اگر یک گردشگر خارجی بگوید که فرصت دیدن تنها یک شهرِایران را دارد و بپرسد که آن، کدامین شهر میتواند باشد، پاسخ من اصفهان است. زیرا اصفهان بهتر از هر شهر دیگری، تاریخ و فرهنگ ایران را روایت میکند.
حال اگر همان شخص بگوید که در اصفهان نیز تنها میتواند یک جا را ببیند و آنجا کجا خواهد بود؟ پاسخم مسجد جامع عتیق اصفهان است. زیرا گمان دارم که هیچ اثر دیگری نمیتواند همانند این مسجد، روایتگر اصفهان باشد.
جامع عتیق اصفهان، جامع ویژگیهایی است که نظیرشان را اگرچه میتوان در بناهای تاریخی دیگر سراغ گرفت. اما همگی با هم در هیچ بنای دیگری جمع نشدهاند. چندان که آثاری مانند میدان نقش جهان یا تخت جمشید با همه شکوه و اهمیتی که دارند، واجد تنها بخشی از این ویژگیها هستند.
یکم؛ مسجد جامع عتیق اصفهان، جامع همه فرازهای مهم معماری ایران پس از اسلام است.
در این مسجد میتوان آثاری از دوره زمامداری دستکم یازده دودمان حکومتگر ایران را طی افزون بر هزار و 200 سال سراغ گرفت و مهمترین فرازهای تاریخ هنر و معماری ایرانِ دوران اسلامی، یعنی دورههای آلبویه، سلجوقی، ایلخانی، تیموری و صفویه را مشاهده کرد. بماند که در لایههای زیرین مسجد نیز آثاری از دوره پیش از اسلام کشف شده است.
اگر در نظر آوریم که بناها و مجموعههایی چون تخت جمشید، میدان نقش جهان یا کاخ گلستان هرکدام نماینده تنها یک دوره معماری ایران هستند، آنگاه درمییابیم که ردپای هزار و 200 سال معماری ایران در محدوده 25 هزار مترمربعی مسجد جامع اصفهان تا چه اندازه واجد اهمیت است.
البته هستند بناها و مجموعههایی که آثاری از چند دوره معماری را در خود جای دادهاند. اما یا شمار این دورهها کمتر است. یا آثار موجود به شدت دستکاری شدهاند و یا در یک بنای واحد گرد نیامدهاند. مانند آستان امام هشتم(ع) که با وجود دارا بودن آثاری از دورههای مختلف تاریخ ایران پس از اسلام، یک بنای واحد به شمار نمیآید و بناهای موجود نیز به درجات مختلف دچار تغییر و تبدیل شدهاند و گاه از مرز تحریف نیز گذر کردهاند.
از این گذشته، مسجد جامع اصفهان سرآغاز یا نقطه تکوین برخی از گرایشهای مهم در معماری ایران به شمار میرود. چندان که گنبد خواجه نظامالملک و نظام چهار ایوانی این مسجد، سرآغاز جریانی فراگیر در معماری ایران است که تا حدود هزار سال بعد تداوم مییابد.
دوم؛ جامع عتیق اصفهان، جامع بیشتر هنرهای وابسته به معماری ایران است. این مسجد هنرهایی چون آجرکاری، حجاری، مقرنسسازی، گرهچینی، کاشیکاری، گچبری، خوشنویسی (کتیبه نگاری)، منبتکاری و… را ، آن هم از دورههای مختلف، به شیوههای گوناگون و به حد کمال در خود جای داده است.
برای نمونه، محراب گچبری شبستان اولجایتو از شاهکارهای گچبری ایران است، گرهچینیهای صفه درویش (ایوان شمالی) ذروه کمال این هنر در معماری ایران به شمار میرود و کاشیهای معرق صفه صاحب بن عباد (ایوان جنوبی) با عالیترین نمونههای این هنر در مسجد کبود تبریز یا مسجد شیخ لطفالله اصفهان، شانه به شانه میساید.
سوم؛ جامع عتیق اصفهان، جامع خصلتهای از دست رفته یا رقیق شده فرهنگ ایرانی است. برای نمونه، ما در سده حاضر به منابع طبیعی و دیریاب خود همچون آب، خاک، جنگل و مرتع، چوب حراج زدهایم تا آسانتر و نه آسودهتر زندگی کنیم.
در مقابل، مسجد جامع اصفهان، راه و رسم بهرهبرداری پایدار از منابع زیستی را به ما میآموزد و یادآور میشود که با نگاه خردورزانه به زمین، با دلواپسی برای آیندگان و با سختکوشی آمیخته به ایمان، میتوان خاک را به جواهر بدل کرد. آیا محراب اولجایتو یا صفه صاحب، چیزی جز این را میگویند؟
در نمونهای دیگر، ما طی چند دهه اخیر، میراث گذشتگان از جمله صدها هکتار از بافت تاریخی اصفهان و دیگر شهرها را نابود کردهایم تا آثار به مراتب نازلتر خود را جایگزینشان کنیم و این، نقطه مقابل تفکر جاری در جامع عتیق اصفهان است.
آنچه در این مسجد میبینیم، این است که نیاکان ما به مدت هزار و 200 سال، آثار خود را نه بر ویرانه آثار پیشینیان و در تقابل با آن، بلکه کنار و در امتداد آن بنا کردهاند.
در شبستان شرقی مسجد به ستونهایی برمیخوریم که قطر آنها تقریبا دو برابر قطر سایر ستونهاست و هارمونی شبستان را برهم زده است. پیگردیهای معماری نشان میدهد که این ستونها در جای دیواره خشتی مسجد اولیه ساخته شدهاند.
بنابراین قطرشان را با قطر آن دیوار یکی گرفتهاند تا خاطره فیزیکی مسجد اولیه حفظ شود. این نمونه از رفتار با میراث گذشتگان اگرچه در زمانه ما بسیار نادر است؛ اما در مسجد جامع اصفهان کم نیست.
چهارم؛ جامع عتیق اصفهان برخلاف کثیری از آثار تاریخی اصفهان مانند کاخها، حمامها، کاروانسراها و حتی خانههای تاریخی، یک موجود زنده است که با کمی افت و خیز، کارکرد اصلی خود را حفظ کرده و جامع محراب و منبر است.
این مسجد، ابتدا نمازخانه سادهای بود برای ساکنان پیرامونش. اما از دوره آل بویه به بعد و خصوصا در دوره سلجوقی، تبدیل به یک مسجد سلطنتی شد. در دورههای بعدتر، دوباره حال و هوای مردمی به خود گرفت و اکنون آمیزهای از هر دوی اینها را به نمایش میگذارد. آمیزه شگفتی از وقار و شکوه و زیبایی و فروتنی!
پنجم؛ جامع عتیق اصفهان مانند کتابی است که به تمامی خوانده نشده است. گاهی کتابی را میخوانیم. اما همه معانی و مضامین آن را فهم نمیکنیم، پس باید دوباره و چند باره بخوانیم.
اما گاهی میشود که اوراقی از کتاب مفقود شدهاند و آن مقدار که خواندهایم – حتی اگر چند باره بخوانیم موجب فهم کامل کتاب نخواهد شد. مسجد جامع اصفهان از نوع دوم است.
این مسجد یک دنیا راز و رمز را در دل خویش پنهان کرده و هرلحظه ممکن است با آشکار ساختن یکی از آنها، اسباب شگفتی شود. در دهه 1350 فعالیت دو گروه باستانشناس و معمار و مرمتگر ایتالیایی در این مسجد به کشفیات بزرگی نظیر کشف بقایای یک آتشگاه زیر گنبد خواجه نظامالملک، کشف بخشی از دیواره خشتی مسجد اولیه، کشف شماری از ستونهای مسجد دوره آلبویه، کشف محراب اصلی شبستان بیتالشتاء، کشف راهروها و پلکانهای مخفی در ایوانها، کشف کتیبههایی حاوی نام خلفای راشدین و کشفیاتی از این قبیل انجامید که چهره دیگری از مسجد جامع را پیش رو قرار داد. حتی در دهه 1360 نیز محراب نفیس و سالمی در راهروی شرقی مسجد کشف شد.
تردیدی وجود ندارد که در صورت از سرگیری کاوشهای باستانشناسی و پیگردیهای معماری، زوایای مهمی از تاریخ مسجد و ساختار و معنای معماری آن هویدا خواهد شد.
پس هنوز محتاجیم که کتاب قطور جامع عتیق اصفهان را بخوانیم، دربارهاش بیندیشیم و در پی اوراق گمشدهاش باشیم. اما تا همینجای کار نیز میتوانیم یک ایران را در این مسجد ببینیم.
نویسنده: حمیدرضا حسینی؛ پژوهشگر و رونامهنگار