از همان در ورودی فروشگاه، زرق و برق لوازمالتحریرهای رنگ به رنگ پیداست و هر کسی را جذب میکند؛ از بچههای کوچک تا زن و مردهای سنوسالدار.
میدانیم که ساختن یک فیلم مستند از فیلم داستانی، چندین برابر کمهزینهتر است و از آنجا که در پروژههای سفارشی، ارزشهنری در اولویتدوم قرار میگیرد خیلی هم عجیب نیست شاهد مستندهایی باشیم که ارزشی برای وقت و شعورمان قائل نیستند. ولی خب در این بین، ماجرای «آیتالله» کمی فرق میکند.
سریال «عملیات مهندسی» به کارگردانی سروش محمدزاده، نمایشی تاریخی و امنیتی است که یکی از حساسترین و پرتنشترین دوران دهه ۶۰ در ایران را به تصویر میکشد.
نمایش «کاتاتونیا» به کارگردانی خسرو صفوی، اقتباسی خلاقانه و جسورانه از تراژدی «مکبث» شکسپیر است که با تمرکز بر تجربه روانی و حسی مخاطب، جهانی کلاسیک را به زبان نو و فرمیک بازآفرینی میکند.
شبی بود که داشتم اخبار جنگ را در نور موبایلم بالا و پایین میکردم. در آن میان فیلم و گزارش آمبولانسی را دیدم که پهپاد رژیم اسرائیل آن را منفجر کرده بود. یک آن دلم هری ریخت پایین. دور از انتظار هم نبود. با این حال ترس برم داشت. قلبم تکان خورد و ذهنم مثل برق به سمت تو پرید.
به هفته دفاع مقدس که نزدیک میشویم، فرصتی است تا از مجاهدت مدافعان وطن یاد کنیم؛ میهنپرستانی که روزگاری از خاک این سرزمین دفاع کردند و دغدغهمندان زمانشان بودند. در این میان آنچه قصد پرداختن به آن را داریم، امتداد این نگاه در روزگار کنونی است.
تاریخ معاصر جهان شاهد ظهور و سقوط نظامهای سرکوبگری بوده است که بنیان خود را نه بر اراده مردم که بر زور و تبعیض نهادهاند.
نمازهای پر از جمعیت و صفهای طویل و طولانی یکی از صحنههای دلچسب و زیبای این مسجد است. رسم نماز در این شهر بسیار ارزشمند و فکر شده است. چه توجهی و چه احترامی به ساحت نماز دارند.
رفیق پیدا کردهام. بابا میگفت «راز موفقیت اینه که با یکی از این گُندهمُندههایی که توی آسمون وول میخورن جفتوجور بشم.» پدربزرگ خدابیامرز میگفت «مگه یه ریزگرد توی خواب ببینه که بتونه خودش رو به یه چیز سنگین وصل کنه که با باد اینور و اونور نشه.باد هر ریزگرد بزرگ و کوچیکی رو آلاخون والاخون میکنه.»
سوده لطفالهی، هنرمندیست که با خیال خود نقاشی را زندگی میکند و زندگی را نقاشی. آثار او که بازتابی از زیبایی و سادگی لحظات روزمره زندگی است، ترکیبی از صمیمیت، تجربه شخصی و آزادی را به نمایش میگذارند.
پرده سفید اتاق خواب را دوختم. چینهای کمی دارد. پارچه زیاد نبود؛ تترون بیست و یک سال پیش. رد تا روی پارچه مانده بود و به سختی اتو و صاف شد.
دغدغههایت را دوست دارم و صمیمانه برایت مینویسم. خداقوت به خستگیهایت، به تمام بیداریهای شبانه و سحرخیز بودنهای صبحگاهی! به تویی که هم شاغل هستی و هم مشغول به امور خانه.