آغاز هر نوع اصلاح یا تغییری نیازمند شناخت است؛ چه در حیطه انسانی باشد یا غیرانسانی. بدون شناخت نمیتوان تغییری مفید و مطلوب ایجاد کرد. رشد فردی و توسعه در روابط اجتماعی هم همینطور است؛ یعنی ما در هر زمینهای از رشد خودمان، بخواهیم گامی برداریم، باید از شناخت خودمان آغاز کنیم.
انجامدادن زندگی در شهر – مثل هر کرد و کار دیگری که انجام میدهیم – از فکرکردن به آن آسانتر است؛ زیرا ما تا اندازه زیادی به چرایی و چگونگی کارهایی که میکنیم واقف نیستیم.
«خود» یا «من»، مفهومی است که برای همگان آشنا و قابلدرک و درعینحال بسیار اسرارآمیز و دارای لایههای پیچیده و ارزشمند است؛ بهطوریکه انسان هیچوقت در شناخت خودش به انتها نمیرسد و «من» انسان همواره برگهای برندهای برای متحیرکردن او در آستین دارد.
سعید محسنی از ابتدای دهه 80 تاکنون «آوازی برای سنجاقکهای مرده»، «دختری که خودش را خورد»، «نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است»، «کاپیتان بابک» و آخرین اثرش «برسد به دست لیلا حاتمی» را منتشر کرده است. از او نمایشنامه«ردپا اگر ماندنی بود هیچکس راه خانهاش را گم نمیکرد» در قالب کتاب و نمایشنامههایی پراکنده در نشریههای نمایشی منتشر شده است. اکنون دو دهه است که آثار او روی نشر را به خود میبیند و پسازاین مدت میتوان از مجموعه آثار او و ویژگیهای مشترکش سخن گفت.