حضور تأثیرگذار بسیج در روستاها ختم میشود.
در حقیقت آنچه چالش پایگاههای بسیج در این سالها شناخته میشود، جذب مخاطب و نقطه اتصال کم پایگاهها با مخاطبانشان است؛ مسئلهای که بخشی از آن به خاطر برچسبهایی است که بر پایگاههای بسیج زده شده و آن را بهگونهای خاص نشان دادهاند و بخشی دیگر هم به دلیل الگوی پایگاههای بسیج از جهت محتوایی است که برآیند سیاسی و فرهنگی آن را تخریب کرده است.
مرکز فرهنگی که مدرسه دوم نیست
به گفته دبیر ستاد عالی کانونهای فرهنگیهنری مساجد کشور، استان اصفهان بیشترین تعداد کانون فرهنگیهنری مساجد در سطح کشور را داراست و اعضای این کانونها نقش تأثیرگذاری در فعالیتهای فرهنگیهنری دارند. کثرتی که افتخاری است برای اصفهان و بهواقع در هیچ کجای کشور نمیتوان استانی را با چنین مرکز فرهنگیهای کلانی یافت. مراکزی که هریک در منطقهای ریشه دارند، روش بهخصوصی را اتخاذ کردهاند و شاید بتوان گفت هریک به نوبه خود بخشی از مدیریت فرهنگی استان را به عهده گرفتهاند.
*اما آنچه نقد جدی را به کانونهای فرهنگی وارد میکند، همین توجه بیش از اندازهای است که برای آنها قائل شدهایم و باعث شده بر اهمیت دیگر جریانهای فرهنگی سایه بیندازند. اینکه اصفهان بیشترین تعداد کانونهای فرهنگی را در کل کشور دارد، علتی است که میتواند معلول آن توجه به اهمیت کانونهای فرهنگی باشد. اما از سوی دیگر اینکه اعضای این کانونها در سمتهای مختلفی قرار گرفته و تریبوندار جریان فرهنگی اصفهان شدهاند هم، بر مورد توجه قرار گرفتن بیشازاندازه کانونهای فرهنگی مؤثر بوده است.
البته این مدیریت فرهنگی از اهداف اصلی کانونهای فرهنگی است و همانطور که پیشازاین گفتهشده، تمرکز بر اقلیتها برای رسیدن به تربیت مدیر طراز اول انقلاب اسلامی، همان چیزی است که کانونها به دنبال رسیدن به آن هستند. ازاینجهت میتوان گفت که بخشی از هدف آنها محقق شده است.
اما مهم این است اولاً این صدور پرحجم نیرو به عرصه رسمی فرهنگی و سازمانها باعث رها شدن فعالیتهای مرکز نشود و دوم اینکه این مدیر طراز اول که تربیتشده، باید اهداف کلی انقلاب را دنبال کند و تنها زمینه رشد گروهی خاص را فراهم نکند. به بیانی دیگر باعث نشود تا تواناییهای دو جریان دیگر در سایه بماند و اینطور برداشت شود که صرفا با بودن در مراکز فرهنگی است که میتوان جایگاه اجتماعی به دست آورد. مسئلهای که برخی از آن با عنوان رانت فرهنگی یاد میکنند و منظور همین توزیع نابرابر فرصتها در میان جریانهای فرهنگی است.
*مورد بعد روشی است که مراکز فرهنگی برای تربیت نیروهای خود در جهت رسیدن به مدیر طراز اول اتخاذ میکنند؛ روشهایی که با تقلید از نظام آموزشوپرورش، مهندسی آموزشی خوانده میشود. روشهایی که با تأکید بر ساختار به دنبال برنامهریزی دقیق و نظاممند هستند و بر ورودی، فرایند و خروجی حاصل از آن تأکید میکنند.
بهاینترتیب یک کانون فرهنگی سرمایه خود را به گروهی اندک تخصیص داده و به روشهای مختلفی سعی در جذب بهترینها دارد. همچون کانون فرهنگی که مخاطبان خود را صرفا از میان مدارس خاص انتخاب میکند. افرادی که در خانوادههای نسبتا متولی پرورش یافتهاند و نسبت به دیگران از برخی تمایزات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برخوردار هستند و در ادامه هم با آزمونهایی که از آنها گرفته میشود، لیاقت خود برای ماندن در این سیستم را اثبات میکنند.
شیوههایی که سبب شده تا مرکز فرهنگی برای شخص همچون یک مدرسه موازی باشد و این درحالی است که اجرای چنین روشهایی در مدارس هم اعتبار خود را از دست دادهاند؛ ولو اینکه این روشها در یک مرکز فرهنگی که بستر پرورش خلاقیت، شورونشاط است، اجرا شود. مرکزی که نیروی پیشران آن انرژی و خلاقیت است و قرار دادن اشخاص در یک قالب بسته نهتنها حرکت رو به جلوی آن را با مشکل مواجه میکند بلکه از نوآوری اشخاص هم جلوگیری میکند.
سیالیت فرهنگی، آفت جریانهای فرهنگی
علاوه بر آنچه گفته شد، برخی چالشها گریبانگیر هر سه گروه ذکر شده هستند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد. از جمله سیالیت در عمل که از ویژگیهای نسل امروز است و همین سبب شده تا حرکت جریانهای فرهنگی بهخصوص دستهای همچون مراکز فرهنگی و پایگاههای بسیج که فعالیتهایشان نقشمحور است، رو به افول باشند.
منظور از حرکت به سمت سیالیت فاصله گرفتن از ساختارهای نقشمحور و تشکیلاتی و حرکت به سوی مدلهای شبکهای است. به این معنی که در دنیای امروز تعهد به نقش با روحیات جوانان سازگاری ندارد و این تعهد همان چیزی است که یک مرکز فرهنگی تشکیلاتی نیازمند آن است. سیالیتی که باعث شده برخی از مراکز فرهنگی در نقطه شروعشان از مراکز شهری فاصله بگیرند و با حرکت به سمت حومه شهر از نیروی بکرتری برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند.
مؤسسههای فرهنگی، پاسخی به تولیدات فرهنگی
برخی منتقدان با اشاره به رویکرد تربیت مردمی معتقدند این نوع مواجهه با مسائل فرهنگی باعث شده تا صرفا بر تربیت اشخاص تمرکز کنیم و از تولید محصولات فرهنگی غافل شویم؛ درواقع اگرچه اصفهان توانسته نیروهای بسیار موفقی برای جهتدهی به جریانهای فرهنگی کشور پرورش دهد، اما در تولید محصولات فرهنگی اعم از کتاب، موسیقی، فیلم، نمایش و پویانمایی و مواردی از این قبیل در مقایسه با دیگر استانها دستاورد قابل قبولی نداشته است.
با این حال با حرکت جهانی به سمت تخصصگرایی، گرایش به تولید محصولات فرهنگی در سه دهه گذشته در میان اصفهانیها هم آغاز شده است. یکی از جلوههای این دستاوردها در حوزه فرهنگی، مؤسسات فرهنگی هستند. نخستین شخصی که با فاصله گرفتن از مدل مراکز فرهنگی به تأسیس مؤسسه فرهنگی روی آورد، امیرحسین بانکیپورفرد بود که در دهه هشتاد از مرکز فرهنگی عترت فاصله گرفته و انتشارات «حدیث راه عشق» را راهاندازی میکند.
پیشینه مؤسسههای فرهنگی همان مراکز فرهنگی هستند؛ با این تفاوت که تخصصگرایی در آنها ضریب بیشتری دارد و همچنین بهواسطه مناسبات مالی که میان افراد برقرار میشود، امکان مدیریت و برنامهریزی بیشتری برای رسیدن به اهداف ممکن میشود؛ چراکه نیروی انسانی در این حالت کارمند مؤسسه میشود و از آن حالت سیالی که اشخاص در مراکز و پایگاهها دارند، فاصله میگیرد. بهتبع چنین مؤسسههایی برای تأمین مالی فعالیتهایشان نیازمند مخاطبانی از طبقه متوسط هستند و احداث مکانشان نیز معمولا در بافت متوسط شهری است.
جریانهای فرهنگی، نبض حیاتی جامعه
آنچه بیان شد، گذری بر جریانهای فرهنگی اصفهان از ابتدای انقلاب تاکنون بود. گروههایی که باتوجه به آنچه ذکر شد، هریک ویژگی متمایزی دارند و این تکثر از آن جهت که زمینه حضور سلایق و توانمندیهای گونان را در عرصه فرهنگی و اجتماعی فراهم میکند، فرصت بسیار مبارکی است.
همچنین برخی از آسیبها و چالشهایی که هر یک از این جریانها با آن مواجه شدهاند هم بیان شد؛ آسیبهایی که برخی مدت مدیدی از وقوعشان گذشته و برخی دیگر هنوز در ابتدای راه هستند و زیاد توجهی را به خود جلب نکردهاند. بااینحال هویت فرهنگی اصفهان غنیتر از آن است که با چشم بستن بر این مسائل، زمینه ظهور مشکلات فرهنگیاجتماعی را در سالهای نهچندان دور فراهم کند؛ چراکه طبق یافتههای پژوهشهای اخیر، نقشآفرینی در فعالیتهای فرهنگی بر انواع مختلف جامعهپذیری اعم از جامعهپذیری سیاسی، جامعهپذیری دینی و جنسیت تأثیر مستقیم دارد. یافتههایی که توجه به آنها، بهتبع توجه به اهمیت جریانهای فرهنگی و لزوم چارهاندیشی برای برونرفت از چالشهای جاری آنها را به همراه داد.