نظریه «حیات طیبه؛ شهر آرمانی اسلام» ازجمله نظریههای مطرح در حوزه شهر اسلامی است. دکتر محمد نقیزاده، استادیار دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی، در سال 1395 این نظریه را که حاصل مطالعاتی سیساله میدانست با درجه عالی به تأیید هیئت داوران رساند. در این گزارش، مروری بر اصلیترین مبانی این نظریه داریم.
نظریه حیات طیبه در پی پاسخ به این پرسشهاست: شهر آرمانی اسلام چیست؟ چه الگویی را میتوان برای آن برگزید؟ مبانی آن کداماند؟ چه ارکانی دارد؟ صفات آن کداماند؟ چه اصول و راهبردهایی را میتوان برای طراحی و برنامهریزی و ادارۀ آن معرفی کرد که بهکاربستن آنها به ظهور و تجلی شهر اسلامی مطلوب در زمانها و سرزمینهای مختلف منجر شود؟
دکتر نقیزاده اصلیترین منبع موردنظر برای پاسخ به این پرسشها را قرآن کریم و سیره و سنت و کلام پیامبرخدا(ص) و معصومین(ع) میداند و در این مسیر از تفاسیر و آرای مسلمانان نیز استفاده کرده است.
اصلیترین فرضیه نظریه این است که از میان منابع دانش و علم بشری (که عبارتاند از: محسوسات، علوم طبیعی، علوم عقلی، شهود و وحی) با تکیه اصلی بر «وحی»، میتوان ویژگیهای اصلی هر پدیدهای و ازجمله شهر و بهخصوص شهر آرمانی اسلام را استنتاج و تعیین کرد.
مبنای اصلی دیگر آن است که اگرچه شهر اسلامی میتواند در هر زمان و در هر محیطی، ظهور و تجلی خاصی داشته باشد، اصل آن یا همان شهر آرمانی اسلام، صورتی مثالی است که با استناد و تکیه بر آنها میتوان اصول و راهبردهایی را برای متجلیساختن آن تدوین کرد.
نکته اساسی این است که موضوع ثابت شهر آرمانی اسلام، صورت و مفهوم آن است، نه کالبد آن. به عبارت دیگر، برای شهر آرمانی اسلام، الگوی کالبدی و فیزیکی ثابت لایتغیری برای همۀ زمانها و همۀ مکانها وجود ندارد.
آنچه ثابت است الگو و مبانی و ارکان و صفات و اصول قرآنی آن است که همۀ اینها از کلام الهی قابل استنتاجاند.
صورت موردنظر در عالیترین حالت خود محیطی را بهعنوان شهر آرمانی اسلام به منصۀ ظهور میرساند که آن را فضای حیات طیّبه مینامیم و برای آن الگو یا اسوه، مبانی، ارکان و صفاتی متصور است.
مفهوم حیات طیبه
در این نظریه مفهوم حیات طیبه آنچنان وسیع و گسترده است که شامل زندگی پاکیزه از هر نظر میشود. پاکیزه از آلودگیها، ظلمها و خیانتها، عداوتها و دشمنیها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانیها و هرگونه چیزی که آب زلال زندگی را در کام انسان ناگوار میسازد.
حیات همراه با تقوا یا نتیجهای که از زندگی باتقوا حاصل میشود و زیستن و حضور در فضایی که انسان را به تقوا هدایت میکند، از اصلیترین شرایط حیات است که میتواند بر میزان حیاتبخشی، زیستپذیری یک محیط شهری و همینطور بر پیدایش حیات مدنی خاص تأثیری بنیادین داشته باشد.
در این نگاه تأثیر روش زیست و مبانی فلسفی آن، معماری و فضایی که ظرف آن است بر ارزشهای فرهنگی که اساس دگرگونی در فرهنگ اصیل و معنوی جامعه است، امری محرز و غیرقابل انکار است.
برای نمونه، میتوان از تقابل حداقل کلامی مردم و متخصصان و مجامع علمی در برابر پدیدههای نوظهور و عواقب آن مثل آپارتمان نشینی، اشراف منازل و عمارات بر یکدیگر، رنگها، فرمها، اجزا، شکلها، مصالح، ارتباطات، فضاهای زشت و ناهماهنگ و نامتناسب، استحاله هنر معماری و شهرسازی ایرانی، بیتوجهی به انسان، تمرکز بر جنبه مادی حیات و بسیاری از این مسائل سخن گفت و شاهد بود که چگونه این تقابلها و اعتراضها، به نوعی تسلیم و حتی به همراهی تبدیل شده است و این نیست مگر به دلیل ازدسترفتن شهامت مقابله با موضوعهایی که توسط برخی بهعنوان اصلی تغییرناپذیر، غیرقابل اجتناب، علمی و مطلق که مخالفت با آن مخالفت با توسعه و پیشرفت و تمدن است، قلمداد میشود.
اما اصلیترین ویژگی حیات طیبه به انسان (مؤمن) برمیگردد. برای هر انسانی الگویی مفروض است.
هر پدیده دارای مبانی و ارکانی است که بدون آن امکان ظهور و بروز ندارد. صفاتی دارد. برای شکلدادن و ایجاد آن باید اصولی را بهکار گرفت. با بهکاربستن آنها وجه عینی و کالبدی موضوع به تناسب شرایط زمان و مکان و امکانات متجلی خواهد شد.
شهر اسلامی
در نظریه حیات طیبه، مکه مکرمه موردنظر حضرت ابراهیم(ع) که تأمینکننده نیازهای روحانی نفسانی و جسمانی بهطور توأمان است، بهعنوان الگوی شهر اسلامی در نظر گرفته میشود.
مبانی شهر اسلامی نیز استخراجشده از اصول دین مانند توحید، عدالتگستری، رهبری الهی و اخلاقگرایی مبتنی بر معنویت است و مؤمنان، ارتباطات اسلامی و آثار منتج از افعال اسلامی ارکان آن را تشکیل میدهند.
صفات این شهر نیز حاصل تجمیع دو دسته اصول فعل الهی (مقام خلیفهاللهی و امانتداری) و صفات فعل انسانی است که محیط باید زمینه بروز ارزشها و پیشگیری از ظهور ضدارزشها را فراهم کند.
درواقع شهر اسلامی در عالیترین صورت، شهری است که انسان کامل و مؤمنان بتوانند مطابق ارتباطات (قوانین و رفتارها و اخلاقیات) که از چشمه وحی اخذ و تدوین شده است، به خلق محیط و کالبدی بپردازند که آن محیط شایستگی ظرف حیات طیبه بودن را دارا باشد و مؤمن بتواند به شیوهٔ مسلمانی در فضا و محیطی متعادل که بر اساس این ارتباطات و شیوه زیست ساخته شده است، زندگی کند.
دکتر نقیزاده در این نظریه تأکید دارد که برای شهر آرمانی اسلام صورت و مفهوم موضوع ثابت است، نه کالبد آن. چراکه کالبد ثابت برای همه زمانها و مکانها وجود ندارد.
درواقع الگو، مبانی، ارکان، صفات و اصول است که ثابت است. برای مسلمانزیستن وجود شهر اسلامی ضرورت دارد.
در ادامه، به بررسی صفات شهر اسلامی در این نظریه که حاصل تجمیع صفات الهی و صفات فعل انسانی است، میپردازیم.
صفات فعل الهی
انسان بهعنوان خلیفةالله باید امانتدار شهر باشد. درنتیجه باید فضایی برای متجلیساختن صفات الهی بهوجود آورد؛ ثانیاً فعالیتهای انسان خدشهای به هماهنگی و تعادل موجود در عالم وجود و طبیعت وارد نیاورد.
آثار فعالیتهای انسانی باید رنگ و صبغه الهی داشته باشد. بر این مبنا مهمترین صفات فعل الهی عبارت است از: وحدت، تعادل، زیبایی، نظم، هماهنگی، توازن و حد هدایت سلسلهمراتب، تسبیح، حسن حساب، حق بودن، کرم، احسان، عدم خلق به بطالت و عدم خلق به بازی.
صفات فعل انسان
نظریه حیات طیبه وجود عوامل غفلت در شهر را زمینهساز تباهی انسان میداند.
در این نظریه، مهمترین صفات فعل انسان عبارتاند از: عبودیت، تقوا، ذکر، امربهمعروف، نهیازمنکر، کرامت، عبرتگیری، تفکر، حیا، تواضع، عدم پذیرش ولایت کفار و مشرکین، عزت، تمایز اجتناب از کبر، احسان، ارجحیت معنویت بر مادیت، امنیت، هدایت، اصلاح و آبادی زمین، احتراز از فساد، تعاون و همکاری، شکر، میانهروی، هویت، همزیستی با طبیعت، آرمانگرایی، هدفداری، قانونمندی و قناعت.
نظریه حیات طیبه در ادامه، نیازهای انسان را در سه ساحت روح، نفس و جسم تقسیمبندی میکند. مثلاً همانگونه که چشم و گوش به تماس با زیبایی نیازمند هستند، نفس انسان و روح او هم محتاج تماس با زیبایی متناظر کیفی و معنوی هستند تا بدینگونه حس زیباییجویی انسان ارضا شود. همانگونه که جسم انسان به امنیت، هویت و غیره نیاز دارد، به سایر ابعاد نیز نیاز دارد.
الف- نیازهای فیزیولوژیک به دو دسته عام و خاص تقسیمبندی شده است. نیازهای عام مثل هوای پاک، انرژی پاک، بهداشت و نیازهای خاص متناسب با ویژگیها (جنسیت، سن، میزان تواناییهای جسمی و فرهنگی) به تناسب ارتباطی که با قلمرو عمومی دارند (میزان و مدت و علت حضور) مثل امنیت، جای نشستن، سرویس بهداشتی، حفاظت از بارندگی و تابش آفتاب و غیره.
ب- نیازهای روانی مثل حس امنیت در مقابل انواع آلودگیهای روانی و فرهنگی، حس امنیت در مقابل تبلیغات مصرفزدگی، دسترسی مناسب و راحت به اطلاعات موردنیاز در قلمرو دانش شهری، اقناع حس زیباییطلبی، حس عدالت در دسترسی به امکانات، فقدان حس تحقیر بهویژه در مقابل ساختههای انسان، حس عدالت در دسترسی و استفاده از امکانات، حس آزادی در انجام امور، وضوح قانونمندی و عدم احتمال اعمال سلیقههای شخصی و فردی.
ج- نیازهای معنوی در این نظریه به دو دسته تقسیم شدهاند:
1) نیازهایی که بنا به ضرورتهای زمانی یا مکانی یا موردی باید امکان پاسخگویی به آنها در قلمروی عمومی شهر فراهم باشد؛ مانند آگاهی به زمانهای خاص، امکان اقامه نماز در اوقات معین و دسترسی آسان به اماکن موردنیاز.
2) نیازهایی که در قالب آثار و فعالیتهای مناظر باید تأمین شوند؛ مثل هدایت، دسترسی به مکان عبادت، تذکردهی محیط، ارتقای حس حضور در ذهن انسان، اطلاعرسانی مناسب در زمینههای معنوی و غیره.
در شهر آرمانی اسلام، قلمروهای حیات انسان است که قلمرو عمومی شهر را ارزیابی میکند.
بعضی از نیازهای انسانی در قلمروی عمومی باید اقناع و پاسخ داده شود. همچنین در فضاهای عمومی باید به زمینههای فرهنگی، تاریخی، اقتصادی و طبیعی توجه کرد.
شهر اسلامی و ضرورت همپوشانی سه عنصر بهعنوان ارکان
در شهر اصیل اسلامی سه عنصر فضای فکری (تفکر توحیدی)، فضای عملی (قوانین اسلامی) و فضای عینی یا کالبدی (آثار اسلامی) به عنوان ارکان شهر به صورت توامان وجود دارند.
در وجه فکری و عقیدتی این شهر، انسان به عنوان عنصر اصلی ایفای نقش میکند. در وجه عملی و اخلاقی، رفتار انسان دخیل است و در وجه عینی و فضایی، کالبد نقش اساسی را دارد.
دکتر نقیزاده با کاربست عبارات «شهری برای مسلمانان»، «شهر مسلمانان» و «شهری برای مسلمانی» به نسخههای بدیل «شهر اصیل اسلامی» که فاقد این ویژگیها به صورت توامان هستند، اشاره میکند.
فضا و مکان
نظریه حیات طیبه با تعریف مکان بهعنوان «تجلی عینی آن دسته از ارزشها و فعالیتهای انسانی که انسان، خود در تعریف ویژگیهای آنها دخیل باشد»، تحولات آن را به تغییر نگرش انسان به ارزشها وابسته میداند.
از این منظر، عوامل انسانی در شکلگیری یک مکان نقش اصلی را ایفا میکنند و در نتیجه، مکان بهدلیل تعلق آن به فرد یا گروهی خاص، ماهیتی عینی و مشخص دارد.
ضمن اینکه مکان تعلقاتی را در انسان پدید میآورد. نکته دیگر این است که دگرگونی و تحول در ارزشهای فرهنگی و رفتاری جامعه ابتدا مکان و سپس فضا را تحتتأثیر قرار میدهد.
در این نظریه، مکان هرچند عالمی عینی است، از جهت معنوی به مقدس و نامقدس (یا خنثی) تقسیم میشود.
در این نگاه، فضا نیز تجلی ذهنی اتفاقات عام یا انتظار القائات در یک مقطع زمانی، مثل صفات امنیتی، ترسناکی، شادیبخشی یا اضطراب بوده و تحولات آن به تغییر عملکردهای گروههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مربوط است.
فضا موضوعاتی را به ذهن متبادر میکند و دربردارنده مکانهای متنوعی، هم برای یک نفر و هم برای افراد مختلف یک جماعت است. بهطور کلی، روابط عناصر و اجزا و ویژگیهای فضا عامتر، گستردهتر و ذهنیترند.
در شکلگیری فضا، عوامل ذهنی مثل عوامل عملی، طبیعی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی یا حالات روحی و ادراکی انسان مثل غفلت و آگاهی و آرامش نقش مؤثری ایفا میکنند.
همچنین، تحولات فضایی عموما ناشی از تحولات فرهنگی و رفتاری و ارزشی جامعه است که به تحولات مفهوم مکان منجر شدهاند.
در نظریه حیات طیبه، ساختار فضا ذهنی، معنایی، معنوی و ادراکی است و عوامل هویتی آن عموما عوامل ذهنی و معمایی هستند. همچنین فضا واجد تاریخی است که بهصورت کلی شناخته میشود. عالمی ذهنی که از جهت معنوی همچون مکان به روحانی، شیطانی یا خنثی تقسیمبندی میشود.
کالبد شهر
دکتر تقیزاده در نظریه حیات طبیه، غایت هندسه را رسیدن به معرفت الهی می داند. چرا که هدف از خلق، شناخت خداوند است همانطور که در حدیث قدسی آمده است: گنج مخفی بودم، دوست داشتم شناخته شوم.
تجلی حقیقت در کالبد، نیازمند تاویل است. تا زمانی که حقیقت اثر بعد دکتر نقیزاده در نظریه حیات طیبه، غایت هندسه را رسیدن به معرفت الهی میداند. چراکه هدف از خلق، شناخت خداوند است همانطور که در حدیث قدسی آمده است: گنج مخفی بودم، دوست داشتم شناخته شوم. تجلی حقیقت در کالبد، نیازمند تأویل است.
تا زمانی که حقیقتِ اثر بعد از خلق کشف نگردد، هنر و معماری جز اعراضی (تناسب رنگ و هندسه و نور) کثیر، ثابت و جمود چیزی بیش نخواهد بود. ولی چنانچه تأویل گردد و حقیقت آن منکشف شود، کثرات و اعراض به وحدت میرسد. در واقع، حرکت دوری دارد.
هویت شهر
نظریه حیات طیبه با اشاره به این سخن دکتر داوری اردکانی که «رابطه شهر با مردمش در واقع ریشهاش در روحیات طراحان و برنامهریزان است. شهر با ساکنانش هماهنگ و متناسب است. ما خودمان را از شهر و شهر را از خودمان جدا ندانیم. ما آدمیان همواره عالمی داریم و در عالم خود کسی هستیم. شهر آینه وجودمان و نظم و نظام آن مظهر سامان و بیسامانی روح و فکر ماست» هویت جامعه را با هویت آثار آن مرتبط میداند.
در این نگاه، هویت آثار انسانی تجلی عوامل هویت انسان در آثار او هستند. هویت دربردارنده تاریخ فضاست. به خاطرهها متذکر است. معنای معنوی خاص خود را به نمایش میگذارد.
فعالیتهای غالب خود را در معرض عموم قرار میدهد. ارزشهای فرهنگی مردم را جلوهگر میکند. در تداوم گذشته بوده و دچار گسست فرهنگی و تاریخی نیست. بهعنوان عامل افتخار جامعه ایفای نقش میکند. زیباییاش با معیارهای زیباییشناسانه جامعه هماهنگ است و دربردارنده خاطرههای جمعی جامعه است.
ادراک و شناخت انسان از شهر در پی برقراری رابطه انسان با محیط پیرامون شکل میگیرد و شناخت عمیقتر به تحکیم پیوند ساختاری میان سه رکن انسان، شهر و جهان میانجامد.
پس از این، عوامل هویت به سه بخش تقسیم میشوند:
1) عوامل هویت ظاهری و معنایی اثر مستقل از جامعه و زمین؛ 2) عوامل هویتی انسان پدیدآورنده اثر و جامعهای که آن را از آنِ خویش میداند؛ 3) عوامل هویتی زمینهای (مثل مسجد و کلیسا).
مکانها متناسب با بافت و زمینه فرهنگی شکلگیری آنها هویت متفاوتی پیدا میکنند.
یکی از دلایل بحران هویت جوامع انسانی، بحران هویت آثار انسانی است.
همان طور که بین هویت انسان و هویت آثار او رابطهای دوطرفه وجود دارد، بین بحران هویت شهر و بحران هویت آثار او نیز رابطهای دوطرفه وجود دارد. یعنی همانطور که انسان دچار بحران هویت، آثاری با همین زمینه تولید میکند، این آثار تولیدشده نیز در طول زمان میتواند در ایجاد یا افزایش بحران هویت انسانها مؤثر باشد.
شهرها و فضاهای آنها شناسنامه فرهنگی جوامع در طول تاریخ و نشانه تمدن و پیشرفت آنها بوده و هست و ضعف در آنها نشاندهنده ضعف فرهنگی ساکنانشان است.
حس حضور
حس حضور، مقوله دیگری است که در نظریه حیات طیبه به آن پرداخته شده است. در این نظریه «ذکر» از قول علامه طباطبایی «حاضرکردن صورتی است که بعد از ادراک در ذهن حفظ شده یا نگهداشتن صورت ظاهر در ادراک است که پنهان نشود».
به این ترتیب، طراح و برنامهریز و مدیر شهر و محل زندگی انسان، ضمن القای قرار و نیز ایجاد حس تعلق و توطن در انسان، باید او را به موقتبودن زندگی دنیا متذکر شود و زمینهای را فراهم آورد که غفلتزا نباشد. برخلاف تبلیغات زندگی مصرفگرای جهانی بهعنوان زندگی مطلوب.
تذکر در بعد مادی حیات، سبب طغیان و تهییج آنها، رشد و رواج مصرفگرایی و مدپرستی و غوطهورشدن انسان در دنیای ماده خواهد بود. درحالیکه تذکر به ارزشها و اصول، زمینه رشد و تعالی را فراهم میکند.
قلمرو مادی زندگی انسان فقط به هدایت و راهنمایی نیازمند است و محتاج یادآوری و تذکر نیست؛ درحالیکه ساحت معنوی نیازمند تذکر و تبلیغ بوده و راهنما و هدایتگر جنبههای مادی است. حس حضور مجموعهای از حسهای گوناگون است که در ادامه به آن اشاره میشود.
حس ایمان
حس ایمان اگر همچون حس بینایی در سراسر زندگی مؤمن حضور داشته باشد، او زندگی زیبا و سعادتمندانه و عاشقانه و سراسر مهر و دوستی و خیرخواهی و معنویتگرایی خواهد داشت.
با وجود حس ایمان، تکیهگاهی مستحکم برای انسان قابلتصور خواهد بود که در همه شداید و سختیهای زندگی که دنیا پر از آنهاست (بلد: ۴)، او را یاری خواهد نمود و به او آرامش و طمأنینه خواهد بخشید (رعد: ۲۸). حس ایمان نوعی واقعگرایی بلندمرتبه را به انسان خواهد بخشید که از زندگی (دنیا) جز آنچه هست، توقع نخواهد داشت.
وجود حس ایمان در انسان سبب میشود تا دیگران نیز نهتنها در مقابل او احساس امنیت کنند، که امیدوار به همکاری و همراهی و معاضدت او نیز باشند. وجود حس ایمان در افراد جامعه، نوعی وحدت و اعتماد عمومی را در جامعه نهادینه خواهد کرد.
نهادینهشدن و حضور این وحدت و اعتماد، ضرورت تداوم حیات اجتماعی سالم و انسانی است. ایمان حسی است که وجود آن زندگی را معنا میبخشد و احساس هویت جمعی و وحدت را تقویت و تثبیت خواهد کرد.
حس زمان
ارتباط انسان با تاریخ، اعم از جوامع و عوالم و آثار انسانی در گذشته و حال و آینده، در این قلمرو قرار میگیرد.
یکی از موضوعاتی که به انحای مختلف در زندگی همه انسانها ایفای نقش میکند، موضوع «یادگار» و «یادگاری» است که تحت عناوینی چون «خاطرهها»، «تاریخ»، «ریشهها» و «یادگارها» مورد توجه و امعان نظر همه جوامع و افراد قرار دارد.
این تمرکز و توجه، بهویژه در دوران معاصر، با رشد ملیگرایی، رواج موزهها، توجه به هویت تاریخی، پیشرفتهای سریع صنعتی و دوریها و غربتها اهمیت و رواج و جلوه بیشتری یافته است.
توجه به تذکر ریشهها به دو صورت یا در دو زمینه مثبت و منفی است. توجه کنیم که همه تاریخ و ریشهها و یادگارها الزاماً بار مثبت و ارزشمند و قابلاتکا و هویتبخش ندارند. همین یادگارها و آثار گذشته و تاریخی که بهنحوی به تاریخ یک قوم و یک سرزمین و یک ملت تعلق دارند، میتوانند زمینه عبرت و رهایی انسان از غفلت باشند و زمینهساز تذکر و یادآوری قرار گیرند.
در عین حال نیز میتوانند بهعنوان یک افتخار کاذب، انسانها و جوامع را به خود جلب کنند و از حرکت و کمال و تعالی باز دارند، یا حداکثر اینکه به تکرار گذشته مشغول کنند.
این همان گذشتهگرایی است که اقتباس و تقلید از آن تحت عنوان «سنت الاولین» در قرآن کریم نهی شده است (آلعمران: ۱۳۷؛ نساء: ۲۴: انفال: ۳۸؛ حجر: ۱۳: کهف: ۵۵ و فاطر: ۴۳).
ضمن آنکه بر عبرتگیری از همه آثار، از جمله اینگونه آثار و گذشته تأکید شده است و نهتنها به عبرتگیری از آثار و تاریخ خود، که به عبرتگیری از همه جوامع و تمدنها توصیه و تشویق شده و مسلمانان به سیر در زمین برای این منظور دعوت شدهاند (عنکبوت: ۲۰؛ حج: ۴۶؛ روم: ۴۲؛ محمد: ۱۰ و نمل: ۶۹).
حس زمان بر رابطه انسان یا به عبارت بهتر، بر ادراک انسان از زمان متمرکز است.
این حس میتواند به موضوعات عدیدهای درباره زمان صدق کند که اهم آنها عبارتاند از: گذر زمان (شبانهروز و فصول)، زمان حضور (شب و روز)، تاریخ (گذشته مکان و آثار)، آینده (امیدها و تحولات)، اتفاقات (خاطرهها و دگرگونیها) و عبرتها (یادگیریها و درسها).
حس زمان از آن جهت که ارتباط انسان را با گذشته تعریف میکند، برای برنامههای آینده به او امید میبخشد، ریشه انسان را به او میشناساند، او را در خاطرهها و اتفاقات و آیینها شریک میکند، نتایج و تبعات تجارب و اعمال پیشینیان را به او میشناساند و او را از آزمودن آزمودهها بینیاز میکند، نهتنها دارای اهمیت انکارناپذیری است، که فراتر از آن، آگاهی به زمان، جوامع را در انتخاب شیوه مناسب زیست برای امروز و آینده نیز کمک میکند.
حس مکان
در این قلمرو، مجموعه ارتباطات انسان با طبیعت و با محیط و فضاهای انسان ساخت تعریف و تبیین میشود. یکی از موضوعاتی که انسان با آن ارتباط دارد عالم (اعم از طبیعت و عناصر مصنوع انسان) و مقیاسها و مراتب مختلف آن است که تحت عناوینی چون محیط، طبیعت، فضا، شهر، ساختمان و امثال اینها قابل طبقه بندی است.
آگاهی به ویژگیهای مکانی که انسان در آن قرار دارد و در آن زندگی میکند، آگاهی به امکاناتی که محیط و مکان زندگی برای انسان فراهم میکند و در اختیار او قرار میدهد، آگاهی به صفات کسانی که مشترکا با انسان در یک مکان زندگی میکنند و از امکانات آن بهره مندند، آگاهی به تأثیراتی که انسان بر مکان میگذارد و به تبعات این تأثیرات، آگاهی به رفتارها و نحوه عملی که هر مکان اقتضای آن را دارد و آگاهی به بسیاری از موضوعات دیگر میتوانند حسی را در انسان پدید آورند که به آن حس مکان می گوییم.
در واقع، حس مکان مورد نظر، تبیین کننده رابطه و نسبت انسان با محدودهای است که در آن زندگی میکند.
این محدوده نیز طبیعتاً دارای مراتب (سلسله مراتب) و سازمان فضایی و اجزا (طبیعی و مصنوع) و معنی (ظاهری و باطنی) و عملکرد و هویت و تاریخ و مردمان و رفتارها و آداب و سنن و سایر ویژگیهای خاص خود است.
حس امان
این حس بر تبیین و نوع و شیوههای رابطه انسان با آحاد جامعه، با طبیعت، با آثار انسانی و با رفتارها و با اعمال خویش متمرکز است.
این حس برآیند و حاصل ارتباط انسانی و صحیح انسان با عالم طبیعت (دنیا) و اجزای آن است که یکی از مبانی این ارتباط صحیح، آشنایی با اصول و قوانین حاکم بر عالم است.
حاصل این حس که با شناخت و بهکاربستن اصول و قوانین حاکم بر طبیعت و همچنین با رعایت بایدها و نبایدهایی حاصل میشود که برای مشی انسان در زمین و در زندگی دنیاییاش تعریف شدهاند، ظهور نوعی سلامت روانی و جسمانی است.
این سلامت نتیجه محتوم فقدان آلودگیها و غیبت زشتیها و برهمزدن تعادلهاست. حس امان در حقیقت به تبیین جایگاه انسان در میان سایر موجودات و احساس وحدت و تعاون و همکاری اشاره میکند.
در فضا و محیط امن، بهدلایل عدیدهای انسان میتواند احساس امنیت کند. اولاً در برابر سایر موجودات (اعم از انسان و طبیعت و حتی در مقابل خداوند) طغیان و سرکشی و تجاوز و تخریب انجام ندهد.
ثانیاً اصول و قوانین حاکم بر طبیعت و شهر را بشناسد.
ثالثاً به نسبت بالایی از تجاوزنکردن دیگران به حقوق خویش اطمینان داشته باشد و در صورت نبود اطمینان کامل از تضییعنشدن حقوقش، به وجود مرجعی مطمئن برای احقاق حق خویش آگاه باشد.
رابعاً به وجود عدالت و فقدان تبعیض در جامعه مطمئن باشد. خامساً هرگونه برتری مشهود را مطابق حق تلقی کند و برتریها را نتیجه لیاقت و شایستگی بداند.
حس وحدت
حس وحدت نتیجه ارتباط منطقی و عقلانی انسان با آحاد جامعه و با هستی است. اگر هریک از حسهای چهارگانه قبلی (ایمان، زمان، مکان و امان) نمایشی از نوع ارتباط انسان با خالق هستی، تاریخ، عالم و سایر موجودات باشند، حس وحدت جلوهگاه ارتباط انسان با کل هستی است.
با بروز و رشد و تقویت و کمال و تعالی این حس، انسان اولاً اصل بنیادین «انا لله و انا الیه راجعون» (بقره: ۱۵۶) را بهعینه میبیند.
ثانیاً با تاریخ بشر، اعم از گذشته و حال و آینده، ارتباطی منطقی برقرار میکند. اکنونش نیز بر گذشته و تجارب بشر استوار است و گذشته و تجارب خویش (و بشر) را سنگ بنای آینده میسازد و در این ارتباط، طبیعتاً خدای خویش را فراموش نمیکند.
ثالثاً با عالم و طبیعت و محیط زندگی خود احساس نزدیکی دارد و میداند که انحطاط و انهدام هرکدام به تخریب و تباهی دیگری خواهد انجامید.
در این احساس، کلام رسول خدا(ص) مقابل چشم است که زمین مادر شماست: «تحفظوا من الأرض فانها امکم»؛ حرمت زمین را بدارید و از آن حفاظت کنید که بهمنزله مادر شماست (نهجالفصاحه، ۱۳۷۷: ص ۳۸۰).
در هر عملی، این معیار اصلی مطرح است که همگی شما در برابر زمین و سایر موجودات مسئولید و درباره کارهایی که با آنها میکنید، مورد سؤال قرار خواهید گرفت: «فإنکم مسئولون حتی عن البقاع و البهایم؛ زیرا شما مسئولید. حتی در برابر زمینها و ستوران» (نهجالبلاغه، ۱۳۷۸: ح ۱۶۶، ص ۳۹۶ ۳۹۷).
حس آگاهی
این حس ارتباط انسان را با خویش تعریف و علاوه بر آن، در زمینه ارتباط انسان با هستی نیز نقش اصلی را ایفا میکند. یکی از موضوعات موجود در هستی، «علم» و «معرفت» است.
بهبیان دیگر، علم موجودی است که انسان با سؤال و کنجکاوی که حاصل حقیقتجویی است، آن را کشف میکند. «علم» عبارت است از شناخت اصول و قوانین حاکم بر عالم که بهمرور و با ظهور سؤالات انسان که برگرفته و متأثر از جهانبینی و فرهنگ است، به دست میآید.
رابطه انسان و علم باید بهگونهای باشد که انسان در زندگی خویش، در وهله اول احساس خودآگاهی نماید و در مرحله بعد، به رابطه خویش با پیرامون خود آشنا باشد. زیرا آشنایی با خویش و با پیرامون منجر به احساس هویت و شناخت شیوههای منطقی ارتباط با دیگران میشود.
این آگاهی به انسان احساس حضور در عالمی را القا میکند که خود جزئی از آن است، باید آن را بسازد و کمال بخشد تا از این طریق خود نیز بهسمت کمال سیر کند. همه اینها در جایی انجام میشود که تحت کنترل و نظاره است: «الم یعلم بان الله یری»؛ آیا ندانست که خدا میبیند (علق: ۱۴).
عالیترین مرتبه حس آگاهی، حس معرفت است که البته مراتب مختلفی دارد و انسانها به تناسب ایمان و توجه و اراده و دانش خویش، به مراتب متفاوتی از آن دست مییابند.
از اصلیترین ویژگیهای حس معرفت، تلفیق علوم عقلی و تجربی با معارف الهی و شهود قلبی است که بهنوبه خود بر ارتباطات انسان با جهان خارج، بر شناخت ویژگیهای این ارتباطات، بر موقعیت انسان در میان این ارتباطات و بر نحوه بهرهگیری از انواع ارتباطات و تنظیم آنها تأثیر میگذارد.
مجموعه این حسها که منجر به حس حضور میشوند و انسان را از غفلت میرهانند، با مراجعه به آیات الهی تبیین میشوند و هویت مییابند.
ظهور همه حسهای اشارهشده در بالا که بهنحوی تبیینکننده و متذکر رابطه منطقی و معقول انسان با خداوند سبحان، خویش، طبیعت، ساختههایش، تاریخ و گذشته و آیندهاش و جامعهاش است، منجر به ظهور حسی میشود که در واقع برایند این حسهاست و آن را «حس حضور» مینامیم.
حس حضور، حالت و فضایی است که در آن، انسان خالق خویش را میشناسد و بودن در محضر او را قلباً و مدام حس میکند.
انسان از گذر زمان و تجارب تاریخی و برنامههایی برای آینده غافل نیست، وجود سایر انسانها را به رسمیت میشناسد و به حقوق آنها احترام میگذارد و مراقب آنهاست.
محیط طبیعی و مصنوع را میشناسد و برای دگرگونیها و تحولات طبیعت و استفاده منطقی از آن برای سعادت خویش و بهکمالرساندن آنها برنامه دارد و نهایتاً اینکه با آگاهی و دانایی زندگی میکند و مدام بهدنبال ارتقای آگاهیهای خویش برای ارتباط عالیتر و منطقیتر با هستی برای رستگاری خویش است.
فضا و محیط متذکر که همه اینها را به انسان تذکر میدهد و او را در فضای حضور که فضای حقیقی و واقعی است نگه میدارد، عالیترین محیط و فضا برای زندگی انسانی و بهعبارتی، عالیترین شهر قابلزیست انسان است.
عدالت اجتماعی
نظریه حیات طیبه با تعریف ارکان عدالت اجتماعی از نگاه شهید مطهری، به احصای مصادیق عدالت در معماری میپردازد.
در این نظریه دو رکن تکافل عمومی و توازن اجتماعی بهعنوان ارکان عدالت اجتماعی معرفی شده است.
تکافل عمومی بهمعنای مسئول و متعهد بودن در برابر یکدیگر، گذشتن از منافع صرف فردی و اندیشیدن به مصالح همگانی است.
توازن اجتماعی نیز بهمعنای ایجاد برابری و تعادل در تمام ابعاد زندگی اجتماعی برای تمام افراد و اقشار جامعه، یعنی قدرت و ثروت و امکانات است.
در این نظریه، مصادیق تعادل در طراحی محیط مصنوع به این صورت معرفی شده است: پیشگیری از قطببندی شهر و محلات آن بر پایه معیارهای مادی، دسترسی متناسب کلیه آحاد جامعه به امکانات عمومی، مکانیابی مطلوب عناصر شهری و مجاورت متناسب و متجانس آنها از نظر کالبد و عملکرد، تناسبات مطلوب بین ابعاد فضا و کالبد آن با ویژگیهای روانی و جسمانی انسان، ایجاد تعادل بین طبیعت و مصنوع انسان، ایجاد تعادل بین عملکردهای پاسخگو به نیازهای معنوی و مادی انسان، تسهیل و تعدیل در ارتباط انسان با طبیعت.
همچنین به مفهوم «هماهنگی» بهمعنای تنظیم انواع ارتباطات دو یا چند شیء تأکید شده است. بهگونهای که منافی ارزشها و عملکرد یکدیگر نشوند و در راستای حصول به هدفی که ارتباطات آنها را به وجود آورده است، یکدیگر را یاری و تأیید نمایند. در واقع از نگاه نظریه حیات طیبه، شکلدادن اشیا مطابق با طبیعت و فطرت آنها نوعی از هماهنگی است که توجه به آن حاصلی زیبا خواهد آفرید.
در شهرسازی نیز مبانی، ارزشهای فرهنگی، شکل، کالبد و عملکرد شکلدهنده فضاها، هماهنگی ویژهای را طلب مینمایند تا کل شهر، پدیدهای منظم و متعادل را به منصه ظهور برساند.
هماهنگی کالبد و ارزشها با هماهنگی فضاهای شهر و نیازهای انسان، هماهنگی کالبد شهر و طبیعت، هماهنگی اجزای شهر با یکدیگر و با کل شهر، هماهنگی ارزشها و عملکردها، هماهنگی شهر با اصول و ارزشهای معنوی و هماهنگی آن با ویژگیهای روانی و جسمی انسان و با اهداف زندگی آن، بایستی بهنحوی مورد توجه قرار گیرند تا حاصل کار تجلیگاه وحدتی باشد در عین کثرت. در نظریه حیات طیبه به مصادیق عدالت در موضوعات معماری نیز پرداخته شده که بهعنوان نمونه میشود به موارد زیر اشاره نمود:
رعایت تناسبات بین اجزای فرم و پلان؛ رعایت تناسبات در رابطه اجزای پلان؛ تغییر هارمونیک خط افق بهوجودآمده در بناها با رعایت «عدل» در میزان بلندی و عریضبودن آنها؛ مقدار مساحت هر جزء پلان با توجه به میزان و نوع استفاده از آن؛ استفاده بجا و مناسب و عادلانه از نقوش هندسی و رنگهای متنوع، نمونهای از عدل در معماری سنتی ما؛ ترکیب متعادل و متوازن عملکردهای مختلف، از قبیل ارتباط واحدهای مسکونی با یکدیگر و با سایر واحدهای خدماتی و در نهایت تناسب آنها با مراکز مذهبی و عبادی، بهگونهای که در مجموع، مفهوم رسیدن از کثرت به وحدت را کاملاً تداعی مینماید.
مهمترین قسمت رعایت عدل در معماری، درنظرگرفتن جایگاه حقیقی انسان در طرح است و اینکه فضای مصنوع طوری مکمل فضای طبیعی طراحی شود که بنا و ساختمان ضمن تأمین متناسب و عادلانه نیازهای مادی انسانها، بستر و زمینه مناسب رشد و کمال روحی آنها را فراهم آورد و در همه موارد، انسان اصل باشد و بنا و ساختمان وسیله.
شهر و آیینها
در نظریه حیات طیبه به آیینها نیز توجه شده است. بهطور خلاصه، آیینها اگر بخواهند حفظ شوند و تداوم یابند، به فضایی مناسب خود نیاز دارند؛ وگرنه بهمرور دچار استحاله و دگرگونی میشوند. آیینها بر روحیه شهر بهصورت فردی و جمعی و در کالبد شهر بهصورت عناصر ثابت نیمهثابت و متحرک تأثیر میگذارند.