به گزارش اصفهان زیبا؛ «تمام ناهنجاریها ارتباط مستقیم با فرهنگ عمومی و اخلاقیات جامعه دارد… عامل فرهنگی تضمینکننده آینده است و در اعتلای تمدنهای بشری نقش و تأثیر بسیار مهمی دارد. علم و اقتصاد، پول و ثروت و منابع زیرزمینی برای تأمین و تضمین آینده بشریت تعیینکننده نیست و ضعف عامل فرهنگی، همواره سبب سقوط و زوال تمدنها بوده است.»
پس از بیان این ورودیه ناب از رهبر معظم انقلاب در ابتدای نوشتار، اشاره به جملهای از «جوزف روسک ورولندوارن» در کتاب «مقدمهای بر جامعهشناسی» درباره فرهنگ خالی از لطف نیست که گفته: «فرهنگ به نحوه زیستی گفته میشود که هر جامعهای برای رفع احتیاجات اساسی خود از حیث بقا، ادامه نسل و نظام امور اجتماعی اختیار میکند.»
در حقیقت فرهنگ را میتوان مجموعهای از آداب و رسوم دانست که در یک جامعه، اعم از یک گروه یا یک قوم یا حتی یک ملت از آنها بهعنوان ارزش یادشده است و طبیعتا فردی که ارزشها را رعایت کند، دارای مرتبه بالاتری از لحاظ فرهنگ است.
همچنین فرهنگ مجموعهای از دانشهاست که در تعامل انسانهایی با تمدنهای مختلف کسب میشود و طبیعتا برای اینکه بتوانیم دانشی را به دست بیاوریم، نیازمند آموزشدیدن، مطالعه، برخورد و تعامل با افرادی هستیم که آن دانش را دارند.
بهدستآوردن فرهنگ بهیکباره حاصل نمیشود و حاصل یک مدت گاه طولانی برای نهادینهشدن است. این فرهنگ و درجات آن است که جوامع بشری را از همدیگر متمایز میکند. فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند.
اما علامه محمدتقی جعفری در کتاب «فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو» پس از بررسی تعریفهای فرهنگ از دیدگاه ۲۴ کتاب لغت و دایرةالمعارف مشهور در بین اقوام و زبانهای مهم جهان، مینویسد: «تحقیق در تعریف فرهنگ از دیدگاه مشهورترین دایرةالمعارفها و بعضی منابع جامعهشناسی، بیشتر برای اثبات این حقیقت است که نشان دهیم وجود تکامل انسانی در معنای حقیقی “فرهنگ” در میان جوامع بهعنوان کیفیت یا شیوه بایسته و شایسته حیات بشری، تضمین شده است و اگر عدهای از خودخواهان، سودگران یا پوچگرایان بخواهند فرهنگ را تا حد یک بهشت پدیدههای مبتذل تنزل دهند و نام آن را فرهنگ بگذارند، مبتنی بر حقیقت نبوده و ریشهای ضدانسانی دارد؛ اما آنچه موجب بروز تعاریف متعدده شده است تنوع دیدگاههای محققان و صاحبنظران در تفسیر مفهوم فرهنگ با امعان نظر در اصل تکاملی آن بوده است.»
او نمونههایی را در زبان فارسی، برای تعریف لغوی «فرهنگ» ذکر نموده و سپس از زبان فرانسه هم مثالی را آورده، آنگاه فرهنگ را چنین تعریف میکند:
«فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوه بایسته و شایسته برای آن دسته از فعالیتهای حیات مادی و معنوی انسانها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعیدشده آنان در “حیات معقول” تکاملی باشد.»
گروهی از جامعهشناسان عقیده دارند «فرهنگ» تفکر جمعی جامعه است که در پدیدهها و رفتارهای اجتماعی تجلی مییابد و تمامی امور اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، مادی و معنوی را متأثر میسازد.
با توجه به کارکرد نقش دین و نیز کالبدشکافی مفهوم فرهنگ میتوان گفت که این دو امر پیوسته به امر انسان پرداخته و در مسیر هدایت انسانها بهسوی کمال و رفع نیازمندیهای او، راهکارهای سودمندی را در قالب نظام هدفمند ارائه کرده که میتوان چنین ادعا کرد که ارکان دین در سه نظام جای دارد: نظام اعتقادی، نظام ارزشی یا اخلاقی و نظام فقهی؛ از اینرو دین با ظهور خود، فرهنگ خاص خود و فرهنگ نوینی را به جامعه بشری عرضه داشته و انسانها را بدان فرامیخواند؛ در حقیقت با پدیدآمدن دین، تحول مفید و ثمربخشی در اندیشه و روح انسان به وجود میآید.
دین در این مسیر، طرز تفکر انسانها را در جهت واقعبینی نو کرده، اخلاق و تربیت آنها را بهبود بخشیده، سنتها و نظامهای کهنه و دستوپاگیر آنها را برانداخته و بهجای آنها نظامهایی زنده، پویا جایگزین ساخته، ایدهای عالی به آنها الهام مینماید. در پرتو چنین تحولی، زندگی اقتصادی بهبودیافته و استعدادهای علمی و فلسفی، فنی و هنری، ادبی و یککلام اندوختههای مادی و معنوی، یعنی تمدن شکفته میشود. این واقعیت تنها دیدگاه ما نیست، بلکه کاتولیکها نیز در شورای واتیکان بدان تصریح کردهاند:
«دین، فرهنگ را شکل داده و فرهنگ به مردم هویت بخشیده است و به بیان دیگر، نیاز انسان به کلام متعال الهی خمیرمایه فرهنگ است.»
فرهنگیشدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با همه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولا به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بهصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است. دوم بهصورت تلاقی دو فرهنگ که به روشهای مختلف ممکن است صورت گیرد. فرهنگ دربرگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر میآموزیم و تقریبا اعمال انسان مستقیم و یا غیرمستقیم از فرهنگ ناشی میشود و تحت نفوذ آن است.