به گزارش اصفهان زیبا؛ محمدحسین پاپلی یزدی از جغرافیدانهای خردمند و خوشنام ایرانمان است که کمتر مثل او در بین دانشگاهیان کشور پیدا میشود. این محقق پرکار وقتی برای خواص دست به پژوهش میزند، کارش را بلد است و میداند چطور این قبیل خوانندگان را به قلمرو دانش و تخصص خویش دعوت کند.
از طرف دیگر، هنر نوشتن برای مردم کوچه و بازار را هم دارد. اوج این توانایی خویش را در مجموعه خاطرات «شازده حمام» ثابت کرده؛ هرچند این مجموعه همزمان برای پژوهشگران و خواص هم اثری پرمغز و در خور اعتناست.
«شازده حمام» در شش جلد یکی از خواندنیترین کتابهای خاطرات در زبان و ادبیات فارسی است؛ کتابی با قلم دلنشین و پرکشش و طنازیهای ظریف پاپلی یزدی که لبخند روی لب خواننده میآورند و گاهی چقدر تلخ میشوند. این خاطرات، زبانی بیپیرایه و ساده دارند؛ اما سبک و سست نیستند. «شازده حمام» بهمنظور مطالعه تاریخ اجتماعی ایران و مخصوصا یزد در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی اثری شایسته توجه است. این زمان دربردارنده کودکی تا جوانی این پژوهنده دانای ایرانزمین به شمار میرود.
نگاه به زندگی فرودستان، به دنیای کودکان، پدربزرگها، مادربزرگها و زنان و مردانی که شبانهروز برای زندهماندن در کار و کوشش بودند و بهرغم محرومیتهای بزرگ و کوچک، زندگیشان را میساختند، از ویژگیهای مهم این کتاب است و گنجینه باارزشی از خلقیات و زیست اقتصادی، آموزش و آیینهای رنگبهرنگ ملی و مذهبی کشورمان است از نگاه یک یزدی بردبار و نکتهسنج که خود را غرق دانشگاه نکرد و در کنارش به زیست عامه نیز نظر داشت.
این کتاب برای ما مردم اصفهان که سالها هماستانی بودیم، ممکن است جاذبه بیشتری داشته باشد. بهغیراز اینکه همسایه دیواربهدیوار هستیم، بهخاطر اشاره مستقیم به اصفهان نیز میتواند برایمان جالبتوجه باشد.
ایران مدیون فرهنگ اصفهان است یکی از قسمتهای خواندنی «شازده حمام» که این مرد قصههای شیرین و پرماجرای ایران برایمان روایت میکند، مربوط به جلد سوم است. نسخهای که من از این مجلد و با عنوان فرعی «گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد دهه ۴۰» در اختیار داشتم، ۵۱۲ صفحه دارد و سال ۱۳۹۵ شمسی به بازار آمده. نوبت چاپش نیز ششم است. نویسنده در اواخر دهه ۱۳۴۰ شمسی برای شرکت در کنکور کارشناسی به چند شهر از جمله اصفهان سفر میکند؛ چون به رسم زمانه، هر داوطلب برای شرکت در کنکور یک دانشگاه موظف بود به همان جا برود.
در اصفهان و آن مدتی که با دوستانش در یکی از مسافرخانههای شهر مشغول درسخواندن است و انتظار کنکور را میکشند، حدود ظهر سروصدایی نظرشان را جلب میکند. محمدحسین بسیار جوان و دوستانش متوجه میشوند دومرد اصفهانی با هم به اختلاف خوردهاند و بگومگو میکنند؛ اما لفظ نازیبایی خطاب به یکدیگر به کار نمیبردند و کتککاری هم نمیکنند. حتی برای خاتمهدادن به دعوا انتظار میکشند که مردم پادرمیانی کنند. این اتفاق میافتد و هر دو سوار بر دوچرخههایشان راهی میشوند.
پاپلی یزدی که آدمی سطحی نیست و نگاهی ژرف به پیرامون و وقایع اطرافش دارد، در این جروبحث دو اصفهانی با لهجههای شیرینشان دعوا نمیبیند. او در رفتار آن دو مرد نه دعوا، بلکه مدنیت و ادب و پختگی مردم شهر را میبیند؛ دو مردی که گلاویز نمیشوند، واژههای ناپسند به کار نمیبرند و برای آشتیکردن مشتاقاند.
خاطرهنویس خوشقلم کشورمان در ادامه مینویسد: «من طرفدار فرهنگ اصفهان هستم. فرهنگ ایران لااقل از دوره صفویه مدیون فرهنگ اصفهان است. ما 2500 سال است، بهخصوص از دوره صفویه، از اصفهانیها چیزهای زیادی یاد گرفتهایم و باید یاد بگیریم. چیزهایی از هنر، شعر، موسیقی، ادب، آداب، شهرنشینی، صنعت، اقتصاد، صرفهجویی، حرمت حریم خصوصی و خیلی چیزهای دیگر.» و بعد میگوید اصفهان پر از نمادهای بهشت است. بدون تردید این صحبتهای پژوهشگر ایران عزیزمان بازتابی از نزدیکی دلهای مردم یزد و اصفهان به یکدیگر است.