به گزارش اصفهان زیبا؛ درهای خانه نصرت، پنج شش سالی میشود که به روی کسی باز نیست و مهمانی به خانهاش رفتوآمد ندارد و خودش هم در خانه زندانی شده است؛ از همان موقعی که سروکله آلزایمر پیدا شد و نصرت هر روز دست به کارهای خطرناک زد.
یک روز زودپز قورمهسبزی را که در حال قلقلکردن بود از روی اجاقگاز برداشت تا درش را باز کند. دستش تا عمق جان سوخت و زودپز از دستش رها شد. یک بار دیگر هم پودر لباسشویی را برداشت تا ته ریخت داخل قابلمه خورش تا به خیال خودش غذا را خوشنمک کرده باشد.
یک روز دیگر هم که بچههایش فراموش کرده بودند، درهای خانه را به رویش قفل کنند، چادر گلگلیاش را کشید روی سرش و از خانه رفت بیرون تا بچههایش از نگرانی قالب تهی کنند و 12 ساعت تمام در کوچهپسکوچههای شهر دنبالش بگردند.
طاهره ده سالی میشود که کنج خانه خوابیده و آلزایمر او را از سر و زبان انداخته؛ زنی 69 ساله که تا پیش از این مجلس گرمکن فامیل بود و خوشمشرب و خوشصحبت.
حالا، اما دیگر کسی حال و حوصله طاهره را ندارد و دخترها و پسرها و نوههایش پایبند او شدهاند و مثل یک کودک دو ساله که توانایی انجام هیچ کاری را ندارد، مدام باید از او مراقبت کنند.
آنها هم دیگر از این وضعیت خسته شدهاند و توان نگهداری از او را ندارند. کفشهایش را باید به پایش کنند. برای هر اجابت مزاج باید او را بغل کنند و به دستشویی ببرند، دیر بجنبند خودش را خیس میکند. طاهره هر دو روز یکبار خانه یکی از فرزندانش مهمان است و آنها باید او را تر و خشک کنند.
حاجمحمد پیر شده بود و فرسوده. اندام نحیفش روزبهروز تحلیل میرفت و جانی برایش باقی نمانده بود؛ حاج محمد 80 ساله، 15 سال با آلزایمر دستوپنجه نرم کرد؛ بیماری که رنج آن برای اطرافیانش کمتر از خود حاجی نیست.
حاجمحمد، بیقرار بود و توان ماندن در خانه را نداشت. یک روز وقتی درِ خانه باز بود و پسر او مشغول صحبتکردن با تلفن، حاجمحمد از خانه زد بیرون و رفت که رفت. شب هم نیامد.
همه جا را دنبالش گشتند. درِ تکتک خانههای روستا را زدند تا شاید نام و نشانی از او پیدا کنند. خبری، اما از او نشد. دو سال از رفتنش گذشته و هنوز ردی از او نیست و بچههایش نمیدانند که چه سرنوشتی نصیب او شده است.
عزت سه سال است که حافظهاش را از دست داده و به آلزایمر مبتلا شده است. عصرها که میشود، مدام سراغ پسرعمویش را میگیرد. پتو را جمع میکند و میاندازد روی کولش و اصرار میکند که او را به خانه خودش ببرند.
بعضی وقتها هم فکر میکند دختر کوچکترش مرده. مینشیند روی تخت و ضجه میزند و گریه و زاری که مریم مرده است و من را ببرید پیش او. بچههای او هم از این وضعیت خسته شدهاند.
به تجویز پزشک قرص آرامبخش و خوابآور به او میدهند تا بخوابد و برای چنددقیقهای او را آرام بگذارند. بچههای عزت شبها باید پیشش بمانند و این موضوع صدای عروس و دامادها را در آورده است.
آلزایمر بیماری مزمنی است که نهتنها بیمار را درگیر میکند که رنج زیادی را برای خانوادههای بیماران نیز به وجود میآورد؛ بیماری که بنا به گزارشهای انجمن آلزایمر هر هفت دقیقه یکبار یک نفر به آن مبتلا میشود.
معصومه صالحی، مؤسس و مدیرعامل انجمن دمانس و آلزایمر در گفتوگو با «اصفهانزیبا» میگوید که سه تا ده درصد از جمعیت سالمندان (60 تا 65 سال) هر استانی را بیماران مبتلا به آلزایمر تشکیل میدهند: «البته در انجمن بودهاند افرادی که در دهه پنجم زندگی به آلزایمر مبتلا شدهاند. باید در این باره آگاهیسازی شود و افراد نسبت به عملکرد مغز خود حساس باشند. از 55 سالگی به بعد افراد میتوانند تست بدهند. عدم فعالیت ورزشی، تغذیه نامناسب و افسردگی فاکتورهایی هستند که در ابتلای افراد به این بیماری دخیلاند. هر تشخیص زودهنگام میتواند بیماری را برای پنج سال به تعویق بیندازد. پس خوب است که افراد از 50 سالگی تست حافظه بدهند و از سلامت مغز خود مطمئن شوند.»
او میگوید که علائم دمانس میتواند به علت چندین بیماری مختلف ایجاد شود، بعضی از این بیماریها درمانپذیر و بعضی نیز علاجناپذیرند. بهعنوانمثال، بیماری تیروئید ممكن است باعث ایجاد دمانس شود كه با درمان اختلال تیروئید، دمانس بهبود مییابد.
بیماری آلزایمر شایعترین نوع دِمانس (اختلال شناخت و حافظه) با شروع تدریجی و پیشرفت مداوم است که بهمرور حافظه و تواناییهای ذهنی دیگر مانند تفکر، استدلال و قضاوت فرد را تحت تأثیر قرار میدهد و فرد را در انجام وظایف روزانه زندگی با مشکل مواجه میکند.
به گفته صالحی، آلزایمر حافظه کوتاهمدت فرد را مختل میکند. او میگوید این بیماری بهگونهای نیست که فرد بیمار دوره کوتاهی را طی کند و پسازاین بهبود یابد؛ بلکه ممکن است فرد سالها با این بیماری دستوپنجه نرم کند و به همین خاطر هم اطرافیان رنج زیادی متحمل میشوند.
هزینههای گران آلزایمر
هزینههای نگهداری و درمان آلزایمر بالاست. علیرضا افتخاری، روانشناس، آلزایمر را گرانترین بیماری در جهان میداند و به ایرنا میگوید: «آلزایمر تأثیرات زیادی بر مسائل اقتصادی خانوادهها میگذارد.»
آلزایمر بیماری است که خانوادهها را همچون بیمار درگیر و نگهداری از بیماران سختیهای زیادی را به آنها تحمیل میکند؛ بهطوریکه خود خانوادهها نیز دچار مشکلات زیادی میشوند و فشارهای روحیروانی زیادی را طی میکنند.
مانیا صادقیان، روانشناس در گفتوگو با رسانهها دراینباره گفته است که همراهبودن با بیمار مبتلا به آلزایمر در بازه زمانی طولانیمدت میتواند فرسودگی روانی را برای اعضای خانواده به همراه داشته باشد، فرسودگی روانی میتواند با کاهش تابآوری و کاهش تابآوری نیز میتواند با عمیقترشدن استرس و اضطراب همراه باشد.
واکنشهای هیجانی و بدون درنظرگرفتن حل مسئله در مقابل پیشامدها نیز از دیگر پیامدهای این امر است که درنهایت میتواند به پرخاشگرشدن بیمار نیز بینجامد؛ ازاینرو تحت نظر روانشناس سلامت قرارگرفتن اعضای خانواده برای کنترل روانشناختی شرایط خانه، هم برای بیمار و هم برای اعضای خانواده مفید است.
به گفته او، مدیریت روانشناختی بیماری مزمنی نظیر آلزایمر نیاز به حضور روانشناس سلامت دارد. بهتر است خانوادههای این بیماران عضو انجمن آلزایمر ایران باشند تا از اطلاعات این انجمن و تجربیات سایر بیماران و خانوادههایشان استفاده کنند. از سوی دیگر مطالعه کتب مرتبط با آلزایمر میتواند برای خانوادهها مفید باشد.
صادقیان ادامه داد: اعضای خانوادههای دارای فرد مبتلا به آلزایمر باید از این بیماری شناخت کامل داشته باشند و نشانههای آن را خوب بشناسند تا بتوانند راهبردهای مقابلهای با مشکلات روانشناختی این بیماری را به دست آوردند؛ برای مثال مبتلایان به آلزایمر معمولا نسبت به غروب آفتاب حساسیت خاصی دارند و بهتر است خانوادهها از روشنایی خانه به هنگام غروب آفتاب اطمینان حاصل کنند تا بتوانند بیقراری بیمار را کاهش دهند.
درنهایت با توجه به اینکه حمایتهای مالی و غیرمالی از مبتلایان به آلزایمر فشارهای روانی و فرسودگی روانی را برای اعضای خانوادهها به همراه دارد، بهتر است خانوادهها از کنترلکردن و سرزنش بیمار دست برداشته و بر روی رفتار خود تمرکز کنند. خانوادهها باید با شناخت کامل نسبت به این بیماری دریابند که چطور میتوان با واقعیت زندگی خود کنار آمد و درعینحال سلامت روان خود را حفظ کرد.
فراموشی یا مرگ؟
رمضان کفشهایش را گذاشته زیر بغلش و میخواهد برود پای خرمن. مدام نگران این است که محصولاتش آب نخورده و خشکیده باشند. رمضان سه ماه است که به آلزایمر مبتلا شده و بیقراری امانش را بریده است.
دخترش میگوید: «مدام فرش را جمع میکند و زیرش دنبال یک چیزی میگردد. تلویزیون را بغل و میخواهد آن را بلند کند. یکبار تمام گلدانهای داخل میز تلویزیون ریخت روی سرش. لختش سنگین شده و توان بردن او به حمام و دستشویی را نداریم. مدام جیغ میزند و پرخاشگری میکند. خودش را خیس میکند و بعضی وقتها هم کتک میزند.»
سارا میگوید زندگیاش مختل شده و صدای همسرش درآمده. میگوید چارهای ندارد جز اینکه به مادرش داروی خوابآور بدهد تا بتواند به کارهای خودش رسیدگی کند. میگوید خیلیوقتها آرزو میکند کاش مادری که او و هیچکس دیگر را نمیشناسد و همهچیز را فراموش کرده، دیگر نباشد: «شاید اینطوری برای خودش هم بهتر باشد!»