به گزارش اصفهان زیبا؛ تو نباید این حرفها را به من میزدی. درباره من اشتباه فکر میکردی. درست مثل این منار که همه آن را اشتباهی فهمیدهاند. مردم فکر میکنند که اینجا امامزاده است؛ اما این گنبد نهصدساله، مقبره خلیفه عباسی «الراشد بالله» است، خلیفهای که به دست چریکهای شیعه، در هنگام گذرش از اصفهان به قتل رسیده است؛ یعنی یک برداشت صددرصد برعکس. انگار که در حرم امامرضا(ع)، به «هارونالرشید» دخیل ببندی. / سلمان خاکی
البته اینجا به یک معنا هم امامزاده است؛ زیرا یکسری از سادات شهرستانی در این حوالی دفن شدهاند. حالا سادات هرچقدر هم با امامان فاصله داشته باشند، بازهم یک جورهایی امامزاده هستند؛ ده نسل، بیست نسل یا بیشتر. مظلومبودنش هم از این حیث است که درِ این امامزاده که از پس چندین پله قرار دارد، معمولا بسته است و داخل آنهم وضعیت تروتمیزی ندارد؛ هرچند اگر داخلش بروی، متوجه میشوی اینجا از ابتدا برخلاف باور غلط بعضیها مسجد نبوده، بلکه گنبدی ساختهاند روی مقبرهای.
حالا چه مقبرهای؟ قبر خلیفه! وقتی میگوییم خلیفه، یعنی حاکم بلاد اسلامی، منظورمان از شرق تا غرب عالم است؛ هرچند آن زمان قدرت به دست ترکان سلجوقی و دوران تاختوتاز آنان بوده است. سلجوقیان دورانی، اصفهان را پایتخت خود قرار داده بودند؛ یعنی خیلی سال قبل از آنکه صفویه بیایند و اینجا را پایتخت خود کنند.
سلجوقیان در این وادی، آثار عظیمی ساختهاند. نهفقط در اصفهان، بلکه در روستاهای اطراف شرق اصفهان هم شاهکارهایی از خود بهجا گذاشتهاند. سلجوقیان انگار به منارهسازی علاقه زیادی داشتند. مناره مسجد علی از معروفترین آنهاست. آنقدر بلند است که در اصفهان هر چیزی جلوی چشم آدم قد بکشد و مرتفع ظاهر شود، بهاصطلاح میگویند این مثل منار مسجد علی است.
مناره مسجد علی تا چهل متر، بالا میرود. منار را از پایین که نگاه میکنی، یکهوتنها آن را با آسمان میبینی؛ شاهکار خوشقدوقامتی که خودش را در دل آسمان دیروز اصفهان بیرقیب جا زده بود. فعلا نمیخواهم از رقبای امروزی منارهها چیزی در ذهن مرور کنم؛ اما در محله شهرستان ما مناری بود که تا آخر هیچ رقیبی را ندید؛ جز دست نامرد روزگار. خیلی زودتر از آن که دور به ساختوسازها و رقیبهای آپارتمانی برسد، خیلی سال قبلترش از ما خداحافظی کرد؛ شاید حدود یکصد سال پیش.
سالها پیش از قدیمیهای محل، کسانی بودند که از دوران کودکیشان خاطره آن صدای مهیب را در ذهن داشته باشند و پیشتر آنها، حافظان آن رخداد هولناک بودند. ورودی اصفهان از طرف شرق یک منار داشته است؛ در نزدیکی این مقبره خلیفه کذایی که ذکر شد. حالا نقل است که حدود صد سال پیش، فکر کنم سالهای آخر قاجار، که یک مردی، حالا یک مرد واقعی بوده یا نبوده، بههرحال یک گاو چندستارهای آمده و وقتی دیده برای ساختمانش مصالح کم دارد، افتاده به جان این مناره کهنسال و آن را به خیش کشیده و از پس دانهدانه آجر آن نگذشته است؛ آنقدر از این بلندبالا برداشته که بهیکباره… شده آنچه نباید میشده. مثل انسانی که بخواهند دانهدانه موهای بدنش را بکنند؛ بالاخره صدایش درمیآید و غرشی میکند. غرش همانا و ریزش همانا و دیگر بعدیها اثری از آن مناره ندیدند که ندیدند.
نمیدانم عوضش شاید دل آن الدنگ خنک شد و حالا میتوانست مثل لاشخور بالای سر جنازه بنشیند و از مردارش تغذیه کند. حالا کاش این مرد اولین نفر بود. که نبود و حتی میتوانم به گواهی مشاهداتم بگویم که این نامرد آخرین نفر هم نخواهد بود که چنین اشتهایی دارد و حرص چنین سفرههایی.