به گزارش اصفهان زیبا؛ فاطمه طالبی، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، نویسندهای اصفهانی است که یک سالی است دبیر دختران نوجوان در مقطع متوسطه اول و دوم در رشته ادبیات فارسی و زیرشاخههایش شده.
او از 1392 بهصورت حرفهای آموزش نویسندگی را زیر نظر بهزاد دانشگر شروع کرده و از محضر استادان دیگر چون مجید قیصری، احمد اکبرپور، محمدرضا رهبری و… استفاده کرده است. داستانهای او را میتوانیم در کتاب «داستانهای سپید» و «روز دیدار» و «آنتیویروس» بخوانیم. او همچنین دبیر مجموعه روایت «معجزه بنسای» با موضوع بانوان خانهدار است.
به گفته خودش، حضور میان دانشآموزان و مواجهه و زیست با آنها، کمک چشمگیری به ایدهیابی و شخصیتپردازی داستانهایش میکند. به مناسبت 12 اردیبهشت، روز معلم، با او گفتوگو کردهایم تا از روزهای نویسندگی و معلمیاش بیشتر بدانیم.
معلمی را چطور میبینید؟
هر مربی و معلم در یک سطح خاص و محدود، در جایگاه مربی بچههاست و شئونی از رببودن خدا را در آن جایگاه درک میکند. این مطلب برای بنده پررنگ بوده است؛ مثلا یکی از تعاریف خدا این است که میخنداند و میگریاند. در کسوت معلمی، این فضا را در اختیار داری که گاهی با حرفهایت لبخند را به لب دانشآموزان بنشانی یا گاهی پیش میآید که به سبب اتفاقهایی که شکل میگیرد، جدیت یا حتی ناراحتی آنها را شاهد باشی یا توصیف دیگری از خدا این است که خدا بخشنده بوده و به بندگانش فرصت جبران میدهد؛ سر کلاس هم ممکن است اتفاقهایی بیفتد؛ مثلا بچهها برای آزمونی آمادگی کامل نداشته باشند یا در امتحانی نمرههای خوبی نگیرند؛ اما معلم خوب آن کسی است که ضمن درنظرگرفتن مسائل روانشناختی و رعایت قواعد مدیریت کلاس، به نحوی مناسب دانشآموزان را از ناامیدشدن بازدارد و به آنها فرصت جبران بدهد. این قبیل امور تجلیهای صفات خداوند است که در موقعیت معلمی بهصورت محدود و خاص میتواند در رفتار مربی و معلم خودش را نشان دهد و باعث رشد آدمی شود.
تدریس و تجربه بودن در جمع نوجوانان چه کمکی به نوشتنتان میکند؟
دبیری برای من مثل دروازه ورود به دنیای نوجوانی بود. من به حوزه داستان نوجوان علاقهمندم و دوست دارم در این حوزه قلم بزنم. آشنایی با دنیای نوجوانی و همراهبودن با نوجوانان باعث شده است از دریچه دید آنها به دنیا نگاه کنم، دغدغههایشان را بشناسم و آنچه را باعث شادی و غمشان میشود، بفهمم. همه اینها در خلق داستانهایم به من کمک میکند تا داستانهایی متناسب با نیازها و دنیای آنان خلق کنم که با نوجوانان بیگانه نباشد.
گفتید که ابتدا در فضای نوشتن بودید و بعد پا به وادی معلمی گذاشتید. فضای کلاس و ارتباط با شاگردان چقدر به شما برای داستانهایتان ایده میدهد؟
تأثیر بسیاری دارد؛ بهخصوص در شخصیتپردازی، فضای بازی را برای من فراهم کرده است تا بتوانم شخصیتهای متفاوتی را از نزدیک ببینم و از آن مهمتر، وارد دنیای نوجوانان بشوم. برای من که یکی از علاقهمندیهایم حوزه نوجوان است، نفس به نفس بودن با نوجوانان بسیار ارزشمند و تأثیرگذار است و سوژههای بسیاری را در اختیارم قرار میدهد.
چه بهتر از اینکه یک نویسنده، معلم هم باشد.
بله. خیلی از نویسندههای کشور معلم هم هستند و این باعث تقویت قلمشان و سوژه و فضاپردازیهایشان میشود. برخی از بچهها کتابخواناند. بهخصوص در سنی از سر رقابت به کتاب روی میآورند و این خیلی برای من مهم است. از این لحاظ که پیگیری میکنم به چه کتابهایی علاقه دارند؛ مثلا فانتزی دوست دارند یا ترجمه یا به رمانهای واقعگرا سوق دارند یا فارسی میخوانند. این دادههای آماری علاقهمندیشان را به من نشان میدهد. موضوع پایاننامهام درباره رمانهای نوجوان بوده و برایم مهم است بدانم علاقه وافر بچهها به رمانهای ترجمه که نمیتوان منکرش شد، از کجا نشئت میگیرد و این رمانها چه دارد. در کنارش میبینم از کتابهای ایرانی آنچه بیشتر میخوانند، روایت است؛ مثل مجموعه «تولد دوباره» که درباره تازهمسلمانان است و طرفداران زیادی دارد، یا زندگینامههای شهدا که میان بچهها زیاد دستبهدست میشود.
داستانها و نوشتههایتان را برای بچهها هم میخوانید؟
بله! در وقتهای آزاد با علاقه بسیار این کار را انجام میدهم؛ حتی گاهی از دانشآموزانم درباره داستانی که مشغول نگارشش هستم، کمک میگیرم و نظرشان را میپرسم که چقدر توانستهام با قلمم آنها را با خود همراه کنم و از راهنماییهای آنان و نکتههایشان کمک میگیرم. گاهی برخی از آنان نکتههایی را به من میگویند که اصلا به نظرم نیامده یا مثلا ایدههای جدیدی میدهند که برایم بسیار راهگشاست. دقتنظر نوجوانان دراینباره برای من شگفتانگیز است و طبق تجربه به من ثابتشده که باید به حرفهایشان در این زمینه اعتماد کنم. هرچه باشد، آنها مخاطبان اصلی من هستند.
بهجز نوشتههای خودتان از نویسندههای دیگر هم برای آنها کتاب میخوانید؟
بله؛ مثلا تجربه خواندن آثار مکس لوکیدو از انتشارات مهرسا را دارم. این کتابها اگرچه داستانهای به نظر سادهای دارند، روح توحیدی زیبایی بر آنها حاکم است و بیان جذابی دارد؛ همچنین به لحاظ زمینه اخلاقمحوری که بر این کتابها حاکم است، مناسب بچههاست. این کتابها ذهن بچهها را به تکاپو وادار کرده و به ارتقای قدرت تحلیل و هوش اخلاقیشان کمک میکند. مثلا یاد میگیرند چطور خودشان را با همه ویژگیهای ظاهری خدادادی دوست داشته باشند یا چطور دیگران را قضاوت نکنند و… .
کتاب هم به بچهها معرفی میکنید؟
بله؛ منتها باید بگویم که حساسیتهایی درباره معرفی کتاب به نوجوانان وجود دارد که تأکید دارم آنها را رعایت کنم؛ مثلا ممکن است کتابی با موضوعی خاص مثلا غلبه بر ترس برای نوجوانی مفید واقع شود و برای دیگری نه. میخواهم بگویم معمولا برایم مهم است که چه کتابی را به چه مخاطبی معرفی کنم. مخاطب رمانها متفاوتاند. آنچه به نظر من اهمیت دارد، رساندن کتاب سالم و خوب به نوجوانان است؛ چراکه کتاب غذای روح است و ما باید مراقب خوراک روحی نوجوانانمان باشیم.
چند نویسنده نوجواننویس را که با خیال راحت میشود به سراغ آثارشان رفت، نام ببرید.
با حساسیتهایی که در جامعه امروز برای معرفی کتابهای نوجوان وجود دارد، نام بردن از نویسندههای معتمد سخت است. کتابهای جمشید خانیان بسیار تکنیکی و معمایی است و کشش خوبی دارد. کتابهایش مثل «در ظهری داغ، دختری از بصره آمد» و «ادسون آرانتس دو ناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش» مثل پازلهایی هستند که باید تکههایشان را به هم بچسبانی و طرح قصه بسیار زیبایی دارد. نویسنده دیگر احمد اکبرپور است که قصهگوی خوبی است و قصههای سرراستی دارد و به آسیبها و مشکلات اجتماعی بچهها خیلی اهمیت میدهد؛ مثل قصه «سه سوت جادویی» که درباره دختری است که فرزند طلاق است و با مادربزرگش زندگی میکند.
پدر و مادرش قرار است با افراد دیگری ازدواج کنند و او قرار است با این چالش روبهرو شود و آن را هضم کند. حمیدرضا شاهآبادی نیز به داستانهای تاریخی میپردازد. طاهره ایبد هم نویسنده کاردرست دیگری است. اگر میتوانستم، کتاب «پریانههای لیاسند ماریس» خانم ایبد را به تکتک نوجوانان ایران هدیه میدادم. این کتاب به لحاظ اینکه مخاطب را با افسانههای عامیانه آشنا میکند، بسیار کتاب باارزشی است و در عین اینکه به چاپهای متعددی رسیده، بازهم میان نوجوانان ایرانی هنوز ناشناخته است.
برویم سراغ کتابهای خودتان. اولین کتابتان چه بود؟
اولین کتاب من، «روز دیدار» است که با جمعی از نویسندگان راجع به بازگشت شهدای غواص نوشتیم. این کتاب روایتنویسی است و دیدار خانوادههای شهدای غواص را با شهدایی که شناسایی شده بودند، روایت کرده است؛ اما اولین کتاب مستقل من «معجزه بنسای» بود که مجموعه روایتهایی از زنان خانهدار است و به قلم 23 بانوی نویسنده نوشتهشده و بنده دبیر مجموعه بودم و پسازآن، اولین رمانم با نام «آنتیویروس» در نشر صاد به چاپ رسید.
از «معجزه بنسای» بگویید.
روایتنویسی قالبی است که در چند سال اخیر بسیار موردتوجه قرارگرفته و نویسندگان اقبال خوبی به آن کردهاند؛ من هم بهعنوان نویسنده دوست داشتم این قالب را تجربه کنم. این کتاب مجموعه روایتهایی است از بانوانی که یا از ابتدا خانهدار بودهاند یا در مرحلهای از زندگیشان خانهداری را انتخاب کردهاند. دو مسئله در کتاب مطرح است؛ یکی اینکه چطور این افراد خانهداری را «انتخاب» کردهاند و دوم، چالش کنارآمدن با این موقعیت. به نظر من سه کلیدواژه «انتخاب»، «رشد» و «آرامش» در این کتاب مهم است.
بیشتر توضیح میدهید؟
نکته مهم آن است که نویسندگان کتاب، اغلب در بخشی از زندگیشان دست به انتخاب زدهاند و از بین موقعیتهای گوناگون، خانهداری را انتخاب کردهاند. این انتخاب از سر آگاهی و با اختیار صورت گرفته است. در کتاب توضیح دادهشده که بسیاری از دوستان درواقع «رشد» خودشان را در این انتخاب میدیدند. از این لحاظ رشد کلیدواژه مهمی است.
گاهی رشد من در تحصیل است، گاهی رشد در فعالیت اجتماعی است، گاه رشد در خانهداری و کنارهگیری از حضور پررنگ و کنشگر در جامعه. وقتی کسی رشدش را انتخابی میبیند، بنابراین هم خودش میتواند به آرامش برسد و هم دیگران را به آرامش برساند؛ همچنین آرامش، خود میتواند دلیل انتخاب باشد. این کتاب به اشتراک گذاشتن تجربه این انتخابهاست و به قلم خود این عزیزان نگاشته شده و تابهحال بازخوردهای خوبی از خوانندگان دریافت کردهام.
درباره «آنتیویروس» هم توضیح میدهید؟
«آنتیویروس» فضایی بسیار متفاوت با «معجزه بنسای» دارد. طرح داستان این کتاب در اولین دوره جشنواره داستان حماسی برگزیده شد. من علاقه زیادی به شاهنامه دارم و طرح این داستان هم بر مبنای یکی از داستانهای شاهنامه نوشته شده است؛همچنین در این کتاب کمی به فضای فانتزی نزدیک شدهام.
یعنی فضای داستان در دنیای قدیم میگذرد؟
خیر. داستان بهروز است و در دنیای معاصر اتفاق میافتد؛ اما یکی از داستانهای شاهنامه بهعنوان زیرمتن در نظر گرفته شده و داستان بهاصطلاح روی آن سوار شده است. داستان «آنتیویروس» درباره پسری برنامهنویس است که از طریق انجام پروژههای یک مؤسسه متوجه ماجرایی میشود که ناگزیر از ورود به آن ماجراست و در ادامه اتفاقهای دیگری برایش میافتد.
چقدر تسلط بر متون کهن به شما در نوشتن کمک کرده است؟
خیلی. ناگفته پیداست که متون کلاسیک پشتوانه ادبی و هویت ماست. خوشبختانه امروز نیز رجوع خلاقانه و مثبتی به متون کلاسیک ادبی چون شاهنامه و… وجود دارد. این متون ظرفیت بالایی از دادهها را برای داستاننویسان ما در حوزه کودک و نوجوان و بزرگسال فراهم میکند. استفاده خلاقانه از متون کلاسیک، هم باعث غنای تولیدات ادبی معاصر ما میشود، هم اتصال ما را به این گنجینه حفظ میکند و هم باعث آشنایی نسل جوان و نوجوان ما با آن میشود. این اتفاق پدیدهای نیک است و الحمدلله در این زمینه کارهای خوبی نیز انجامشده است.
بازخوردهای کتاب «آنتیویروس» چطور بود؟
مدت زیادی از چاپ کتاب نمیگذرد و به نظرم هنوز باید منتظر نقد و بررسیهای ساختاری و محتوایی بیشتر باشیم؛ اما تابهحال بازخوردهای خوبی را به لحاظ داستانی و محتوایی از خوانندگان دریافت کردهام و اغلب کتاب را دوست داشتهاند.
در حال حاضر کتاب دیگری هم در دست نگارش دارید؟
بله. یک رمان نوجوان با محوریت شهر اصفهان. داستان نوجوانی است که برای مأموریتی در شهر اصفهان انتخاب میشود تا طی آن اصفهان را از خطرهای تهدیدکننده حفظ کند. این رمان هم در ژانر فانتزی خواهد بود.