نزدیک ظهر بود. محمدحسین پیراهن و شلوار مشکیاش را گذاشته بود روی زمین. موهای مشکیاش زیر نور پنجره پررنگتر به چشم میآمد. نگاهش برق انداخته بود.
از ابتدای دهه محرم امسال سعی کردم در چند شماره چالشها و مسائلی که یک مادر برای حضور در هیئات و مجالس روضه اباعبدالله با آنها روبهرو میشود با زبان روایت مطرح کنم. آنچه در روایتها ذکر شد، تجربه منِ مادر بود و در این گزارش نیز جمعبندی مباحث قبلی بیان میشود.
حوالی ساعت 9و10 صبح بود که دست در دست بابا به میدان میرفتیم. دوست میداشتم آن جلوجلو باشم. نزدیکترین جا به جایگاه تا بلکه میان این همه جمعیت من هم بتوانم ببینم.
حالا دهه اول محرم از نیمه گذشته و باز به رسم هر سال، دلهای پیر و جوان، دلداده عشق و ارادت به اباعبدالله (ع) است.
تا رسیدیم کنج دیوار، کنار پردهها جا گرفتیم. مسجد شلوغ نبود.
در ایام محرم، با توجه به افزایش رفتوآمد نیاز به آگاهی از توصیههای ترافیکی است که به آنها سرهنگ علیاصغر زارع، رئیس پلیس راهنماییورانندگی استان اصفهان اشاره میکند:
چند شبی از محرم میگذرد، چند شبی که هر شبش بهگونهای گذشته است، شبهایی که هرطور شده خودم را به روضه رساندهام.
مدرسه بهعنوان محل اصلی آموزشو پرورش، نقش بسیار مهمی در تربیت و پرورش دانشآموزان دارد.
در ورودی درِ دل من، صافی موجود هست که غیر تو را نمیپذیرد …دلم تو را طلب میکند …غیر تو را خوار میشمارد. آری واقعیت اینگونه است حقیقتی به جز حسین (علیه السلام) حقیقتی فرومایه است…
دوستی پیشنهاد داد «حالا که بعد از مدتها وسط دهه محرم به اصفهان آمدی، بیا برویم روضه همدیگر راببینیم.» گفتم: «کجا؟» گفت: «منزل بنکدار، ساعت 4 صبح»!
حالا نزدیک به 20 روز از آن محرمی که به اعتقاد برخی متعلق به رژیم بود، میگذرد؛ محرمی که قرار بود با تحریم لباسهای سیاه و در عوض پوشیدن لباسهای رنگارنگ محلی مخالفت خودمان را نشان دهیم.
هنوز مردمانی هستند که در ظهر تاسوعا تا پاسی از نیمهشب در کوچهها و بازارها قدیمی شهر «نیاز» میدهند و شمعهایشان را در چهل سقاخانه، حسینیه، تکیه، منبر و هرکجا که روضهای برای حضرت سیدالشهدا برپا شود، روشن میکنند.