اصلیترین این تحولات، اصلاحات ارضی در دهه 40 شمسی بود که مهاجرت گسترده روستاییان به شهر را رقم زد. دو دهه بعد، انقلاب بزرگی رخ داد اما مهاجرت همچنان با سرعت کمتری ادامه یافت. جنگ شروع شد و اولویت با حفظ جان و ناموس مردم بود، پس حاشیهنشینی تا انتهای جنگ بیشتر شد اما در دوران سازندگی و رونق اقتصادی چه اتفاقی افتاد؟ از دیرباز یکی از واکنشهای معمولی انسان به شرایط زندگی و راههای تلاش برای بهبود شرایط، جابهجایی مکان زندگی و مهاجرت بوده است.
مهاجرت در حقیقت واکنش و تصمیم فرد یا خانواده برای تغییر شرایط است که غالبا یکی از بزرگترین تجارب و تصمیمگیریهای زندگی است. بررسیها نشان میدهد که مهاجرت، تصمیم و اقدامی عقلانی است و رفتاری غریزی نیست.
درحقیقت مهاجرت نتیجه ارزیابی حسابشده روستاییان از وضعیت جاری آنهاست و یک ارزیابی مناسب از فرصتهایی است که در جای دیگر پیش رو دارند. از سویی دیگر مهاجرت محصول گریزناپذیر انتقال از جامعه کشاورزی به جامعه صنعتی است و فرایندی تجربهشده در تمام کشورهایی است که این فرایند را به شکلی گریزناپذیر طی کردهاند.
در سال 2007 برای نخستین بار در تاریخ توسعه شهری بیش از نیمی از جمعیت جهان در شهرها ساکن شدند؛ این در حالی است که در این روند افزایشی، کشورهای درحالتوسعه و توسعهیافته سهم برابری ندارند. تقریبا نزدیک به 90 درصد این جمعیت به مناطق شهری کشورهای درحالتوسعه تعلق داشت و نه کشورهای توسعهیافته؛ چراکه آنها برای توسعه خود نسخه دیگری پیچیده بودند.
توسعه شهرمحور و تعدیل اقتصادی در کشورهای درحالتوسعه مانند ایران منجر به تمرکز جمعیت و سرمایه در شهر شد. سیاستهای تعدیل اقتصادی به این معناست که دولت مرکزی به بخش خصوصی و سرمایهداران فرصت حضور در پروژههای بزرگ را میدهد که با سرمایهگذاری خود، هم باعث سازندگی شوند هم سود مناسبی داشته باشند.
ازاینرو شهرها در سلسله مراتبی سازمان یافتند که شهرهای بزرگ در رأس و شهرهای کوچک در مراتب پایینتر قرار گرفتهاند. عموما نیز مهاجرت سلسلهمراتبی از شهرهای پایین به بالا در جریان است. اغلب جایگاه هر شهر در نظام شهری و سلسلهمراتب شهری نشاندهنده جایگاه آن در نظام اقتصادی کشور است و بسته به این جایگاه، ظرفیتهای متفاوتی را برای جذب جمعیت جدید بروز میدهد. ازاینرو سکونتگاههای کوچک و کمجمعیت ظرفیت نگاهداشت جمعیت کمتری را دارند و به دلیل درآمد پایین در این شهرها، توان جذب نیروی تحصیلکرده و متخصص، ضعیف است. بررسیها نشان داده که انگیزه سرمایهگذاران نیز برای سرمایهگذاری در شهرهای کوچک بسیار ناچیز است.
بررسی دادههای جمعیتی چند دهه اخیر واقعیتهای جالبی را درزمینه روند مهاجرت ایران نشان میدهد. رقم خام مهاجرت کشور از سال 1335 تا 1385 روندی افزایشی بوده، بهنحویکه از رقم پنج میلیون و 820هزار در سال 1355 به میزان 12 میلیون و 148 هزار در سال 1385 رسیده است. واقعیت این است که این سه دهه، اوج تحولات جمعیتی کشور و به هم خوردن توازن جمعیتی شهریروستایی و سنگینشدن کفه جمعیتی شهری بوده است.
در این دوره زمانی، میزان متوسط مهاجرت سالانه جمعیت در سال 1355 به بیش از دو برابر در سال 1385 رسیده است. چنانکه اشاره شد، در دهساله 85 – 1375 بیش از 12 میلیون نفر از محل قبلی زندگی خود بهجای دیگر کوچ کردند که از این جمعیت بیش از دو میلیون نفر خاستگاه روستایی خود را ترک کرده و به شهرهای کوچک و بزرگ کشور رفتهاند.
به نظر میرسد طی 50 سال گذشته همواره جمعیت روستایی بهطور نسبی کاهشیافته و حتی در دهه 85 – 75 کاهش مطلق داشته و از 23.2میلیون در سال 1375 به 21 میلیون نفر در سال 1385 رسیده است.ا گر دادههای آماری پنجساله 1390 – 1385 از دقت و اعتبار کافی برخوردار باشد، میتوان گفت که دهه 65 – 1355 و 75 – 1365 با توجه به تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی تعیینکننده همچون گسترش روابط سرمایهداری، افزایش نقش نفت در اقتصاد ملی، تمرکز اقتصادی بیشتر در شهر، جنگ تحمیلی و نیز تجربه بالاترین دوره رشد جمعیت کشور، زمینههای جابهجایی بخش وسیعی از جمعیت کشور فراهم شد. اما جالب اینکه بیشترین مهاجرتها در میان جمعیت کل کشور و جمعیت شهری و روستایی در دهه 85 – 1375 رویداده است.
بنابراین عامل تحولات اقتصادی کشور و ژرفشدن تفاوتهای «شهریروستایی» و «شهرشهر» عاملی تعیینکننده بوده و به نظر میرسد در دهه 85 – 1375 شرایط اقتصادی، فرهنگی و زیرساختی برای مهاجرت و جابهجایی جمعیت مهیاتر بوده است. این در حالی است که در متون چند دهه گذشته بیشترین تأکید بر مهاجرتهای دهه چهل و پنجاه شده است. اگرچه در این دوره بهویژه مهاجرت روستاشهری بهمثابه پدیدههای نو بسیار موردتوجه قرار گرفت، اما بالاترین نسبت مهاجرت سالانه، شهری و روستایی در تمامی دورههای آماری مربوط به دوره آماری 1375 -1385 بوده است.