درباره وحدت ظاهر و باطن در شهر اسلامی

یکی از اوصافی که خدای متعال در قرآن کریم به خودش نسبت می‌دهد این است که می‌گوید: من هم ظاهر هستم، هم باطن! باطن‌بودن خدا را می‌شود فهمید؛ اما درباره ظاهربودنش برای انسان سؤال پیش می‌آید.

تاریخ انتشار: 16:13 - سه شنبه 1403/01/7
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه
درباره وحدت ظاهر و باطن در شهر اسلامی

به گزارش اصفهان زیبا؛ یکی از اوصافی که خدای متعال در قرآن کریم به خودش نسبت می‌دهد این است که می‌گوید: من هم ظاهر هستم، هم باطن! باطن‌بودن خدا را می‌شود فهمید؛ اما درباره ظاهربودنش برای انسان سؤال پیش می‌آید.

قبل از پاسخ به این سؤال باید مروری کوتاه بر مبحث رابطه ظاهر و باطن داشته باشیم. افلاطون معتقد بود که ظاهر و باطن، رابطه ماده و صورت دارند؛ همان چیزی که در فلسفه بحث می‌شود. او می‌گفت به باطن بگویید ماده و به ظاهر بگویید صورت و رابطه‌ای میان ماده و صورت قائل بود؛ مثلاً درباره انسان می‌گفت نفس برای انجام اعمال خودش نیاز به بدن دارد؛ یعنی قوامش به بدن است. اگر بدن نداشته باشد کاری نمی‌تواند بکند. کسی که مرده نفس دارد؛ ولی بدن ندارد.

در غرب مدرن، بحث ظاهر و باطن را می‌شود در دوگانگی یا دوآلیسم دکارت دید. دکارت ظاهر و باطن را به‌طورکلی از هم تفکیک می‌کند و درباره انسان این تفکیک را میان نفس و تن انجام می‌دهد. او می‌گوید نفس یک جوهر مجزا از بدن است و بدن یک جوهر مجزا از نفس و من نفسی هستم که در بدن لانه دارم. چند گروه با این نگاه دکارت مخالف هستند؛ مثلاً پوزیتیویست‌ها می‌گویند دکارت نتوانست رابطه ظاهر و باطن را توضیح دهد. دکارت می‌گوید، در هیپوتالاموس مغز چیزی هست که آنجا نفس من جای می‌گیرد و این برای پوزیتیویست‌ها قابل‌قبول نیست. فیزیکالیست‌ها هم چون اصلاً نفس را قبول ندارند، مخالف نگاه دکارت هستند. فلاسفه مسلمان هم با نگاه دکارت مخالفت دارند؛ چرا که اسلام به طور کلی با این دوگانه‌هایی که معروف هم هست، مخالف است.

فلاسفه مسلمان ماده و معنی را جدای از هم نمی‌دانند، بلکه می‌گویند با هم تناظر دارند. این حرف که آخر خط معقول به محسوس می‌رسیم و گاهی اوقات برعکس، درست است. مثل چیزی که ملاصدرا راجع‌به نفس می‌گفت: «جسمانیه الحدوث روحانیه البقا» یعنی از جسم شروع می‌شود و آهسته‌آهسته می‌رسد به روح! به عبارت دیگر، جسم ما در حرکت جوهری خودش به‌تدریج روحانی می‌شود.

یکی از معایب دوآلیسم دکارتی، ازبین‌رفتن باطن است. به قول نویسنده‌ای، دکارت اینقدر بین روح و جسم فاصله گذاشت که جمع آن‌ها و رابطه بین آن‌ها شبیه معجزه شد و ما آهسته‌آهسته دچار تحویل‌گرایی و همه‌چیز را مادی دیدن شدیم. کم‌کم باطن محو شد. جمله‌ای منسوب به نیوتن است که به من ماده و حرکت را بدهید تا جهان را بسازم؛ یعنی فکر می‌کرد جهان یک ماده است و یک حرکت و هیچ چیز دیگری نیست. همین تفکری که بعضی از تکنولوژیست‌ها دارند که می گویند انسان، حیوان ابزارساز است.

اما در بحث ظاهر و باطن از نظر فلاسفه مسلمان دوگانگی وجود ندارد، بلکه باطن یک اندرونی است و ظاهر یک بیرونی و ظاهر تجلی مرتب باطن است؛ یعنی باطن مرتب در بیرون خودش تجلی می‌کند و این تجلی بیرونی باطن، همان ظاهر است.

به سؤال نخست بازگردیم: خدا چگونه هم ظاهر است، هم باطن؟ چرا خداوند ظاهر است؛ ولی ما باز هم متوجه نمی‌شویم؟ چون از شدت ظهور در خفا افتاده است. به قول حاج ملاهادی سبزواری «یا مَنْ هُوَ اخْتَفَى لِفَرْطِ نورِهِ، الظّاهِرُ الْباطِنُ فى ظُهورِهِ»؛ یعنی خداوند از شدت ظهور در خفا افتاده؛ به همین دلیل متوجه ظهور خداوند نمی‌شویم. خداوند همه جا را پر کرده و به همین دلیل متوجهش نمی‌شویم؛ مثل هوایی که همه جا را پر کرده و ما نمی‌بینیمش یا آبی که ماهی‌ها متوجهش نمی‌شوند. به قول شاعر: ماهیان ندیده غیر از آب/ پرس‌پرسان ز هم که آب کجاست؟!

در بحث «وجود» هم همین‌طور است. تجلی مرتب باطن در ظاهر، یک تعبیر قرآنی هم دارد که به آن گفته می‌شود «وجه». همان وجهی که در دعای ندبه می‌گوییم: «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیَاءُ؟!» و در اینجا منظور از وجه‌الله، ائمه اطهار علیهم‌السلام هستند. این یعنی ائمه علیهم‌السلام محل بروز خدا در جهان هستی هستند. اینجا باید پرسید چه چیزهای دیگری محل بروز و تجلی خدا هستند؟ ما در اینجا می‌توانیم لااقل به چهار دسته اشاره کنیم که محل بروز خداوند است:
1- طبیعت: اولین چیزی که محل بروز باطن عالم است، همین طبیعت است. آسمان‌ها، زمین‌ها، کوه‌ها، درخت‌ها و…
2- انسان کامل: مطابق اعتقاد ما در انسان کامل بیشترین تجلی خداوند رخ داده است.
3- قرآن: در احادیث و روایت به این اشاره شده که قرآن محل تجلی خداوند است.
4- مصنوعات خلیفة‌الله: اینجا به همان چیزی می‌رسیم که در بحث تجلی باطن در ظاهر داریم. مصنوعات خلیفة‌الله می‌تواند یکی از مظاهر خداوند باشد؛ اما این در یک سیر اتفاق می‌افتد و نسبت به سه مورد قبلی؛ مثلاً طبیعت یک «بود» است و این «بود» در ذهن شهرساز یا معماری که خلیفة‌الله است «نمود» پیدا می‌کند. او این «نمود» را در عالم واقع «بازنمود» می‌کند. اینکه این بازنمود «ظاهر» خداوند باشد شرایطی دارد. شرط اول این است که طبیعت به‌درستی در ذهن خلیفة‌الله نمود پیدا کند و شرط دوم این است که خلیفة‌الله بتواند به خوبی این نمود را در بیرون منعکس یا بازنمود کند. به همین دلیل باید هم علم و هم تقوا داشته باشد. به قول سعدی: «دل آینه صورتِ غیب است ولیکن/ شرط است که با آینه زنگار نباشد». در قلب شهرساز یا معمار نباید زنگار وجود داشته باشد. پاک‌بودن و درست دریافت‌کردن و درست منعکس‌کردن شرط لازم در معماری اسلامی است.

به این ترتیب خیلی از دوگانگی‌هایی که در شهر داریم، حل می‌شود؛ مثلاً دوگانه محتوا یا فرم، کالبد یا روح؛ این دوگانه‌ها رنگ می‌بازد. در عرفان در قوس نزول وقتی از عالم بالا چیزی پایین می‌آید چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا فقط باطن پایین می‌آید؟ نه، باطن می‌آید در ظاهری‌ترین قالب، خودش را بروز می‌دهد. در قوس صعود هم این اتفاق باید بیفتد. معمار اگر پاک باشد و آینه‌اش زنگار نداشته باشد، همین اتفاق می‌افتد. در موسیقی هم همین‌طور است. موسیقی با جماد کار دارد. وسایلی که موسیقی‌دان‌ها با آن کار می‌کنند جمادات است. چوب و فلز و آهن و پارچه و چرم است. وسایلی به‌شدت مادی و ظاهری است؛ ولی آن‌هایی که حواسشان هست می‌دانند که وقتی می‌خواهند در این ظاهر، باطنی بدمند، باید مراحلی را طی کنند. بزرگانی در موسیقی سنتی خودمان واقعاً بدون بی‌وضو دست به تار نمی‌زدند؛ چون اعتقاد داشتند که با وضو بهتر می‌توانند باطن را در ظاهر متجلی کنند.

باید دقت داشته باشیم که وقتی صحبت از باطن و ظاهر شهر می‌کنیم، اگر این‌ها را دوگانه ببینیم ممکن است در دام باطنی‌گری بیفتیم. در تاریخ اندیشه، باطن‌گرایان کسانی بودند که هرچیزی می‌دیدند سعی می‌کردند یک وجه باطنی برایش درست کنند. البته اصل حرفشان درست است که هر چیزی باطنی دارد. «الظاهر عنوان الباطن» ظاهر عنوان باطن است؛ ولی این‌ها معمولاً افراط می‌کردند و دچار مغالطه‌هایی شدند؛ مثلاً یکی از مغالطه‌هایشان این است که در تأویل آیات قرآن از خودشان فرمول درمی‌آورند؛ در حالی که تأویل آیات قرآن فرمول ندارد. به طور مثال در یک آیه می‌بینید که امام معصوم «ماء» را به «ولایت» تشبیه کردند. در آیه 30 سوره ملک می‌فرماید: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیكُمْ بِماءٍ مَعینٍ» بگو: «به من خبر دهید اگر آب‌هاى [سرزمین] شما در زمین فرو رود، چه كسى آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار مى‌دهد؟!» امام رضا علیه‌السلام درباره این آیه می‌فرمایند: «ماؤُکُمْ یعنی (ابوابکم) که ائمه (علیهم‌السلام) هستند و ائمه ابواب‌اند [و درهای رحمت الهی] . فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ یعنی کیست که علم امام را برای شما بیاورد؟» باطن‌گرایان از این آیه فرمول درمی‌آورند به این صورت که دیگر هرجا در قرآن «ماء» دیدید یعنی امام.

اگر از آن‌ها بپرسیم مثلاً در آیه 14 سوره نبأ که می‌فرماید: «وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا؛ و از فشار و تراکم ابرها آب باران فرو ریختیم» منظور از «ماء» چیست، به تناقض برمی خورند و حتی ممکن است دچار مغالطه شوند. این جمله را با دقت عرض می‌کنم که «تأویل» فرمول ندارد. اگر امام معصوم در مقام تأویل نکته‌ای گفتند می‌پذیریم؛ ولی نمی‌توانیم از نکته ایشان، فرمول‌تراشی کنیم.

تناظر ظاهر و باطن این حسن را دارد که به خاطر باطن، ظاهر ترک نمی‌شود. با نگاه به فِرَق اسلامی می‌بینیم بعضی از گرایش‌های صوفیه به بهانه باطن، بعضی از ظواهر را ترک می‌کردند که باعث انحراف و فساد می‌شد؛ مثلاً می‌گفتند هدف از نماز مطابق با آیات قرآن «ذکر و تذکر» است و ما چون این را داریم، نماز نمی‌خوانیم. یا آیه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» را به معنای این می‌دانستند که بعد از مقام یقین، عبادت نیاز نیست.

جالب است که همین ماجرای ترک ظاهر را در شهر هم می‌توانیم تصور کنیم. اگر ظاهر شهر ما ظاهر بدی باشد؛ یعنی مشخصات یک شهر اسلامی را نداشته باشد و ما فکر کنیم باطن شهر، اسلامی است دچار فریب شده‌ایم. شهری که به‌شدت کثیف است و به‌شدت آشغال دارد یا آلودگی صوتی و بصری دارد، نمی‌تواند اسلامی باشد. به همین دلیل به بعضی از شهرهای مذهبی دنیا مثل نجف یا کربلا می‌توان ایراد گرفت. اگر این شهرها تمیز نباشند نمی‌توانیم آن‌ها را اسلامی بدانیم.

شهر اسلامی از هر لحاظ پاک است، از ظلم، خیانت، دروغ، ترافیک، قانونی‌شکنی، حق‌خوری، پرخاشگری و تمام رذایل ظاهری و باطنی. ظاهر شهر اسلامی زمینه‌ساز بروز ارزش‌ها و رشد محاسن اخلاقی و مانع بروز ضدارزش‌هاست.

در این میان شهرداری نیز به‌عنوان سازمانی که متولی اداره شهر است، باید به این موضوع توجه داشته باشد. یکی از مسائلی که سال گذشته با بعضی از دوستان مطرح کردم، این بود که وظیفه شهرداری برنامه برگزارکردن است یا فضاساختن؟ من به‌شدت طرفدار فضاسازی هستم و برنامه‌هایی را می‌پسندم که به فضاسازی کمک کنند. پیشینیان ما درست فهمیده بودند که باید فضا درست کنند. اگر فرد در فضا قرار بگیرد، فضا آهسته‌آهسته خودش را به فرد می‌باوراند. وقتی شما در کوچه و خیابان‌هایی با استانداردهای اسلامی قدم می‌زنید، روحتان به آرامشی می‌رسد که اسلام می‌خواهد. فضاهای شهر باید روح ما را به اهتزاز دربیاورند.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

چهارده − 11 =