برنامه غذایی ما بسته به آنچه در آشپزخانه داشتیم، متغیر بود. همیشه غذای خطها با هم فرق داشت. غذای خط اول، دوم و سوم جدا بود. مسلما بهترین غذا از آنِ بچههای خط اول بود.
منِ اصفهانی خجالت میکشم بگویم شوکتپور را نمیشناسم. منِ اصفهانی خجالت میکشم بگویم در اصفهانی که شهره به شهید و شهادت است، اسمی از شوکتپور نشنیدهام؛ حتی عکسش را هم بر درودیوار شهرم ندیدم.
اولش راضی به صحبتکردن نیست. ما اصفهانیم، او تهران! روی خط تلفنش میمانم تا چنددقیقهای حرف بزند. میگوید: «این حرفزدنها تأثیری هم دارد؟!» خسته شده از حرفزدنهای مکرر و گمنامی همسرش! میگوید مگر شهید شوکتپور را کسی میشناسد وقتی «حتی یک کوچه هم به نامش نکردند!» گلههایش را به جان میخرم. قبول میکند؛ اما مصاحبهمان میافتد به یک روز دیگر. این بار اما با اشتیاق بیشتری صحبت میکند؛ با اشتیاقی که بهجامانده از هشت سال زندگی مشترک با حسن شوکتپور است. «خورشید همتیان»؛ همسر سردار شهید حسن شوکتپور، حالا از همه این سالها برایمان میگوید.
همه آدرس او را میدهند؛ «حسن محمدی»! رزمندهای که شاید از همه بچههای لشکر امامحسین(ع) به شهید حسن شوکتپور نزدیکتر و با او هم ایاقتر بوده است.
«واحد جنگ الکترونیک سپاه پاسداران» یکی از واحدهای مهم و تأثیرگذار در صحنه نبرد در دوران دفاع مقدس بود. کارکنان این واحد با تلاش بیوقفه، فعالیتها و تحرکات ارتش عراق را عمدتا از طریق استراق سمع مکالمات از خط مقدم تا عمق خاک عراق و حتی تا بغداد رصد میکردند.
متولد شیراز است و بزرگشده کرمانشاه؛ اما خودش را اصفهانی میداند و میگوید: «پنجاه سال است که ساکن اصفهانم و اصفهانی»؛ درست از سال 52 که به استخدام هوانیروز درمیآید و راهی اصفهان میشود. سال 54 بعد از فارغالتحصیلی بهعنوان خلبان کبری انتخاب میشود و سال 55 دوره آموزشی موشکانداز” TOW COBRA ” را طی میکند تا اینکه سال 56 میشود «خلبان اول کبری»!.
نمایشگاه عکس «آن پنج نفر» شامل ۱۰۰ عکس از پنج عکاس جوان در دوران انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و جنگ بوسنی در حوزه هنری افتتاح میشود.
دختران دهههشتادی پشت خطاند، دخترانی چهارده تا شانزدهساله. پرانرژی و با صدای رسا! یکی از مدرسه اماممحمدباقر است، یکی از مدرسه فرهنگ و یکی از مدرسه عجمی! مثل همه دخترها عاشق رنگ صورتیاند و فانتزیهای دخترانه خودشان را دارند.
شهید حسین قجهای، فرمانده گردان سلمان لشکر 27 رسولالله، روز چهاردهم شهریورماه سال ۱۳۳۷ در زرینشهر اصفهان متولد شد. او در سن هفتسالگی به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم به تحصیل ادامه داد.
جانی بت اوشانا متولد ۱۵ شهریور ۱۳۴۳. سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در شرق دجله و در منطقه عملیاتی بدر به شهادت رسید.
باید از او گفت، باید از او همیشه گفت. خندههایش، آرامشش، صبوریاش و تمام حرفهایم انگار لای این صبوری خودش را پنهان و آشکار میکند. با دلتنگیهایش سخت کنار میآمد، با دورافتادن از رفقایش سختتر. تا اینکه روز موعود فرارسید.
روایت پسر دوم خانواده «کاظمینجفآبادی» از کودکی تا شهادت «حاجاحمد نجف آبادی»