به گزارش اصفهان زیبا؛ «میتوانم بگویم همه شهرها و دیههای کشور را دیدم. همه آثار قدیمی و منابع طبیعی و زیباییهای هنری و معماری و تاریخی کشور را با دقت بازدید کردم. بیشتر مردمان و بیشتر لهجهها را دیدم و شنیدم و در کار زبانشناسی ایرانی بیش از پیش شوروشوق پیدا کردم. به این نتیجه رسیده بودم که از روی یک واژه قدیمی یا نام یک آبادی یا کوه و دشت و روستا، از مطالعه یک ترانه محلی، از تطبیق یک فعل و ریشه مصدری آن در یک زبان محلی دورافتاده، از دقت در یک اثر تاریخی، از توجه به یک روایت و حکایت سینهبهسینه، حتی از دقت در خطوط چهره یک مرد روستایی یا یک دختربچه ایلی میتوان به تاریخ و تمدن و فرهنگ اقوام مختلف ایرانزمین با نژادها و زبانها و آداب و رسوم پی برد و دانست که این اقوام با هم چگونه ارتباط فرهنگی و فکری و تعلقات ملی و وطنی دارند.»
بندی که گذشت، کمی طولانی شد؛ اما به آوردنش میارزید! این بند گوشهای از خاطرههای زندهیاد احمد اقتداری است؛ ایراندوستی که برای پژوهیدن در تاریخ فرهنگ و تمدن سرزمینمان و برای شناختن و شناساندن این کهندیار سختی سفرهای دورودراز و پُررنجی را به جان خرید. خون دلها خورد.
این سفرهای عاشقانه شاید یادآور همان ترانه محبوب ما ایرانیان از محمد نوری فقید باشد: «ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس، چه سفرها کردهایم». یکی از این سفرهای اقتداری برای جاودانهکردن گوشههای ارزشمندی از این آب و خاک، سفرهای او در کنارههای خلیجفارس بود؛ همان سفرهایی که اقتداری را به «پدر مطالعات خلیجفارس» شهره کرد.
خلیجفارس در «کاروان عمر»
اقتداری داستان این سفرها را در کتاب خاطرههای شیرینش موسوم به «کاروان عمر» (انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲) آورده است. این سفرها در اواخر دهه ۴۰ شمسی از تهران به جنوب و با هواپیما آغاز میشدند. در جنوب و در سواحل خلیجفارس دیگر از هواپیما خبری نبود. بخشی از آنها با اتومبیل و بیشترشان با پای پیاده انجام شد. اقتداری خودش میگوید: «شلواری کوتاه بر پا و پوتینی پوشیده بودم و کولهپشتی کوهنوردی بر پشت و دوربینهای عکاسی بر دوش و بغل از پیش از آفتاب تا شامگاه به تحقیق و عکسبرداری و راهسپردن و شبها به نوشتن و تنظیم یادداشتها میپرداختم.»
آنچه در این مسیر اهمیت دارد، دیدن دردهای مردم و کاستیها و محرومیت مناطق جنوب است که اقتداری در این سفر و پژوهش میدانی به خوبی بازتاب میدهد. کمآبی و خشکسالی و قحطی مسئله مهمی است که اقتداری در بیشتر نقاط جنوب کشور حتی در فصل زمستان آن را میبیند.
گاهی این مسائل و مشکلات طبیعی نیست و از مشاهده مستقیم زندگی مردم در حواشی خلیجفارس تأسف میخورد؛ برای نمونه، در سیستانوبلوچستان دختران هنرمندی را میبیند که ماهرانه دستدوزی میکنند؛ اما لباسشان کهنه است و در کپر زندگی میکنند. اقتداری گاهی نیز از وضعیت بناها و آثار تاریخی گرانقدر ایران غصهاش میگیرد.
در بندر سیراف نقوش گچبری زیبایی میبیند که با الهام از دوازده صحنه داستانهای مختلف در «شاهنامه» فردوسی طراحی شدهاند، اما متأسفانه در حال ریزشاند و رو به ویرانی دارند.اقتداری ضمن ثبت این لحظهها، تمام تلاشش را میکند تا این معضلها را به گوش مسئولان وقت در دوران حکومت پهلوی دوم برساند؛ اما غالبا نتیجهبخش نیست: «در هر جای کشور چیزی میدیدم که دادم به آسمان بلند میشد و تلگراف میکردم. گزارش مینوشتم. پرخاش میکردم؛ اما یا گوش شنوایی نبود یا صاحب آن گوش دستور میداد؛ ولی مأموران مهمل و نادان و مغرض او دستورها را بهکار نمیبستند.»
کتابهایی برای خلیجفارس درخشنده
اقتداری در نتیجه و پیامد این سفرها که از بوشهر تا شرقیترین نقطه سیستانوبلوچستان و بعد تمامی خوزستان را در بر میگرفت، آثار ارزشمندی در تاریخ فرهنگ و تمدن خلیجفارس تألیف کرد؛ البته در کنار بهرهمندی از دیدارها، یادداشتبرداریها و عکسگرفتنهای محلی، آنها را از طریق مطالعات دیگر نیز تکمیل میکرد تا مجموعهای از بهترین تألیفها را با محوریت خلیجفارس درخشنده در تاریخ فرهنگی ایرانمان به یادگار بگذارد.
«آثار باستانی سواحل و جزایر خلیجفارس و دریای عمان»، «خوزستان و کهگیلویه و ممسنی» و کتاب دوجلدی «دیار شهریاران؛ در جغرافیای تاریخی و آثار باستانی خوزستان» برایند سفرهای یاد شده است که پس از پیادهرویهای درازمدت و طاقتفرسا در دل آبادیها و خرابههای این گوشه عزیز از ایران به قلم آورده است.
نکته درخور اعتنا اینکه وسعت کتابهای تألیفی و مقالات این محققِ شیدا با موضوع خلیجفارس بسیار فراتر از اینهاست. به فهرست این سه اثر میتوان کتابهای دیگری چون «خلیجفارس»، «بندرعباس و خلیجفارس»، «آیینهای دریانوردی کهن در اقیانوس هند و خلیجفارس» و… را افزود که اقتداری در جایگاه مؤلف یا حاشیهنویس و مصحح و… در آفرینش آنها نقشی بسزا داشته است. اگر بخواهیم به دل کرانههای خلیجفارس بزنیم، چارهای نداریم جز اینکه با احمد اقتداری، مسافر بردبار این کناره آبیرنگ، موجدار و آفتابی همراه شویم.