بایگانی برچسب حرم
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
13:50 - 12 خرداد 1403

اینجاست طبیبی که ندارد نوبت

سینمای دینی و مذهبی همیشه موردتوجه سینماگران ایرانی بوده و آثار مستند زیادی نیز در این زمینه ساخته شده‌است.

«ملکا» این دفعه گل‌های متبرک حرم را به اصفهان آورد!
12:58 - 31 اردیبهشت 1403

«ملکا» این دفعه گل‌های متبرک حرم را به اصفهان آورد!

گروه فرهنگی‌ «ملکا‌»، مجموعه‌ای‌ کاملا دخترانه‌ است ‌که‌‌ همین‌ چند وقت ‌پیش ‌نهمین سالگرد‌ خودرا‌ جشن‌ گرفت. اولین‌ فعالیت این مجموعه به ولادت حضرت معصومه در سال ۱۳۹۵ برمی‌گردد. مخاطبان‌ بیشتر از قشر دانشجو هستند و در اعیاد فعالیت دارند. برای آشنایی با فعالیت‌های گروه با خانم عارفه نیلی مدیرگروه فرهنگی ملکا به گفت‌وگو پرداختیم.

آرزو
11:01 - 31 اردیبهشت 1403

آرزو

وقت زیادی نداشت. فردا روز مسابقه بود. از دست خانم پرورشی حسابی کفری بود که خبر مسابقه را دیر به آن‌ها داده بود. تاریخ اعلام مسابقه یک ماه پیش بود؛ اما خانم هفته پیش به آن‌ها خبر داده بود.

رضای من…
11:26 - 30 اردیبهشت 1403

رضای من…

زن پشت میز ناهارخوری نشست. رنگ به رو نداشت. خسته و گرسنه از راه درازی رسیده بودند. گلویش خشکیده بود و ته دلش از گرسنگی ضعف می‌رفت.

یک استکان چای حضرت
13:18 - 29 اردیبهشت 1403

یک استکان چای حضرت

شب بود. باران نم‌نم می‌بارید و قلبم رعدوبرق می‌زد.
خواب بودم یا بیدار؟ نمی‌دانم!
زل زده بودم به قطرات باران روی شیشه که با نور تابلوی سردر مغازه‌ها، رنگی می‌شدند و نفس‌های به‌شماره‌افتاده‌ام را می‌شمردم.

برای مادری که مثل باران بارید!
10:00 - 27 اردیبهشت 1403

برای مادری که مثل باران بارید!

باران مثل دم اسب می‌بارید. نیمچه نسیم خنک اردیبهشتی هم می‌آمد و با قطره‌های درشت باران روی صورتم می‌خورد. قرار نبود این ساعت از شب حرم باشیم؛ اما سرماخوردگی همسر و رفتن به دارالشفای امام رضا (ع) مسیرمان را به این سمت کج کرده بود و ما را گذاشته بود صاف وسط صحن انقلاب و در انعکاس زردی گنبد و ایوان طلا، محصور و اسیرمان کرده بود.

ما گمشدگان
11:22 - 26 اردیبهشت 1403

ما گمشدگان

به مینا گفتم: دست بچه را ول نکن. تا جایی می‌رفت، می‌گفتم: مینا، حواست باشد امروز حرم خیلی شلوغ است. دست دلارام را محکم بچسب و از خودت جدا نکن.
آخرش بچه را گم کرد و آمد و حالا نشسته است روبه‌روی من و اشک می‌ریزد. دوست داشتم دو دستی بزنم توی سر خودم یا از عمق وجودم داد بزنم.

در محضر بانوی ایران
10:29 - 20 اردیبهشت 1403

در محضر بانوی ایران

سمت راست صحن آینه ایستاده‌ام. کفش‌ها را درمی‌آورم و می‌سپارم به خادم‌های خوش رویت. پله‌ها را که بالا می‌روم پرچم سبز «السلام علیک یا بنت موسی ابن جعفر» مثل نسیم خنک بهشتی توی صورتم می‌وزد. اذن دخول را همان‌جا ایستاده، دست روی سینه از روی تابلوی کوبیده به دیوار می‌خوانم.

به تو مدیونیم
12:50 - 16 اردیبهشت 1403

به تو مدیونیم

این دفعه خودم توی قابی بودم که قرار بود تلویزیون نشان بدهد. آنجا پشت آن تاج گل مصنوعی، پشت سر وزیر آموزش‌وپرورش، بین صدتا معلم که رفته بودیم در روز معلم با میثاق‌های امام(ره) در حرمش بیعت کنیم.