به گزارش اصفهان زیبا؛ معمولا در هر کشوری، سریالهای پرمخاطبی وجود دارد که با استقبال مخاطبان همراه میشوند و با توجه به نوع قصه و درام آنها، غالبا سازندگان و سفارشدهندگان در چند فصل آنها را ادامه میدهند. تلویزیون ایران هم از این قاعده مستثنا نیست و توانسته است سریالهای موفقی از جمله «پایتخت»، «زیر آسمان شهر»، «لیسانسهها» و «نون خ» را تولید کند.
اما سریالهای دنبالهدار زیادی وجود دارند که ساختشان تنها ازبینبردن منابع و هدردادن بیتالمال بوده است. این ناکامی را میتوان در چند سال اخیر بهوضوح مشاهده کرد. فصل پنجم «نون خ» و فصل آخر «زیرخاکی» که این مدت از شبکه یک پخش میشدند، نمونههایی از ناکامی سازندگان در ادامهدادن درام و داستان ایدههای اصلی آثار خود بهشمار میروند.
در این گزارش قصد داریم سریالهایی را مرور کنیم که با اینکه در فصلهای ابتدایی توانستند داستان جذابی را به مخاطب عرضه و او را همراه کنند، بهمرور و در فصلهای بعدی مخاطبان خود را از دست دادهاند.
«ستایش»؛ قربانی یک روایت ضعیف
«ستایش» را میتوان اولین سریال در دهه 90 دانست که سازندگانش داستان را در چند فصل طراحی کرده بودند. این سریال بهخوبی توانسته بود اقشار مختلف را رأس ساعت مشخصی پای شبکه 3 بنشاند و محتوای جذابی را ارائه دهد؛ بهگونهای که مردم بعد از اتمام فصل اول، انتظار فصل دوم را میکشیدند.
تهیهکننده و کارگردان «ستایش» نیز ساخت فصل دوم را با تأخیر کوتاهی شروع کردند. فصل دوم نیز توانست تا حدودی مخاطب را راضی نگه دارد؛ اما در همین فصل بود که ضعفهایی در بیان روایت قصه دیده شد و مخاطب را نگران جذابیت فصل بعدی کرد. فصل سوم با تأخیر چندساله ساخته شد و انتظار میرفت با توجه به وسواسی که عوامل سریال بهدلیل چند سال غیبت از خود نشان دادند، شاهد سریالی همانند فصل اول باشیم؛ اما فصل سوم برخلاف انتظار همگان، با اختلاف بسیار، ضعیفترین فصل سریال «ستایش» بود و همین ضعفها تا مدتی سوژه مردم در فضای مجازی شده بود.
«در حاشیه»؛ تحتالشعاع حساسیتها
مهران مدیری پس از چند سال غیبت در قاب تلویزیون، سریال «در حاشیه» را در فضای پزشکان و مسائل حاشیهای این قشر و این حرفه ساخت که مردم غالبا با آن دستوپنجه نرم میکنند؛ سریالی که تنها در محیط یک بیمارستان ضبط شد و تا حدودی تکلوکیشن بود. این سریال همانند بیشتر سریالهای کمدی ایرانی با واکنش اقشار منتسب به آن سریال روبهرو و در زمان خود موجب حساسیتهای بسیاری شد.
همین واکنشها باعث شد که فصل دوم این سریال به سریالی خنثی و طنزی بسیار مبتدی تبدیل شود. به گفته مدیری، این سریال در سه فصل 30 قسمتی طراحی شده بود؛ اما اتفاقهای حاشیهای و فصل دوم ناامیدکننده، باعث شد تا به امروز فصل سوم آن ساخته نشود.
«بچه مهندس» و «ازسرنوشت»؛ با ایدههای تکراری
یکی از ایدههای پرطرفدار برای نویسندگان و کارگردانان ایرانی، رفتن سراغ قصههای بچههای بیسرپرست است. «بچه مهندس» و «از سرنوشت» نیز با توجه به همین موضوع ساخته شدند؛ هرچند که در بیان روایت و قصه این دو سریال تفاوت داشتند و به همین علت توانستند در چند فصل مخاطب را همراه خود کنند. «بچه مهندس» با محوریت جواد جوادی و علاقه او به مژگان عباسی ساخته شد و در هر فصل شاهد افول درام آن بودیم؛ تا جایی که در فصل چهارم علاوه بر یک داستان پیشپاافتاده، حضور نداشتن بازیگران فصل سوم آن نیز مزید بر علت شد و شاهد یکی از ضعیفترین سریالهای ساختهشده در تلویزیون بودیم.
«از سرنوشت» که روایتگر ماجراهای سهراب و هاشم بود، توانست تا حدودی برخلاف بچه مهندس عمل کرده و در فصلهای دوم و سوم کمی بهتر از فصل اول عمل کند؛ اما این سریال هم در فصل چهارم با خلأ یک فیلمنامه منسجم مواجه شد و بیشتر حالت شعارزدگی پیدا کرد و نتوانست مخاطب را به مانند سه فصل قبل همراه کند.
«زیرخاکی»؛ تداوم با حضور دو ستاره فصل اول «زیرخاکی» در دورانی ساخته شد که سریالهای تلویزیون فاقد محتوا بودند و به همین علت توانست با استقبال مردم روبهرو شود. فصلهای بعدی نیز با توجه به همین آثار بیمحتوای تلویزیون ادامه یافت؛ اما به نظر میرسید تنها عاملی که مخاطب را پای این سریال نگه میداشت، دیالوگهای پژمان جمشیدی و ژاله صامتی در مواجهه با یکدیگر بوده است. فصل آخر این سریال نیز نسبت به فصلهای قبلی دچار افول شده بود و تماشاگر کمتر با رگههای طنز مواجه بود. هرچند قوت این سریال را میتوان پایانبندی مناسب بیان کرد.
«نون خ»؛ ای کاش در اوج تمام میشد
سعید آقاخانی نیز پس از چند سال دوری، برای ساخت سریال جدیدش به زادگاه خود رفت و توانست با استفاده از یک قصه قوی و استفاده از چهرههای کمتر شناختهشده، محتوای خوب و منسجمی را به نمایش بگذارد.
فصل اول این سریال با استقبال زیادی همراه نشد؛ اما در سری دوم و سوم با استقبال چشمگیر روبهرو شد و در برخی اوقات، این اثر به سریال محبوب «پایتخت» تنه میزد. این سریال اما در فصل چهارم دچار زوال عجیبی شد که به نظر میرسید سعید آقاخانی بهنوعی مجبور به ساخت آن شده است.
در فصل جدید ماجرا کمی متفاوت شده است؛ اما این سریال همچنان از خلأ فیلمنامه و محتوا رنج میبرد. آقاخانی در این فصل بهسراغ وحدت اقوام و نشاندادن آداب و رسوم قومیتهای مختلف رفته است؛ اما همین موضوع به نوعی تبدیل به پاشنه آشیل سریال شده است.
از سویی، وحدت اقوام در ایدئالترین شرایط و بدون اندک تضاد و کشمکشی نشان داده شده است و از سوی دیگر، در نشان دادن آداب و رسوم فقط به حرکات موزون اقوام توجه شده و اینگونه به نظر میآید که رقص تنها آداب و رسوم قومیتهای ایرانی است؛ هرچند ازدواج سلمان و شیرین را میتوان قوت فیلم به لحاظ نشان دادن فانتزیهای قبل از ازدواج و واقعیتهای بعد از ازدواج نام برد.به طور کلی به نظر میرسد سریال «نونخ» حرف اصلی خود را در سه فصل ابتدایی بیان کرده و در فصلهای اخیر، فاقد حرف جدید و متفاوتی برای مخاطب بوده است و ای کاش در همان فصل سه شاهد پایان این سریال بودیم.
سریالهای پیشرو؛ زنگ هشدار به مدیران و سازندگان
تلویزیون این روزها قافیه را در سریالسازی به سایر رقبایش باخته است و مدیرانش در تلاش هستند تا با مذاکره و برگرداندن برندهای تلویزیون به قاب جادویی، مرجعیت ازدسترفته خود را احیا کنند. به همین منظور، خبرهایی از ساخت سریالهایی مانند «پایتخت»، «گاندو» و برخی سریالهای محبوب دهه 90 به گوش میرسد؛ هرچند «پایتخت» و «گاندو» نیز در فصل آخرشان دچار مشکلاتی بودند و اگر بنابر ساخت اینگونه آثار باشد، باید بتوانند همانند فصلهای ابتدایی خود عمل کنند؛ در غیر این صورت، گرفتار مسائل و مشکلات سریالهای بیانشده میشوند.
به نظر میرسد مدیران سازمان اگر هم قصد ساختن سریالهای دنبالهدار را دارند، باید وسواس بیشتری به خرج بدهند و از ساخت آثاری که معلوم نیست دچار چه سرنوشتی میشوند، بهجد خودداری کنند. اگر بنابر خطر کردن باشد، تمرکز بر ایدههای نو و جدید، بهتر از ساخت سریالهای دنبالهداری است که ممکن است به برند آنها نیز آسیب برساند.