به گزارش اصفهان زیبا؛ گفتمانها در شرایطی خود را به جامعه عرضه میکنند که در آن خلأهایی وجود داشته باشد که گفتمان مسلط نتواند به آنها پاسخ دهد. در این شرایط جامعه دچار آشفتگی و گسست میشود و نیازمند بازآرایی و نظم معانی جدیدی است که در قالب آن، روابط و نسبتها دوباره بازتعریف شوند. بر همین اساس، بحران ابتدای ظهور یک گفتمان جدید است.
موضوع اصفهان و معضلهای آن نیز جدای از این فضای آشفتگی و بحران گفتمانی نیست. چندسالی است که اصفهان و معضلهایی که یکبهیک خود را در پهنه این شهرستان نشان میدهند، برای بسیاری از متفکران و اصفهاناندیشان پرسشهای اساسی را بهوجود آورده است؛ اینکه «مسیر شکوفایی اصفهان از کجا منحرف شده است؟»، «چه عواملی را باید علت وضعیت فعلی دانست؟» و «چه باید کرد؟».
در پاسخ به این پرسشها میتوان عوامل زیادی را مطرح کرد؛ از بیتجربگی کارگزاران و بیبرنامگی آنها گرفته تا بازیهای سیاسی و حتی شیوع مشکلات کل کشور در پهنه منطقهای اصفهان. اما هیچ یک پاسخ قاطعی به چرایی مشکلات و چگونگی رخداد آنها نمیدهد. هر کدام را بهعنوان عامل یا مجموعهعوامل در نظر بگیریم، لاجرم چگونگی مواجهه ما با بحران را نشان میدهد؛ اما قبل از مواجهه برای حل بحران باید گامهای اساسیتر دیگری برداشت.
در گام اول برای مواجهه با مشکل، باید فضایی را ترسیم کرد که خلأهای موجود در آن به معانی لازم برای گفتمان ما صورت دهد؛ یعنی باید صورتبندی مناسب با خلأ معنایی و ازجادررفتگی گفتمان مسلط را شناسایی کنیم و ببینیم در شرایط موجود در جامعه چه معنا و چه انگیزشهایی وجود دارد که گفتمان مسلط قادر به پاسخگویی آن نیست. شاید به این نتیجه برسیم که اساسا گفتمانی وجود ندارد و آنچه هست، آشفتگی معنایی ناشی از خردهگفتمانهایی است که در دورههای مختلف به قدرت میرسند و دوباره کنار گذاشته میشوند.
گام دوم، شناخت جامعه ایدئال یا به عبارت دیگر، روابط ایدئالی است که مردم و گروههای اجتماعی را در جامعه به هم مرتبط میکند. این ایدئالبودن، هم تاریخی است و هم مکانمند؛ یعنی نوع نسبت ایدئالی که انتظار داریم بین مردم در جامعه و فرهنگ اصفهان برقرار باشد، متفاوت با روابط موجود در بوم فرهنگی و اجتماعی تهران و مشهد و تبریز و اهواز است؛ پس باید بهدنبال درک درستی از موقعیت تاریخی اصفهان، دورههای شکوه و همچنین ارزشهای فرهنگی باشیم که خاص مردم اصفهان است.
گام سوم، قراردادن یک ایده محوری در مرکز گفتمان بهعنوان دال مرکزی است. گفتمان یک پدیدار هنجاری است و ناظر به هدف مطلوبی جهتگیری دارد؛ بنابراین باید ایدهای داشته باشد که وضع مطلوب تاریخی را برای رسیدن به جامعه مطلوب ترسیم کند. این ایده هم آشفتگی معنایی جامعه بحرانزده را نظم میبخشد و هم معانی جدیدی خلق میکند که مختص سامانمندی وضع جدید است؛ بر همین اساس، دال مرکزی نقش اصلی در ساختمان یک گفتمان جدید برای جامعه بحرانزده را دارد.
این دال مرکزی میتواند در قالب یکی از مفاهیم عدالت، آزادی، اقتدار، استقلال و غیره تعریف شود و سایر مفاهیم در نسبت با (یا در جایگاهی از) گفتمان قرار گیرند و بالا و پایین بروند و معنا بیابند؛ بهعنوانمثال، اگر گفتمان فضایی آشفته از جامعه بحرانزده را بازنمایی میکند که در آن تبعیض وجود دارد، دال مرکزی این گفتمان میتواند عدالت باشد و اگر از نظر گفتمان، جامعه آشفته محدودیتهایی را بر شهروندان خود اعمال میکند و حقوق آنها را از بین میبرد، آزادی نقش اساسی و مرکزی این گفتمان را بازی میکند؛ بههمینترتیب هر گفتمانی که برای شهروندی در شهر اصفهان ارائه میشود که میخواهد اصفهان آشفته را ترسیم و اصفهان مطلوب را بازنمایی کند، باید دقیقاً مفهوم مرکزی خود را ارائه کند و نشان دهد این مفهوم چه نسبتی با سایر مفاهیم دیگر دارد. در این وضعیت گفتمان به مفصلبندی میرسد که با سایر گفتمانهای دیگر مرزبندی کرده و فضای مطلوب و همچنین فضای بیرون از گفتمان آشفته را نیز نشان داده است.
گام چهارم و نهایی پس از شکلگرفتن گفتمان، تثبیت غلبه گفتمان است. این غلبه از طریق ارزشگذاری، نهادسازی اجتماعی و فرایندهای سیاستگذاری به وقوع میپیوندد. به عبارت دیگر، گفتمان باید به ظهور اجتماعی برسد و این ظهور و بروز، در عرصه اجتماعی به یک شکل و در عرصه سیاستگذاری و حکمرانی به شکل دیگر است؛ بر همین مبنا، گفتمان باید قادر باشد سیاستگذاری عمومی را در عرصه حکمرانی تغییر دهد و افق جدید پیش روی آن باز کند؛ بر همین اساس، هم رفتارهای سازمانی، هم قوانین اداری و عمومی، هم ساختارهای سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی دستخوش تحول و انقلاب میشوند. در اینجاست که کارگزار باید تصمیم بگیرد چه چیزی را حذف و چه چیزی را اضافه و چه چیزی را تقویت کند.
با این نگاه اگر بخواهیم گفتمان شهر زندگی را نقد و بررسی کنیم، باید ببینیم این گفتمان چه مفاهیمی را خلق و چه مفاهیمی را بازمعنادهی کرده است؟ چه مفاهیمی را از دایره خود بیرون انداخته است؟ چه مفهومی را در مرکز خود دارد و بین معانی مختلف چه نسبتی بر قرار کرده است؟
بر این اساس، گفتمان شهر زندگی باید مشخص کند از شهر اصفهان و تاریخ آن چه تصویری در ذهن دارد؟ چه نوعی از بوممندی را متناسب با شرایط موجود میخواهد احیا کند؟ چه تحولی را با چه افقی میخواهد ایجاد کند و غیره.
نکته مهم این است که توجه داشته باشیم گفتمان «شهر زندگی» یا هر گفتمان دیگری که میخواهیم با آن مسائل موجود را بررسی کنیم و به آنها پاسخ دهیم، ناظر به یک نهاد، یک سازمان یا یک بخش از سیستم مدیریتی نیست؛ بلکه بهظهوررسیدن یک گفتمان نیازمند این است که بتواند مدیران در همه سطوح مدیریتی استانی و شهری را به اقناع برساند. به عبارت دیگر، غلبه گفتمان باید در همه روابط سیاسی و اجتماعی رخ دهد و مقید به بخش خاصی از جامعه یا بخش خاصی از نیروهای سیاسی نشود.
اگر بخواهیم ناظر به نهادهای سازمانی موجود بحث را به پیش ببریم باید بگوییم غالبکردن گفتمان شهر زندگی فقط مختص به شهرداری و وظایف خدماتی آن و فقط ناظر به کالبد شهری نیست؛ بلکه نوع مناسبات در همه سطوح شهر و استان، در ادارات و سازمانهای دولتی هم باید تمایلی برای کنش در جهت این گفتمان بهوجود بیاورد.
ازطرفی، نیروهای اجتماعی پیشرو و اثرگذار هم باید دست به عمل بزنند تا گفتمان در عرصه اجتماعی هم بروز کند؛ بر همین اساس، گفتمان شهر زندگی باید نیروی اجتماعی تولید کرده یا نیروی اجتماعی موردنظر خود را تقویت کند تا عقبه و ظرفیت اجتماعی لازم را برای هژمونشدن داشته باشد؛ بنابراین گفتمان شهر زندگی بسته به این که در هر یک از حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی چه معانی را خلق میکند، باید کارگزارانی را نیز در آن حوزهها داشته باشد تا بتواند خود را به فعلیت برساند.
بررسی گفتمان شهر زندگی
گفتمان شهر زندگی در چند لایه وضع موجود را بررسی میکند. در لایه اول، زیستپذیری پایین و احساس نامطلوب شهروندان اصفهانی را امری مشهود در وضع بحرانزده میداند. در لایه دوم، این احساس نامطلوب را به عملکرد مجزای دستگاهها و ساختارهای دوقطبی ارتباط میدهد. در لایه سوم، توسعه شتابان با اساس سودمحوری را نقطه تمرکز خود قرار میدهد و آن را علت ازبینرفتن شخصیت و هویت تاریخی فرهنگی و دینی شهر اصفهان میداند. در لایه آخر نیز استعارههای کاشی شکسته، شهرداریچی به جای مادر مهربان و یخ زیر آفتاب را به خدمت میگیرد و به این نتیجه میرسد که سراب توسعه موجب شده است شهر اصفهان شخصیت خود را از دست بدهد و کلِ همگرای مردمان اصفهانی همچون کاشیهای شکسته دور از هم بیفتند و نسبتی با هم نداشته باشند.
در این گفتمان وضع مطلوب به گونهای صورتبندی شده است که در آن، شهروندان امنیت روانی داشته باشند تا بتوانند حداقل نیازهای ضروری خود را در آن برطرف کنند. در وضع مطلوب، اجزای سیستمی شهر زندگی و مدیریت شهری آن دارای هماهنگی است و قطبیتهای اجتماعی کم شده و تقابل بین مردم کاهش یافته است. در این وضعیت توسعه به حفظ هویت و حافظه شهروندان آسیب نمیرساند و با آن سازگار و هماهنگ است؛ برای شهر یک هویت ایجاد شده و در نهایت، حیات طیبه در آن بروز پیدا کرده است. این شهر از یک طرف همانند ققنوسی است که منحصربهفرد، بدون جفت و مانند و زاینده است؛ از طرف دیگر، شهری نیکنام نیز هست که در آن سیستم مدیریت شهری، یعنی شهرداری هم معتمد مردم است و هم شهروندان را در مدیریت شهر مشارکت میدهد.
از نظر گفتمان شهر زندگی، گذر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب، از طریق افزایش زیستپذیری محیطی، کاهش آلودگیها، داشتن آب سالم، زیستپذیری اجتماعی و زیستپذیری سیاسی بهوجود میآید؛ همچنین حیات طیبه به وسیله ایجاد حس هویت، مکان، عدالت اجتماعی و ایجاد فضایی برای تکریم انسان حاصل میشود و درنهایت شهر هماهنگ نیز از طریق هماهنگی سازمانی و همگرایی شهر و سرمایه اجتماعی بهوجود میآید.
آنچه بیان شد کلیتی است از گفتمان شهر زندگی. آنچه گفتمان شهر زندگی در تبیین وضع موجود روی آن تأکید بیشتری دارد، «سراب توسعه» است. به عبارت دیگر، این گفتمان بحران وضع موجود را بحران توسعه میداند و نشان میدهد توسعه شتابان با هدف سود بیشتر، موجب ازهمپاشیدگی در بین مردم اصفهان و ازبینرفتن داشتههای فرهنگی و تاریخی این شهر شده است.
در گام دوم، گفتمان شهر زندگی به سراغ بیان شرایط مطلوب رفته است. در اینجا چیزی که به چشم میخورد این است: وضعیت مطلوبی که برای اصفهان بیان شده، قابل تعمیم به همه شهرها نیز است و عنصر تاریخمندی، مکانمندی، فرهنگ زبانی و نوع خاص ارتباطات بین مردم اصفهان در آن مدنظر قرار داده نشده است.
به عبارت دیگر، میتوان تا لایه سوم بررسی وضع مطلوب را به همه شهرها نسبت داد و برای همه آنها انتظار چنین وضع مطلوبی را داشت. این در صورتی است که گفتمان یک شهر باید دال و مدلولهایی را در خود جای دهد که داشتههای تمدنی و تاریخی آن شهر را بازنمایی کند. در لایه چهارم با نگاهی خاصتر به وضع مطلوب نگریسته شده و از استعاره ققنوس و معرق کاشی برای بازنمایی استفاده شده است. آنچه در استعاره ققنوس آمده حکایت از این دارد که مردمان شهر اصفهان در هنر و خرد سرآمد هستند و میتوان شهر مطلوبی را در نظر گرفت که در آن نیز هنر توأم با خرد، مؤلفه و ویژگی مردمان آن باشد.
این نوعی خاصبودگی وضع مطلوب را برای ما بازنمایی میکند؛ اما در این وضع مطلوب فقط درباره شهرداری صحبت شده است. چرا باید فقط شهرداری دارای نام نیک باشد؟ اساساً شهرداری در جایگاهی قرار دارد که بتواند بار سنگین برقراری عدالت را به دوش بکشد؟ تقلیل نیکنامی به یک ارگان یا نهاد خاص موجب میشود گفتمان شهر زندگی به مقصود اصلی خود نائل نشود.
گام سوم برای اینکه گفتمان شهر زندگی بتواند بهصورت گفتمان غالب درآید، این است که باید ایدهای محوری و مرکزی را مطرح کند و همه آنچه را که میخواهد معنا دهد یا بازمعنادهی کند، با محوریت آن ایده و مفهوم انجام دهد.
به نظر میرسد جای این مهم در گفتمان شهر زندگی خالی است. دقیقاً معلوم نیست که غایت و مطلوبیت گفتمان شهر زندگی در چه راستایی است. اینکه گفته شود، هدف بهترشدن زیست مردم است، کفایت نمیکند؛ چون هر خوب و مطلوب بودنی، نوعی هنجارمندی را طلب میکند و این امر هنجاری باید با یک مفهوم بنیادی صورتبندی شود؛ بهعنوانمثال، در برخی نظریات کلاسیک، به عدالت بهعنوان هنجار مطلوب در یک وضعیت شهروندی پرداخته شده است که در آن وضعیت، هرکس به هر آنچه استعداد و استحقاق دارد، میرسد.
در نظریاتی دیگر بر فضیلت میانهروی بهعنوان هنجار دست گذاشته شده که به معنای شهروندانی است که امر خیر را هم برای خود و هم برای دیگر شهروندان میخواهند؛ به عبارتی، آنچه را برای دیگری میخواهند، برای خود نیز طلب میکنند. در گفتمانهای جدید به جای فضیلت عدالت و میانهروی، بر آزادی تأکید شده است. آزادی به معنای انجام عمل در چهارچوب حقوق طبیعی انسانی و انجام کاری است که به دیگران آسیب نمیزند و بهطور واضح، تعریفی منفعتمحورانه و شخصی است.
پرسش اصلی و مهم این است که شاخص و دال مرکزی گفتمان شهر زندگی چیست؟ این باید در گفتمان شهر زندگی کاملاً واضح و عیان باشد تا بتوان از طریق آن، معنادهی کرده و سایر دالها را در نسبت با آن مفصلبندی و صورتبندی کرد؛ البته در جایی از شهر زندگی با محوریت حیات طیبه صحبت شده است؛ اما ویژگیها و مؤلفههای حیات طیبه در نسبت با سایر مفاهیم زندگی امروزی معلوم و مشخص نیست؛ همچنین باید مشخص باشد حیات طیبه هر مفهوم را در چه جایگاهی قرار میدهد و کدام یک از مفاهیم را طرد و از گفتمان خود خارج میکند؛ بهعنوانمثال، گفته شده است شهر زندگی مخالف توسعه نیست.
در این صورت باید مشخص شود نسبت توسعه با حیات طیبه چیست و چگونه حیات طیبه هویت و تاریخ مرم اصفهان را زنده میکند و آشفتگی و ازهمگسیختگی اجتماعی ناشی از سودمحوری اقتصادی را سامان میدهد.
به نظر میرسد گام چهارم نیز در گفتمان شهر زندگی بهصورت ناقص برداشته شده است. در این گفتمان، بر نهاد شهرداری و مشارکت شهروندان تأکید و استعاره نیکنامی و مادر مهربان بهکار برده شده است؛ اما در این گام باید ارزشگذاریها و سازوکارها و نهادها مشخص و نیروهای اجتماعی بهخط شوند و کارگزار یا کارگزاران سیاسی و اجتماعی به فعلیت برسند.
گفتمان شهر زندگی در این مرحله فقط از شهرداری نام برده است و معلوم نیست چرا شهرداری باید بار خطیر ایجاد شهری با چنین گفتمان عظیمی را به دوش بکشد؟ جایگاه بقیه دستگاهها و نهادها کجاست؟
به نظر میرسد برای ایجاد یک شهر زندگی به مدیریت واحد شهری نیاز است؛ یعنی همه دستگاهها و نهادها باید منسجم شوند و در این میان شهرداری فقط جزئی از مجموعه این دستگاههاست. البته ایجاد حیات طیبه به تغییر در رژیم حقیقت یک جامعه و تغییر در نوع سیلان قدرت بین ارکان و نیروهای اجتماعی آن جامعه نیاز دارد که این نیز دست نهادها و دستگاههای اجرایی نیست؛ بلکه در این میان نیروهای اجتماعی هستند که باید نوع روابط خود را طوری نسبتبندی کنند که روابط بر مبنای مؤلفههای موجود در صورت مثالی حیات طیبه ایجاد شود.
بر مبنای آنچه گفته شد، گفتمان شهر زندگی باید در اولین و مهمترین گام دال مرکزی خود را تعیین و معنادهی کند و در قدم بعدی نیاز دارد سازوکار راهبردی و کاربردی مناسب را برای رسیدن به شهر زندگی مطلوب تعبیه کند؛ البته قدمهای پیشینیتر همچون صورتبندی تاریخیتر از گفتمان و ایدئالسازی از شهر مطلوب نیز در طیشدن دو قدم اول مؤثر است.