به گزارش اصفهان زیبا؛ اول اردیبهشت ماه جلالی آغاز نگارش کتاب گلستان سعدی است؛ به همین مناسبت از سال ۱۳۸۱ در تقویم رسمی کشور، یکم اردیبهشت ماه روز سعدی نامیده شده است.
هرسال در این روز برنامههای علمی و فرهنگی متنوعی به مناسبت بزرگداشت سعدی و آثارش در نقاط مختلف کشور، بهخصوص در شیراز، برگزار میشود.
در این روز شاهد استقبال خوبی از سوی مردم در برنامهها و جشنها هستیم؛ اما مسئله این است که چقدر آثار سعدی توسط مردم کشور خودمان خوانده میشود؟ چقدر سعدیخوانی در میان مردم رواج دارد؟ امروزه مسئله ما شناخت سعدی و یا شناساندن شخصیت او و آثارش به مردم نیست، بلکه مسئله ما خواندن آثار و استفاده از آنهاست که اصلا هدف سعدی از نگارش چنین آثاری نیز همین بوده است.
امروزه هر کجا نام سعدی را ببرید برای همگان آشناست. همگی میدانیم او که بود و چه کرد، به آرامگاه او در شیراز سفر کردهایم و حتی نام بوستان و گلستان او حداقل یک بار به گوشمان خورده است؛ اما معدود افرادی هستند که نگاهی بر گلستان و بوستان و غزلیات سعدی انداختهاند و این تعداد افراد نیز یا دانشجو ادبیات هستند که رفع تکلیف میکنند و یا از عاشقان ادبیات و مریدان سعدی؛ در حالی که سعدی گلستان و بوستان را نه برای خواص، بلکه برای همگان نوشته است.
چند احتمال برای فاصله میان مردم و ادبیات وجود دارد؛ یا سعدی را نمیشناسیم که او را نمیخوانیم یا دوران حرفهای سعدی گذشته است و یا مثل ماهیان غرق در آب هستیم. احتمال اول که محال است و یا میتوان گفت صرف شناخت سعدی بهعنوان یک شاعر و شخصیت ملی دردی از این فاصله دوا نمیکند.
احتمال دوم قابلبررسی است. ممکن است بگوییم حرفهای سعدی در باب سیرت پادشاهان و یا اخلاق درویشان و قناعت و عالم تربیت که قرنها پیش سروده است، چه ارتباطی به زندگی امروز ما دارد؟ خواندن آثار شاعر قرن هفتم چه توجیهی جز لذت ادبی میتواند داشته باشد؟
پاسخ این سؤالات در خود گلستان و بوستان آمده است. موضوع حکایتهای او برخاسته از تجربه زیستن است که هر انسانی ممکن است با این مسائل در مراحل مختلف زندگی روبهرو شود. سعدی از انسانیت، زیستن، عشق، زندگی و مرگ سخن میگوید که برای هر انسانی ملموس و قابلدرک است و ناچارا در دنیا با آنها مواجه میشود.
نقش و رنگ و اشکال زندگی شاید تغییر کند؛ اما بازی همان بازی است و قواعد و قوانین دنیا تغییر نمیکند. مثل ماهیان غرق در آب به وضعیت کنونی ارتباط ما با ادبیات نزدیکتر است. ما همچون ماهیانی هستیم که در اقیانوس فرهنگ و تمدن و هویت غرق شدهایم. آنقدر داشتن چنین فرهنگ و ادبیاتی برای ما عادی شده است که دیگر تلاش برای شناخت و حفظ آن مسئله ما نخواهد بود؛ در حالی که ماهی چون بر خشکی بیاید، قدر و ارزش آب را میفهمد.
با این حال سعدی با زبان فصیح و شیرینش جای خود را در میان مردم باز کرده است و بدون آنکه بدانیم در روزمره از ضربالمثلها و اشعارش در میان صحبتهایمان استفاده میکنیم.
خوشبختانه چندسال اخیر تلاشهای خوبی برای خواندهشدن آثار سعدی به صورت گروهی توسط انجمنهای علمی ادبی، فرهنگسراها، استادان، سعدیپژوهان و حتی رسانههای ملی انجام شده است؛ اما همچنان آنطور که باید سعدیخوانی در میان مردم رایج نشده و امید است این فاصله روزبهروز کمتر و موجب حفظ فرهنگ و هویت ملی شود.