به گزارش اصفهان زیبا؛ در دو سال گذشته یکی از برنامههای مهم شهرداری اصفهان، هوشمندسازی خدمات این نهاد بوده است. به همین دلیل از ابتدای شروع دوره جدید، راهاندازی میز هوشمندسازی در دستور کار شهرداری قرار گرفت. همچنین انجام اقداماتی همچون غیرحضوریشدن فرایند دریافت پروانه ساخت، اپلیکیشن «اصفهانمن» و راهاندازی سامانه اصرو را باید در همین مسیر ارزیابی کرد. در مصاحبه با مهندس همایون یزدانپناه به چرایی روند کند هوشمندسازی در نهاد شهرداری پرداختهایم.
دولت الکترونیکی، هوشمندسازی و شهر هوشمند از جمله واژگانی است که در دورههای مختلف در شهرداری اصفهان تکرار شده است. تاکنون چه موانعی وجود داشته که این موضوع به طور کامل اجرایی نشده است؟
بگذارید از مقداری عقبتر شروع کنم. سال 1379 یا 1380 قانونی تحتعنوان «طرح توسعه کاربری فناوری اطلاعات» که در آن زمان به «تکفا» مشهور بود، در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید. این قانون در آن زمان بودجه هم گرفت و رئیسجمهور وقت هم یک شخص خاص را برای اجراییشدن این طرح منصوب کرد. الان که بیش از 20 سال از آن زمان میگذرد، نه به صد درصد اهدافی که در آن زمان در نظر گرفته شده بود بلکه به 70 درصد اهداف هم نرسیدهایم! این در حالی است که در کشورهای دیگر میبینیم در طول پنج شش سال به 70 تا 80 درصد اهداف رسیدهاند. این یک سؤال است که ما چرا نرسیدیم و آنها رسیدند؟
الان در خدمات دولتی، بسیاری از امور به صورت غیرحضوری و الکترونیکی انجام میشود…
ما 21 سال است که از سلامت الکترونیک صحبت میکنیم. در دولت فعلی با اهتمامی که آقای رئیسی به این موضوع دارد، باز هم وقتی به دکتر میروم، پرونده پزشکیام در سیستم وجود ندارد، بلکه دکتر میگوید سابقه بیماریهایت را بگو! من هفته گذشته برای چکاپ پزشکی به یکی از کلینیکهای پیشرفته اصفهان رفتم. در ابتدای ورودم به کلینیک هنوز به روش 50 سال پیش، برای ایستادن در صف در کاغذ، اسامی را مینوشتند! این نوبتگرفتن را به صورت غیرحضوری هم میتوان انجام داد.
زیرساخت سختافزاری و نرمافزاریاش هم موجود است. اما هنوز برای نوبتدادن، از کاغذ استفاده میشود. از صبح باید در کلینیک حاضر شوی و نوبت دریافت کنی و…. بعد از این مرحله دو سری فرم مشخصات شناسنامهای و… به من دادند. در حالی که همه اینها از شش سال قبل در دسترس ادارات است. با یک کد ملی میتوان به همه اینها دسترسی داشت. البته در مراحل بعد در یکی از چکاپها دکتر گفت شما دو سال قبل هم به اینجا آمدهای! معلوم شد سوابق چکاپ قبلی محفوظ است و از بین نرفته است که جای امیدواری دارد. در واقع حرکتهایی کردهایم اما متأسفانه کار را کامل از صفر تا صد انجام نمیدهیم! برای حساب بازکردن در بانک هم همین ماجرا وجود دارد.
در بسیاری از بانکها فقط به صورت حضوری امکان افتتاح حساب وجود دارد. وقتی هم به صورت حضوری مراجعه میکند، شش هفت فرم به شما میدهند که تکمیل کنید! حتی بعضاً هنوز فتوکپی کارت ملی دریافت میکنند که رسماً خلاف قانون است. البته در طرف مقابل بانکهایی هم وجود دارد؛ مانند بانک رسالت که حتی سفته را هم به صورت الکترونیکی قبول میکنند. در حالی که تجربه و سرمایه بانک رسالت کمتر از سایر بانکهاست؛ اما توانسته است خدماتش را غیرحضوری کند. در شهرداری هم دقیقاً همین مسائل وجود دارد…
بحث هوشمندسازی و خدمات الکترونیکی در شهرداری اصفهان یک مبحث تازه و جدید نیست. شما سالها به عنوان ریاست سازمان فاوا در شهرداری اصفهان فعالیت کردهاید. در این سالها چه فعالیتهایی در این زمینه صورت گرفته است؟
سال 1383 که بنده از بخش خصوصی به واسطه دکتر سقاییاننژاد برای الکترونیکیکردن خدمات به شهرداری اصفهان آمدم، گفتم انگیزهای برای ورود به شهرداری ندارم؛ مگر اینکه سیستم را به هم بریزم! به این معنا که خدمات الکترونیکی و شفافیت را جایگزین وضعیت فعلی کنم. ایشان هم گفت به هم بریز ولی آرام به هم بریز! حالا نگاه که میکنم در مدت 11-12 سالی که به عنوان مدیر سازمان فاوا فعالیت کردم، اگر بخواهم موفقیتم را ارزیابی کنم، در بهترین حالت 50 درصد بوده است. این قابل قبول نیست. حداقل باید 70-80 درصد بوده باشد. چرا نتوانستم؟ یکی به دلیل ضعف خودم بوده است. منِ نوعی به عنوان مدیر سازمان فناوری اطلاعات با اینکه رشته تخصصیام همین بوده و پیش از این هم تجربه مدیریت داشتهام، باز هم تواناییهایم برای این کار کافی نبود. چرا کافی نبود؟ چون مدیریت، مهندسی نیست! تجربه مدیریت داشتم، تخصص در رشته هم داشتم، اما دانش مدیریت نداشتم. به همین دلیل به این سمت حرکت کردم که دانش مدیریت را کسب کنم.
سازمان فاوا در این سالها بر اساس چه نقشه راهی حرکت کرده است؟
در دهه هشتاد اولین سازمانی که در شهرداری برنامه استراتژیک داشت، سازمان فاوا بود. در آن زمان با کمک شرکت مشاوری که داشتیم، الگوها و اسنادی را مبتنی بر اسناد سازمانیِ شهرداری تهیه کردیم. این الگو «برنامه جامع فناوری اطلاعات مبتنی بر معماری سازمان» نامگذاری شد. «مبتنی بر معماری سازمان» خیلی مهم است. ما از چشمانداز تا راهبردها و پروژهها را تهیه کردیم. این برنامه را که در شورای سازمان مطرح کردیم، شهردار وقت گفت وقتی ما در کلانِ شهرداری اصفهان برنامه استراتژیک نداریم شما به عنوان سازمان وابسته، چگونه و بر چه اساسی برنامه استراتژیک تهیه کردهاید؟ ما گفتیم این را برای حلشدن مشکل خودمان تهیه کردیم. وقتی برنامه استراتژیک شهرداری تهیه شد، این را به روز میکنیم.
این برنامه در مرحله اجرا تا چه اندازه محقق شد؟
ابتدا کار خوب پیش میرفت؛ اما هرچه جلوتر میرفتیم کار سختتر میشد. بعد از پنج سال که برنامه ما تمام شد، پیشرفت ما 54 درصد بود. من یک آسیبشناسی کردم که چرا به اهداف نرسیدیم و 54 درصد پیشرفت کردیم. در تحلیل و آسیبشناسی، به چند نکته رسیدیم. اول اینکه، برنامه به طور کامل اجرا نشده بود. یک بخشی از برنامه، مدیریتی و بخش دیگر فنی بود. ما مهندسها به بخش فنی وارد بودیم و بها میدادیم. اما به بخش مدیریتی که از جنس علوم انسانی بود بها نمیدادیم. مثلاً یکی از نکات مدیریتی (که در سند جزو وظایف من بود و من دیده بودم اما جدی نگرفته بودم) این بود که اجرای طرح، منوط به اصلاح ساختار مدیریتی است. یعنی باید ساختار مدیریتی اصلاح شود تا بتوان طرح را اجرا کرد.
ساختار فاوا متناسب با وظایفش نبود؟
بله متناسب نبود. سازمان فناوری اطلاعات و ارتباطات شهرداری اصفهان، پیش از این تحت عنوان «سازمان خدمات کامپیوتری» شناخته میشد. این سازمان از سال 1369 صرفاً در حد ارائه دوسه خدمت به قسمتهای مالی، حسابداری و پرسنلی فعالیت میکرد. در زمان ما، نامش تغییر یافت و رویکردمان این شد که مردم در خانه بنشینند و کارها را انجام دهند. این رویکرد در آن زمان، یک رویکرد جدید بود ولی ساختار، همان ساختار بود.
در سند استراتژیک هم با همان ساختار جلو رفته بودید؟
خیر، چون ما میخواستیم شهر الکترونیکی ایجاد کنیم، این ساختار به ما اجازه نمیداد؛ مثلاً فاوا زیرمجموعه معاونت مالیاداری بود. این به خاطر سبقهاش بود که معمولاً خدمات خود را به بخش مالی و اداری، ارائه میداد. در آن زمان 80 درصد کار ما، مالی و اداری بود. در سند نوشته بود شما باید به چند اجبار توجه کنید. یکی اینکه چون میخواهید در همه حوزهها وارد شوید و همه قسمتها از شما سرویس میخواهند، سازمان شما باید از زیرمجموعه معاونت مالیاداری به زیرمجموعه بالاترین مقام اداری، منتقل شود. این را ما در جلسات مختلف هم مطرح کردیم، اما شاید آنچنان که باید محکم طرح نکردیم، چون خود ما هم مهندسی فکر میکردیم و تصور میکردیم همین طور کار را جلو میبریم.
از طرف دیگر معمولاً مقام بالادستی (که برای سازمان ما معاون مالیاداری بود) قبول نمیکند سازمان از زیرمجموعهاش بیرون برود. شاید اگر من هم بودم موافقت نمیکردم. به هر حال ما این مطالبه را مطرح کردیم که جایگاه سازمان ارتقا یابد؛ ولی موافقت نشد. این نقطهضعف ما بود. عمل نکردیم و مشاور هم میگفت وقتی عمل نکنید نخواهید توانست. در اجرا هم به همین حرف رسیدیم. پنج سال بعد که به این حرف اعتقاد پیدا کردم و دوباره مطالبه کردم خیلی در برابرمان مقاومت شد. میگفتند چارت مصوب است و نباید تغییر کند و… در آن زمان فاوا از زیرمجموعه معاونت مالیاداری به زیر مجموعه معاونت برنامهریزی منتقل شده بود.
اهمیت ارتقای جایگاه فاوا این است که بقیه قسمتها و معاونتها از او حساب ببرند؟
نه، «مدیر ارشد اطلاعات دیجیتال سازمان» در همه دنیا زیرنظر بالاترین مقام اجرایی است. حتی فناوری زیر نظر این مدیر است؛ اما اصل کار این مدیر نیست. مدیریت روند تولید اطلاعات و گردش اطلاعات وظیفه اوست. فناوری یک ابزار است که زیرمجموعهاش میشود. در دنیا وقتی بررسی کردیم دیدیم این کار را کردهاند. اهمیت ارتقای جایگاه، لزوماً این نیست که بقیه از او حساب ببرند، مسئله این است که بتواند خدمات متوازن به همه قسمتها ارائه کند.
همین الان که فاوا زیرمجموعه معاونت برنامهریزی است، اگر بررسی کنیم میبینیم بیشترین کارها و خدمات فناوری در حوزه برنامهریزی ارائه میشود و بقیه معاونتها و سازمانها شاکی هستند. منِ نوعی که مدیرعامل سازمان هستم، معاون برنامهریزی را به عنوان رئیس هیئتمدیره میبینم. هر چقدر هم که در برخورد با قسمتهای مختلف عدالت داشته باشم، نمیتوانم با آنها ارتباط بگیرم. به این ترتیب بقیه قسمتها هم وقتی میبینند فاوا با آنها ارتباطی برقرار نمیکند، امور مربوط به خودشان را انجام میدهند. اینطور میشود که جزیرهها ایجاد میشود، هزینهها چندبرابر میشود، کیفیتها استاندارد نمیماند، مسائل به صورت کوتاهمدت حل میشود؛ اما در درازمدت مسائل همچنان باقی میماند و….
در سایر نهادها، جایگاه سازمان فناوری اطلاعات و ارتباطات چگونه است؟
بعضی از نهادها به این جایگاه اهمیت دادند. مثلاً در قوه قضائیه ابتدا تبدیل به معاونت شد و پس از آن به یک مرکز تبدیل شد. مخصوصاً در زمان آقای رئیسی این اتفاق افتاد و مشکلات ساختاریشان هم تا حدود زیادی حل شد. دقت داشته باشید که حالت مطلوب این است که معاونت هم نباید بشود. باید مرکز بشود تا در کنار بالاترین مقام اجرایی سازمان به همه سرویس دهد.
در شهرداری دقیقاً در چه جایگاهی باید قرار بگیرد؟
عنوانی که پیشنهاد کردم «مرکز تحول دیجیتال شهرداری» بود. مثل حراست که معاونت نیست؛ اما در کنار بالاترین مقام اجرایی است. در کنار روابط عمومی و حراست، این هم باید ایجاد شود. خودش باید بودجه داشته باشد. همه اتفاقات باید یکپارچه زیر نظر اینجا باشد. برایش هم معاونتها و مدیریتهای گوناگون تفاوت نداشته باشد. وقتی این نباشد، کاریکاتوری رشد میکنیم همانطور که تاکنون کاریکاتوری رشد کردهایم. مثلاً در زیرساختهایمان ممکن است از کوالالامپور بالاتر باشیم اما در خدمات از خیلی از شهرها پایینتر هستیم.
ارزیابی شما این است که عدم اصلاح ساختار یکی از موانع شهرداری برای بحث هوشمندسازی بوده است. به غیر از این مورد، چه موانع دیگری وجود دارد؟
به طور کلی باید توجه داشت 70 درصد رشد شهر به سمت الکترونیکی و هوشمند شدن، مرهون حرکتهای غیرفناورانه است. خانم پروفسور دامری، استاد تمام دانشگاه جنوای ایتالیا در زمینه عملیاتیکردن هوشمندسازی کتابی دارد و در آن میگوید در زمینه هوشمندسازی اقداماتی وجود دارد که اگر انجام نشود، همه فناوریهای مربوطه مثل شبکهسازی، امنیت دیجیتال، اینترنت، اینترانت و… بیاثر میشود. یکی از این موارد اصلاح ساختار است و بحث دیگر، فرهنگسازی است. در حوزه علوم انسانی و اجتماعی، مفاهیمی وجود دارد که من به عنوان یک مهندس، نه علمش را دارم و نه لزوماً تجربهاش را! مثلاً مفهوم «شهر هوشمند» و «هوشمندسازی» در کشور ما با کشورهای پیشرفته گاهی اوقات تفاوت دارد. در کشورهای پیشرفته نمیگویند: intelligent serviceبه معنای «سرویس هوشیار»؛ بلکه میگویند smart service به معنای «سرویس زرنگ» که ما از آن به عنوان «هوشمند» یاد میکنیم. intelligent بیشتر شامل بحثهای هوش مصنوعی و… میشود.
smart یک نوع زیرکی و زرنگی است. مثل اینکه میگویند اصفهانیها زرنگ هستند. این زرنگبودن لزوماً به معنای پول درآوردن و… نیست؛ بلکه به معنای موقعیتشناسبودن و فهمیدن اینکه چه حرفی را کجا بزنیم و چه کاری را چگونه انجام دهیم، است. وقتی می گویند smart city یعنی اینکه شهر باید زرنگ باشد! به خاطر همین مفاهیمی مثل «مشتریمداری»، «چابکسازی»، «سادهسازی فرایندها» و… ذیل همین «شهر هوشمند» مطرح میشود. مثلا «مشتریمداری» که در کشورهای پیشرفته سالهاست وجود دارد، اگر در شهرداری وجود نداشته باشد، با ابزار هوشمندسازی، کاری جلو نمیرود. یا «سادهسازی فرایندها» یکی از الزامات مهم است. «سادهسازی» باید اتفاق بیفتد و نه «بهبود»! بهبود فرایندها یعنی اینکه من فرایندم را بهبود میدهم؛ اما سادهسازی یعنی اینکه اضافاتش را حذف میکنم! فرایندها را باید ساده کنی تا بتوانی الکترونیکی کنی. اگر خواستی فرایندهای پیچیده را الکترونیکی کنی، سخت میشود و زمان، هزینه، اما و اگرها و… افزایش مییابد. اینها همان معضلاتی است که در 20 سال گذشته داشتهایم. مثلاً در شهرداری در بحث تصویب تخفیفات شهرداری وقتی پنج شش صفحه شرط و شروط داریم، در الکترونیکیکردن دچار مشکل میشویم. اینگونه مردم هم گیج میشوند و هم ناراضی!
میتوان گفت هوشمندسازی یک جسم دارد و یک روح، و مواردی که میفرمایید روح ماجراست.
بله مثل روح و جسم است، ما میگوییم فناورانه و غیرفناورانه! یک مفهوم علمیتر هم اگر بخواهم بگویم این است که در کشورهای پیشرفته می گویند مفهوم smart city، سوشیال تکنیکال است؛ یعنی اجتماعیفنی! اول هم اجتماعی است و بعد فنی…. مفهومی که ما در کشورهای جهان سوم داریم تکنیکال صرف است! تکنیکال صرف از غرب به ما دیکته شده! ما اینها را از دانشگاه که نگرفتهایم، دانشگاه به من نگفته است این کار را بکن! من برای هوشمندسازی یا رفتهام دنیا را دیدهام (که عموماً مدیران ما، دنیا را نمیبینند) یا در 80،70 درصد موارد، به سراغ شرکتهای تجاری رفتهام که این تکنولوژی را وارد میکنند. آن شرکتها اول از همه به من میگویند برای هوشمندسازی نیاز به شبکه، سوییچ، روتر و… دارید. اینها را بیاورید تا کارتان درست شود! من به عنوان مدیر هم میگویم چه خوب، همین کار را میکنیم؛ بنابراین نسخهای که این شرکتها برای ما تجویز میکنند صرفاً تکنیکال است؛ چون هدفشان فروختن تجهیزات و فناوریشان است.
عموماً در ادارات ما وسایل و ابزار خیلی مجهز است؛ اما آنطور که باید از آنها استفاده نمیشود. مثلاً السیدی خریدهاند و نصب کردهاند؛ اما وظیفه آن فقط نمایش یک جدول ثابت است. کاری که یک تختهشاسی هم میتواند انجام دهد.
بله میزان بهرهوری ما از تجهیزات و فناوریهایی که خریدهایم، نسبت به دنیا، بسیار پایینتر است. الان بهتر شده، اوایل که کامپیوتر آمده بود، بعضی جاها خریده بودند و روی میز گذاشته بودند و روکش رویش میکشیدند! بعد آرام آرام اتوماسیون آمد و مجبور شدند استفاده کنند. من الان شخصاً اگر بخواهم سیستم برای ادارهای بخرم، ارزان میخرم. نمیروم سیستم 40 میلیونی بخرم. سیستم 5 میلیونی میخرم. با اینکه حوزه تخصصیام است و جا دارد که سیستم گران بخرم. اما به کارمندم درباره همین سیستم پنج شش میلیونی می گویم ببین این همه امکانات دارد. چند درصد آن را استفاده میکند؟ وقتی حتی 20 درصد قابلیتهایش را هم استفاده نمیکنی چرا میخواهی تجهیزات گران بخری؟ حتی در حوزه فردی هم همینطور است.
گوشی که میخرم معمولاً میانرده میخرم. میگویم آیفون که از قابلیتهایش معمولاً هم استفاده نمیکنم نباید بخرم. وقتی که تازه السیدی وارد بازار جهان شده بود، در همه ایران، السیدی خریده بودیم، اما در آلمان هنوز داشتند تلویزیون لامپی استفاده میکردند! نه اینکه همه لامپی باشد، السیدی هم داشتند، اما ما همه را در ایران السیدی کرده بودیم. بعد هم در دلمان میگفتیم ما چقدر از اینها جلوتریم! جهانسوم یعنی همین!
چطور میشود که این روند معیوب و نگاه صرفاً تکنیکال به مفاهیم هوشمندسازی، هنوز بعد از 20 سال در کشور ما ادامه دارد. پای منافع و رانتها در میان است یا اینکه مدیران از کف میدان عمل فاصله دارند؟
نکته دقیقی است، چیزی که تحت عنوان انفکاک مدیریت و کف میدان عمل گفتید وجود دارد؛ ولی فراتر از آن، مدیران ما در سطح کلان، درک درستی از مباحث دیجیتال و تحول دیجیتال ندارند. نه با این دانش آشنا هستند و نه توقع است که آشنایی داشته باشند. مدیران خیلی اوقات سیاسیاند، ممکن است مذهبی و دینی باشند و در اکثر اوقات عمرانیاند. بیشترین مدیران کشور ما بعد از انقلاب از گرایشهای عمران و مکانیک بودهاند. از آنها نمیشود توقع داشت که با این مفاهیم آشنایی داشته باشند. مسئله اصلی، ساختار است که باید جایگاه تحول دیجیتال را درست تعریف کرده باشد. مفهوم دیجیتال، چون جدید است فرد باید برای آن وقت بگذارد. مدیر، نه وقتش را دارد و نه علاقهاش را که در این حوزه مطالعه کند. به همین دلیل بالاترین مقام اجرایی باید اختیاراتش در این حوزه را به مدیر ارشد اطلاعات دیجیتال تفویض کند. همه اتفاقها هم زیر نظر او انجام میشود. وقتی این مدیر ارشد اطلاعات دیجیتال وجود ندارد، بالاترین مقام اجرایی، کارها را به یک کارشناس دیجیتال ارجاع میدهد و این کارشناس هم در حد مدیریت ارشد، دانش ندارد و اگر داشته باشد هم اختیاراتش را ندارد. این مدیر ارشد باید بگوید که برای انجام این کار، نیاز به این فناوری نداری!
درنهایت در حوزه حرکتهای غیرفناورانه که برای هوشمندسازی لازم است، شهرداری باید چه اقداماتی انجام دهد؟
ما نیاز به مدلی داریم که بر اساس اقتضائات خودمان باشد. در آن باید مباحث جامعهشناسی، روانشناسی و … دیده شود. ما این مدل را با اقتضای خودمان نداریم. برنامه را براساس اقتضای غربی تهیه میکنیم و به همین دلیل جواب نمیدهد. ما این ظرفیت را در تمدن ایرانی اسلامی که از علم بالاتر برویم و به حکمت برسیم که بالاتر از علم است. شیخبهایی، اللهوردیخان و … نمونه این حکمت بودهاند. پیشرفت ما ایرانیها در تاریخ با علم نبوده است؛ با حکمت بوده است و این حکمت خیلی بالاتر از علمی است که الان در دنیا وجود دارد. الان شهرداری با «اصفهان من، شهر زندگی» این کار را شروع کرده، اما هنوز حرکتهای جدی انجام نشده است.
نباید کارها را متوقف کنیم؛ اما موازی با کار کردن، باید بر مباحث نظری کار کنیم. مدل مفهومی باید تکمیل و مدل عملیاتی ایجاد شود. مشکلی که الان ما داریم این است که مباحث نظری را در اولویت خود قرار نمیدهیم. مدیران معمولاً میگویند عملگرا باشید! این حرف خطرناکی است. عملگرایی خوب است؛ به شرطی که بر اساس مبانی نظری درستی باشد. این مبانی را کنار گذاشتهایم و دائم داریم عمل میکنیم و این عملها ترکیبی از خوب و بد است. اصفهان در این سالها خیلی عمل کرده است؛ اما آیا بهتر از 20 سال پیش شده است؟ کسی که 20 سال پیش در این شهر زندگی میکرد، از لحاظ آب و ترافیک و آلودگی صوتی و آرامش و… زندگی سالمتری داشت یا الان؟ بله خیابان بیشتر شده است. میزان جمعآوری زباله و… بیشتر شده است. شاخصهای کمی پیشرفت کرده است؛ اما آیا شاخصهای کیفی هم پیشرفت داشته است؟! چرا مهاجرت معکوس از اصفهان بیشتر شده است؟!
در پایان این خاطره را بگویم که در دیدار با یکی از مدیران موفق دنیا وقتی تجربیات خود را در زمینه فناوری دیجیتال ارائه میداد، دائماً این جمله را تکرار میکرد که «change your heart to change your mind» من خیلی بر این جمله تمرکز کردم و دقیق شدم. «قلبت را تغییر بده تا ذهنت تغییر کند» یعنی چی؟ بعدها متوجه شدم که اگر ما میخواهیم تغییر نگرش دهیم باید از قلبها ورود کنیم! با زور و ابلاغ و… نمیشود. در غرب همین کار را میکنند. اول فیلم میسازند، تخیلش را ایجاد میکنند و بعد به سمتش حرکت میکنند. معمولاً ما مهندسها به این کارها اعتقاد نداریم.