هرچه جلو رفتم کوچههای تنگ و باریک، داشت پهن و گشاد میشد. دانههای تسبیح بابا، سرپیچ ساختمان بازار، روی هم ریخته بود و ردپایش تمام شده بود.
هفته گذشته اصفهان میزبان نایبرئیس جمعیت جهانی حمایت از مقاومت بود. حجتالاسلام علیاکبر براتی که یدطولایی در حوزه مقاومت و حمایت از کشورهای مظلومی چون فلسطین، یمن، سوریه و… دارد، در این سفر ساعاتی را در جمع نویسندگان و اهالی قلم روایتخانه بود.
به آرزوهایم میاندیشم، به آرزوهای دوستم، به آرزوی آن پسر بچه در حرم شاه عبدالعظیم حسنی؛ خانهای بزرگ میخواست آنقدر بزرگ که خودش و پدر و مادرش و تمام دوستانش آنجا دور هم جمع شوند.
غزة [غ َزْ زَ] با «غین» شروع میشود؛ همچون غم. با «ه» تمام میشود؛ همچون هّم. این روزها تمام هّموغممان مردم مظلوم غزه و فلسطین است.
حالا دیگر هفتسالهام. آن خانهمان هم دیگر نیست. خرابه شده است. لباسها و اسباببازیهایم را گذاشتیم توی کولهپوشتی و آمدیم بیمارستان «المعمدانی».
متن پیش رو حاصل تأمل در نیایش بیستوهفتم صحیفه سجادیه است. نیایشی که در این ایام اسفبار و آکنده از غم میتواند بهترین مناجات با خداوند باشد و دعایی برای مردم ستمدیده و مقاوم فلسطین علیه شر مطلق، اسرائیل ستمگر و غاصب.