به گزارش اصفهان زیبا؛ «بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلم به صلیبم کشند، به چهارمیخم کوبند تا او که استوانه ماتم بوده است، صلیب مرگم شود، شاهد رسالتم شود، گواه شهادتم باشد تا خدا ببیند که به نامجویی، بر قلمم بالا نرفتهام تا خلق بداند که به کامجویی، بر سفره گوشت حرام توتمم ننشستهام. تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را فرعونیان نمیتوانند از من گرفت، ودیعه عشق را قارونیان نمیتوانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمیتوانند از من ربود» (علی شریعتی).
گفتمان روشنفکری در تاریخ معاصر ما مسیر خاص خود و تفسیرها و آوردههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ویژه خود را داشته است.
از ابتدای عصر مشروطه، روشنفکری، دروازهای بود برای فهمیدن مسائل و به وجود آمدن سؤالهای جدیدی که در مواجهه با این دنیای جدید وجود دارد؛ موضوعهایی همچون آزادی، حقوق بشر، مدنیت و مسائلی که لازمه زندگی در دنیای کنونی است.
این روشنفکری در تاریخ کشور ما همچون بسیاری از کشورها، سرگذشتی دارد؛ ابتدا و آغازی دارد و با خودش امکانات، نحوه بودن و وجودداشتنی دارد.
روشنفکری کشور ما اما در مواجهه با غرب و مدرنیته دنیای جدید درواقع مواجهه ناقصی داشته است که در این مواجهه کسی را نمیتوان مقصر دانست. این نقص بیشتر نقصی در فهم مدرنیته بوده و از قصور و جهل ناشی نشده است.
با شروع مواجهه ما با دنیای جدید، سیر حرکت روشنفکری کشور نیز آغاز میشود.
در ابتدا برخی روشنفکران بنا به نظر و دلایلی که داشتند، سنت و دین را مانع حضور در این جهان نوین میدانستند؛ البته توانی برای حضور در دنیای جدید هم نداشتند و بیشتر در حسرت و آرزوی آن بودهاند؛ به همین خاطر با این طمع، ولع و حسرت، باعث انکار تاریخ و سنتهای گذشته خودشان شدند.
منظور از این سنتها آدابورسوم نیست؛ زیرا روشنفکر این سنتها را مانع نمیدانست و آگاه بود که طبق سنت تاریخی چندهزارساله ما، آدابورسوم بهتدریج رو به سستی میرود.
آنچه روشنفکر در رأی و نظر خود مانع میدانست، درواقع دین و دینداری بود.
هرچند بسیاری از این روشنفکران در ابتدای راه، خودشان به روحانیت تعلقخاطر داشتهاند و بعضا روحانی بودهاند، روحانیونی که به مرور از دین فاصله میگیرند، اظهارنظرهایی برای غربیشدن پیدا میکنند و توجه و التفات خود به دین را از دست میدهند؛ درحالیکه به گواه تاریخ سرزمین ایران، هر حرکت اجتماعی و سیاسی در کشور به نوعی با دین، مرجعیت و روحانیت پیوند داشته است؛ به گونهای که هیچ اتفاق اجتماعی بدون مرجعیت رقم نمیخورده است.
باوجوداین متأسفانه روشنفکران آن زمان از چنین مسئله مهمی چشمپوشی کرده و راه خود را جدای از مرجعیت دینی و اعتقادی مردم دنبال میکردند؛ اندیشهای که گفتمان غالب بر روشنفکری دهه مشروطه بود.
روشنفکر، یعنی مصلحتخواه جامعه
در دهه 30، بعد از ملیشدن صنعت نفت، با روشنفکری جلال آلاحمد و علی شریعتی مواجه میشویم؛ دکتر شریعتی که خود متأثر از اقبال لاهوری و سید جمالالدین اسدآبادی است. این دو متفکر اندیشهای متفاوت از سایر روشنفکران مشروطه و امثال میرزا ملکمخان داشتهاند.
اسدآبادی و اقبال در دین یک نیروی تاریخی میدیدند که میتواند مددیار و کمکدهنده به ما برای حضور در همین جهان جدید باشد. آندو درواقع میخواستند از دین بهعنوان یک نیرو با عظمت تاریخی خودش، استمدادی داشته باشند که بتوانند در همین دنیای جدید حاضر باشند.
دین را چیزی جدای از عدالت، آزادی، برقراری برابری و مبارزه با استبداد و استکبار نمیدانستند و طنین و نجوای دین را در مبارزه با ظلم و جور و استبداد میدانستند؛ درعینحال این روشنفکران، مبارزانی ضد استبداد هم بودند، مبارزانی که برای این استبداد هم ریشههای تاریخی قائل بودند و هم ریشههای درونی و برونی.
شریعتی که در 1337، فارغالتحصیل رشته ادبیات فارسی شده بود، به علت شاگرد اول شدنش، فرصت حضور در فرانسه را بهدست میآورد و به تحصیل علومی چون جامعهشناسی، مبانی علم تاریخ و تاریخ و فرهنگ اسلامی میپردازد؛ تحصیلی که فرصتی برای آشنایی با متفکران برجستهای همچون «جی لوئی ماسینیون، ژان پل سارتر، ژان برگ، فرانتس فانون و جرج گورویچ» را برای او ایجاد کرده بود.
دوران تحصیل شریعتی که همزمان با جریان نهضت ملی ایران به رهبری مصدق بود و از طرفی، همراه با تحولاتی مبنی بر نارضایتی مردم از حکومت پهلوی، او را به خاک ایران فرامیخواند.
این دانشآموخته فرانسه که متأثر از آموختههای متفکران نوین غرب بود، در کنار بهرهگیری از اعتقادات مذهبیاش، به معلمی جوان برای انقلاب مبدل میشود.
علاوه بر آموختههای متمایز فکری او به نقل از داریوش ارجمند که خود زمانی دانشجوی دکتر علی شریعتی بوده است، آن زمان که شریعتی پا به دانشگاه مشهد میگذارد، در اولین جلسه کلاس خود تمام دانشجویان را مبهوت رفتارش میکند.
او با بهره گیری از شخصیت کاریزماتیک و سبک ویژه خود، توانست طیف متفاوتی از مردم جامعه را با جریان انقلاب همراه کند.
شریعتی؛ روشنفکری اسلامی
دکتر شریعتی که متفکری مردمی خوانده شده، با مشاهده اوضاع نابسامان کشور، آگاهسازی مردم جامعه را در رأس فعالیتهای خود قرار میدهد و به این ترتیب علاوه بر تألیف کتابهایی همچون خودسازی انقلابی، ابوذر، بازگشت به خویشتن، فاطمه، فاطمه است و آثار دیگری که به بیش از 36 مورد میرسد، سخنرانیهای متعددی را در حسینیه ارشاد و دانشگاههای کشور ایراد میکند.
افزون بر این ، شریعتی برای شکلگیری کنشگری و پویایی مردم جامعه، دین را نقطه آغاز و نیرویی برای مددرسانی به حرکت ضداستبدادی میداند؛ درواقع دین را نه یک عامل انجماد و دست و پاگیر برای دنیای امروز، بلکه نیرویی حیاتبخش قلمداد میکند؛ به همین جهت به مسائل دین توجه میکند.
منظور او از مسائل دینی، صرفا مسائل شرعی و فقهی نیست؛ بلکه شریعتی بهدنبال نقطه پویایی دین بوده و نسبت دوباره با دین را طالب است، نسبتی که میتواند انقلاب، جوشش و خروشی در انسانها ایجاد کند که در مبارزه با استبداد به آنها یاری رساند.
اگرچه داستان زندگی شریعتی با فرازونشیبهای زیادی همراه میشود، مشکلاتی که بعضا از جانب حکومت و در مواردی دیگر از سوی مذهبیون آن زمان قابل مشاهده است؛ اما این متفکر متعهد دست از فعالیت نمیکشد.
او رسالت فرهیختگان را مبارزه برای آزادی میداند.
اگرچه عمری برای مشاهده تأثیرهای چنین تفکری بر مردم سرزمینش نمییابد، تاریخ این سرزمین شاهدی است بلیغ بر نقش فرهنگی و سیاسی دکتر علی شریعتی در آگاهسازی، کسب معرفت و شناخت صحیح حق از باطل؛ نقش فرهنگی مردی که خود را فدای آرمانهای جامعهاش میکند و بیشک اگر در سرزمینی نخبگان آن برای تغییرات اجتماعی هزینهای نکنند، آنها مجبور به تکرار تاریخ خواهند بود.