به گزارش اصفهان زیبا؛ در سلسلهگزارشها و روایتهای تاریخی که در صفحه حرکت تاریخی تاکنون آوردهایم، محلههای مختلف اصفهان معرفی شدهاند، محلههایی که هرکدام تاریخ و روایتی برای خود دارند و بار هویتی را به دوش میکشند و در کل، تصویری از یک اصفهان آشنا و معروف به «نصفجهان» را برای ما میسازند. به هرکدام از این محلهها که نگاه میاندازیم، یک چیز در همه آنها مشترک میبینیم.
مخرج مشترک تمام این محلهها، طبیعت است؛ چیزی که ما از آن بیگانه شدهایم. اجازه بدهید مسئله را با یک مقدمه بیان کنم. مردم در روزگاران قدیم (دوران قبل از ورود ماشین به عرصه زندگی عمومی) با طبیعت یگانه بودند؛ به این معنی که خود را جزوی از آن بهشمار میآوردند و با مهارتهای گوناگون زندگی طبیعی آشنایی داشتند.
توجه به این نکته مهم است که بدانیم و این موضوع در ذهن ما برجسته و پررنگ باشد که مردم خود را جزوی از طبیعت بهشمار میآوردند؛ نه اینکه طبیعت، بخشی از زندگی آنها باشد. این یعنی لازم است اقتضاها و محدودیتهای طبیعت را بشناسیم و به آنها احترام بگذاریم و این نیز خود به این معنی است که زندگی خود، کار خود، وسایلی که از آن استفاده میکنیم، چیزی که با آن ثروت تولید میکنیم و چیزی که آن را منهدم یا دفن کرده و از زندگی خود دور میکنیم، طبیعتپذیر باشد و هارمونی طبیعت را برهم نزند.
حال به مسئله خودمان بازمیگردیم؛ اینکه در دوران قدیم محلهها با محوریت طبیعت شکل میگرفت. بسیاری از محلههایی که در اصفهان شکل گرفتهاند، در پاسخ به نیازهای جاری دوران خود ایجاد شدهاند؛ یک محله برای جایدادن پناهندگان یهودی، محلهای دیگر برای مهاجران ارمنی و محلهای دیگر برای زندگی اعیان و اشراف. اما اگر بهدقت به روند و نوع شکلگیری این محلهها نگاه کنیم، میبینیم حکمرانانی که بانی ایجاد آنها بودند، نگاهی تخریبگرایانه به طبیعت و ازبینبردن اقلیم یک منطقه برای ایجاد محله موردنظر خود نداشتند.
اینکه حاکمان آن دوران این نگاه را نداشتند، نمیتوان تماما به پای این گذاشت که آنها مناعتطبع داشتند یا بلندنظر بودند؛ کما اینکه روایتهای تاریخی نیز بیان میکند آنجایی که آنها توان تخریب داشتند، از چیزی فروگذار نکردند؛ اما چرا بازهم آن دوران نسبت به دوران حاضر ازنظر برخورداری اصفهان از اقلیم و شرایط بهتر، سرآمد بود؟ پاسخ این پرسش را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: «ماشین»! این شیء بهظاهر عاری از روح و در کنترل انسان، بهتمامی داشتههای ما را در معرض خطر قرار داد و تا به امروز هم ما از این خطر مصون نیستیم.
رویکرد و هدف غایی ماشین، تولید سود بیشتر با بالاترین بهرهوری است. سود چگونه بهدست میآید؟ از تولید و ایجاد ارزشافزوده روی مواد خام اولیه. مواد خام اولیه کجاست؟ در دل طبیعت! پس ماشین در ظاهر وسیلهای شد برای حاکمان بهمنظور استخراج سود بیشتر از دل طبیعت. اما در اصل همین ماشین، بر حاکمان ما حاکم شد. چیزی که فکر میکردیم کنترل آن در دست ماست، بهزودی به عاملی تبدیل شد تا ما را به بردگی بگیرد و نهفقط طبیعت، بلکه جامعه انسانی را نیز از محتوای روابط عمیق و انسانمندانه تهی کند؛ بهگونهای که بیشتر روابط بر این مدار میچرخد که دو سر رابطه چقدر میتوانند برای هم سودده باشند.
حال اگر به وضعیت شهر خود نگاهی بیندازیم، میبینیم که در شهر اصفهان بسیاری از پلها را پشت سر خود خراب کردهایم و راهی برای برگشت نداریم. بسیاری از پروژههایی که تعریف میکنیم، نه توجیه زیستمحیطی دارند و نه حتی توجیه اقتصادی. فقط راهاندازی میشوند؛ چون ذهن سیاستگذار و حکمران شهری و محلی ما، قادر نیست خود را با طبیعت یگانه کند.
درحقیقت مجریان و سیاستگذاران ما باید نوع نگاه به منطقه خود را از محلی برای کسب درآمد و افزایش تولید و ثروت، به محلی برای زندگی تغییر دهند. وقتی چنین شد، مؤلفههای زیباشناسانه زندگی نیز میتواند در سیاستگذاری آنها وارد شود؛ به این معنی که درک کنند؛ نهفقط سازگاری، بلکه همنوایی با طبیعت و اقلیم، بخش مهمی از روابط درست و سالم درون یک شهر را تشکیل میدهد.