دین به عنوان مهمترین منبع نظریهپرداز که همواره هدف غائی انسان را ارتباط مؤثر او با وجود برتر و مطلق دانسته و برنامه عملی برای پیمودن این مسیر دارد، باید بتواند در فضایی رقابتی با ارائه کارآمدترین الگوی زندگی، موجودیت و بقای خود را حفظ کند. / مکتب
دین اسلام به جهت فراگیری و خاتمیت از میان گروههای مختلف دینی همچون ادیان الهی، ادیان اسطورهای، مکاتب و خوانشهای مخالف دین، باید عهدهدار پاسخ به نیاز بشر به الگو و طرحی جامع، مانع و کارآمد در این فضای رقابتی شدید باشد.
اسلامیزهکردن علوم انسانی یا تئوریزهکردن آموزههای وحیانی؟
آموزههای وحیانی، قابلیتهای زیادی در ارائه الگویی کارآمد و علمی برای زیست سعادتمندانه انسان دارد.
اما نکته قابلتوجه در استقصای رویکردهای علمیاسلامی، توجه به آیات و روایات بهعنوان منبع و نه بهعنوان محصول آماده برای تولید علم است. متون قرآن و احادیث معصومان، کتابهای نظریهپردازی و آکادمیک نیست.
بلکه منابعی برای تبدیل این آموزهها به تئوری محسوب میشوند. در کشورهای اسلامی، برای پژوهشهای مرتبط با اسلامیکردن علوم انسانی و تعامل میان علم و آموزههای وحیانی، دورههای سهگانهای را میتوان منظور کرد.
اولین نسل تحقیقات، پژوهشهایی حول محور نادرست اسلامیزهکردن علوم انسانی بود و اندیشمندان این حوزه صرفا درپی انطباق آیات قرآن و احادیث با دستاوردها و تحقیقات علوم انسانی غربی بودند.
نسل دوم پژوهشها شامل مطالعات تطبیقیانتقادی بود. یعنی نظریههای مطرح شده در علوم انسانی، از منظر منابع اسلامی مورد مطالعه قرار میگرفت و به شیوه انتقادی با آنها برخورد میشد.
نسل سوم تحقیقات با عناوین نظریهپردازی و الگوسازی ظهور کرد. اندیشمندان در این نوع پژوهشها صرفا بهدنبال اخذ دانش از منبعی غیردینی و نقد آن بر اساس منابع وحیانی نبوده، بلکه هدف آنها تئوریزهکردن آموزههای قرآن و حدیث است.
به نحوی که سبب ارائه راهبردی ثمربخش و صحیح شود. در تئوریزهکردن علوم انسانی اسلامی، بهجای پاسخ به این پرسش که «قرآن چه میگوید؟»
باید بهدنبال پاسخ برای پرسش «قرآن چرا اینگونه میگوید؟» بود و با رویکردی تأسیسی به استقصا و تئوریزهکردن علوم انسانی اسلامی پرداخت.
روانشناسی دین
یکی از علوم انسانی که عالمان ادیان مختلف و دانشمندان حوزه روان همواره در پی تئوریزه و دینیکردن آن بودهاند، دانش روانشناسی است.
روانشناسی دین، اعم از اسلامی، مسیحی، یهودی و…، از چندین دهه پیش بهطور گسترده مورد توجه روانشناسان غربی قرار گرفته و روانشناسان معروفی همچون فروید، یونگ، اریکسون، ویلیام جیمز و… به پژوهش در این مبحث پرداختهاند.
بهعنوان نمونه در دین مسیحیت، جیمز استالکر، کتاب «روانشناسی مسیحی» و اریک جانسون کتاب «مبانی مراقبت روح؛ طرحی برای روانشناسی مسیحی» را نوشتهاند.
در آیین یهودیت، سیمور هافمن، کتاب «رواندرمانی و یهودیت» و آرون رابین ویتز، کتاب «یهودیت و روانشناسی. رویکرد تعاملی» را نگاشتهاند.
در بودیسم نیز کالو پاهان، کتاب «اصول روانشناسی بودایی» را تدوین کردهاست. در جوامع و کشورهای اسلامی نیز اصطلاح روانشناسی اسلامی، نخستین بار توسط احمد فؤاد الاهوانی در سال ۱۹۶۲ میلادی با تألیف کتاب «الدراسات النفسیه، عند المسلمین و الغزالی بوجه خاصه» ظهور کرد.
در سال ۱۹۸۱ میلادی، محمد عثمان نجاتی، کتاب «قرآن و روانشناسی» را تألیف و در سال ۱۴۲۹ قمری، سمیح عاطف الزین، کتاب «معرفتالنفس الاسلامیه فی الکتاب و السنه» را منتشر کرد.
مکتب روانشناسی اسلامی
شهید صدر که در جهت اسلامیسازی علوم انسانی تلاشی قابل توجه داشت، در قیاس دین و علم معتقد بود که دین، مانند قطبنمایی است که راه را مینمایاند. اما علم هرگز نمیتواند به انسان جهت دهد یا شاخصی برای تنظیم روابط و امور زندگی او باشد.
پس نمیتوان از چیستی علم روانشناسی اسلامی که منحصر در تجربه است، سخن به میان آورد. زیرا رسالت علم، کشف واقعیات و حقایق خارجی و تفسیر بیطرفانه آنهاست و آن ماهیتی که میتواند اسلامی و غیراسلامی داشته باشد، مکتب است، نه علم.
مکتب روانشناسی اسلامی بر علم روانشناسی مقدم است و همچون چتری، تمام ارکان علم را زیر پوشش خود قرار میدهد. شهید مطهری نیز معتقد بود که نشناختن اسلام بهعنوان یک مکتب، مشکل عمده جهان اسلام است.
البته این نکته قابل ذکر است که هرچند امکان و ضرورت روانشناسی اسلامی، تقریبا مقبولیت عام یافته و تعداد زیادی از اندیشمندان اسلامی با موضوع روانشناسی اسلامی موافق و همراهاند، اما متفکرانی مانند مصطفی ملکیان و علی پایا با اسلامیسازی علوم مخالف بوده و این روند را غیرعلمی و بهمنظور اعاده حیثیت ازدسترفته مسلمانان میدانند.
افرادی همچون محمود امین العالم و نصر حامد ابوزید نیز با اسلامیسازی معرفت مخالف هستند. شایان ذکر است که وجود دیدگاههای مثبت و منفی درباره روانشناسی اسلامی، برخاسته از سه رویکرد است.
پذیرش کامل روانشناسی معاصر، رد کامل روانشناسی معاصر، پذیرش روانشناسی معاصر با لحاظ کردن اصلاحات که البته بیشتر اندیشمندانی که از روانشناسی اسلامی سخن میگویند با توجه به این رویکرد اخیر، قائل به اصلاح روانشناسی معاصر هستند.
ماهیت مکتب روانشناسی اسلامی
درباره چیستی، چرایی و چگونگی روانشناسی اسلامی، دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است. برخی روانشناسی اسلامی را بهمثابه علم نفسشناسی و برخی دیگر آن را علم شناخت فطرت میدانند.
گروهی دیگر از اندیشمندان، روانشناسی اسلامی را بهمثابه علم روح شناسی و گروهی دیگر آن را مبتنی بر نظریه عمل قلمداد میکنند.
بدیهی است که چیستی و قوام هر علم با مبانی، موضوع، مسائل، اهداف و روشهای آن مرتبط بوده و مجموع این پنج عنصر، هویت و ماهیت یک علم را تشکیل میدهد.
اگر علمی بخواهد تغییر کند، باید در تمام این ابعاد تغییر یابد. لذا روانشناسی، زمانی میتواند اسلامی شود که تمام این پنج عنصر، رنگ اسلامی به خود گیرد.
جامعیت روانشناسی اسلامی
مکتب روانشناسی اسلامی، ابعاد گوناگون روانشناسی مانند رشد، انگیزش و هیجان، شخصیت، یادگیری اجتماعی، روانسنجی، آسیبشناسی و درمان و … را در بر میگیرد.
در روانشناسی معاصر، پنج رویکرد عمده زیستی، روان تحلیلگری، رفتارگرایی، شناختی، انسانگرایی و برخی رویکردهای تلفیقی وجود دارد. اما هیچکدام از این رویکردها با روانشناسی اسلامی انطباق کامل ندارد.
رویکرد زیستی با موضوع اعتقاد به دارا بودن دو ساحت متفاوت برای انسان انطباق ندارد. رویکرد روان تحلیلگری، انسجام درونی لازم را دارا نیست و رفتارگرایی سنتی که درون انسان را بهعنوان جعبهای سیاه نادیده میگیرد، خلاف روانشناسی اسلامی است.
رویکرد شناختی نیز نسبتبه انسان، نگاه یگانهگرایی مادی دارد. در رویکرد انسانگرایی، هر چند اختیار و اراده آزاد انسان پذیرفته شده و از این نظر با دیدگاه اسلام نزدیک است، ولی اشکال عمدهاش این است که انسان را بین دو نقطه مبدأ و معاد مطالعه نمیکند.
چنانچه ملاحظه میشود، جامعیت روانشناسی اسلامی بهگونهای است که سبب بسط و گسترش روانشناسی معاصر میگردد.
مبانی نظری در مکتب روانشناسی اسلامی
مبانی، گزارههایی برای تعیین اهداف، اصول، ساحتها، مراحل، عوامل، موانع و روشهای یک علم بهکار میآیند. برخی علوم مانند ریاضی باید و نباید ارزشی ندارند.
اما علوم انسانی با بایدها و نبایدهای ارزشی عجین شده و اصولا برای آن شکل میگیرد که در زندگی انسانها، منشأ آثار کاربردی باشد. این اثرگذاری در تمام مکاتب و نظریات روانشناسی کاملا مشهود و آشکار است.
روانشناسی اسلامی مبتنی بر مبانی معرفتشناختی، انسانشناختی، هستیشناختی، خداشناسی و اعتقادی است. مبانی انسانشناختی، شامل مضامینی همچون دوساحتیبودن انسان، مختار، مخلوق و بنده بودن او بوده و از شیطان و هوای نفس به عنوان دشمنان او سخن میگوید.
در مبانی هستیشناختی، موضوعاتی همچون مخلوق و هدفمند بودن هستی، خلق هستی توسط خداوند، اداره هماهنگ هستی توسط خالقی واحد، دو ساحتیبودن هستی شامل ساحتهای غیب و شهود مطرح میشود.
مبانی اعتقادی روانشناسی، دربرگیرنده این مضامین است: اعتقاد به خدا، اعتماد به نبوت و معاد و عدم پایان زندگی با مرگ.
تفاوت مکتب روانشناسی اسلامی با روانشناسی معاصر
آنچه بهعنوان روانشناسی اسلامی در حیطه مکتب روانشناختی مطرح میشود، با روانشناسی معاصر تشابهات و تفاوتهایی دارد. ازجمله تفاوتهای آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
در روانشناسی معاصر میتوان از مقیاس «دنیایی» به مقیاس «دنیایی و آخرتی» رسید و آن را تعمیم داد.
مسائل روانشناسی معاصر از مقیاس «مادی» به مقیاس «مادی معنوی» در روانشناسی اسلامی گسترش مییابد.
در روانشناسی اسلامی، شخصیت فرد همان است که از مرز مرگ عبور میکند و به آخرت منتقل میشود. اما در روانشناسی معاصر، موضوع شخصیت بسیار محدودتر مطالعه میشود.
در روانشناسی اسلامی در بحث احساس و ادراک به ادراک فراحسی نیز توجه میشود.
روانشناسی اسلامی با روانشناسی معاصر در مبنای انسانشناختی و هستیشناختی و … تفاوت دارد.
روانشناسی اسلامی بهلحاظ روش، نسبتبه روانشناسی معاصر تعمیم دارد و منحصر در روش تجربی نیست.
مسئله مورد تأکید در روانشناسی معاصر، مسائل بالینی، تشخیص اختلال، درمان و پیشگیری است. اما روانشناسی اسلامی بیشتر بر روانشناسی مثبت و رشد دادن انسانها به سوی اهداف متعالی تأکید میکند.