به گزارش اصفهان زیبا؛ سید موسی صدر مشهور به امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، در 9 شهریور 1357 مصادف با 31 آگوست 1978، هنگامی که به دعوت معمر قذافی وارد لیبی شده بود، در این کشور ربوده شد و سرنوشت او تاکنون که 45 سال از آن ماجرا میگذرد، همچنان نامشخص مانده است.
با این حال، او در زمان حیاتش چنان حضور مؤثری در عرصه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی لبنان گذاشت که تاکنون از یادها فراموش نشده و همچنان اندیشهاش به روشهای گوناگون زنده مانده است.
در این شماره از صفحه کتاب روزنامه اصفهان زیبا، مجموعا چهار کتاب درباره زندگانی این شخصیت والا و ماندگار معرفی کردهایم و پیشنهاد میکنیم با ما همراه باشید.
تا به حال با آدمهایی مواجه شدهاید که احساس کنید جوهره آنها با دیگران فرق دارد؟ یا شده جایی جملهای از کسی بخوانید و برای مدتی مبهوت بمانید که نویسنده این جمله چگونه به آن رسیده؟ یا شده بعد از دیدار فردی برای مدتی او در جان شما باقی بماند؟ تمام این سالهایی که سرم گرم کلمه و کتاب و کنجکاوی بوده، کمتر انسانی را دیدهام یا دربارهاش خواندهام که در من ماندگار شود.
من آدمها را در یک تقسیمبندی به دو دسته کلی تقسیم میکنم. آدمهایی که ریشه ندارند، کممایه و زودگذرند؛ آدمهایی که ریشهدار و پربار و ماندگارند.
این آدمهای دسته دوم بهظاهر غیرمعمولیاند. توانایی خاص دارند و متفاوت زندگی میکنند. من اما این اعتقاد را ندارم. برعکس، معتقدم آنها بهشدت انسانهایی معمولی هستند.
معمولی یعنی مثل ما. با این تمایز که آنها اسیر روزمرِّگی و روزمَرگی نمیشوند.
اما چه چیزی سبب رهیدن از این سکون و یکسانی میشود؟ من معتقدم ترکیب ایمان و وظیفه. ایمان به ابدیت انسان (ایمان دینی) و وظیفه در برابر تمام انسانها (عمل صالح). ترکیب این دو عنصر در وجود هر انسانی منجر به رقم زدن اتفاقات بزرگ و ماندگار در این دنیا توسط آن فرد میشود. اگر کُمیت یکی از این دو عنصر لنگ باشد، قطعا کاری ماندگار و نافع برای انسان شکل نمیگیرد.
یکی از انسانهایی که در تمام این سالهای کنجکاوی برای من و در جان من ماندگار ماند، بیشک سید موسی صدر است. مردی که هرچه تلاش کردم به او نزدیکتر شوم، دستنیافتنیتر شد. آنقدر که شاید اغراق نباشد بگویم واژه «عظمت» در برابر او قامت خم میکند. من موسی صدر را با تمام جذابیتهای کاریزمایی که منحصر به شخصیت اوست، باز یک انسان معمولی میبینم؛ اما دارای همان دو شاخصه اصلی: ایمان و وظیفه.
پیدایش این دو خصیصه در هر فرد معمولی بهراحتی امکانپذیر نیست و دقیقا وقتی انسانی ظهور این دو مؤلفه را در بیرون از وجودش به نمایش میگذارد، برای دیگران خارقالعاده میشود. کسی که بتواند به ایمان برسد و خلق عمل صالح بکند. سوال اینجاست که انسان چگونه میتواند به این دو اصل اساسی دست یازد؟
سال نودوچهار بود که برای اولین بار اولین کتاب را درباره موسی صدر خواندم. «هفت روایت خصوصی» به قلم حبیبه جعفریان. تا آن زمان نه نویسنده را میشناختم، نه از پسِ زندگی موسی صدر اطلاعی داشتم. از موسی صدر بیش از همان که رهبر شیعیان لبنان بوده چیزی نمیدانستم.
«هفت روایت خصوصی» تلاشی بود برای نشاندادن زوایای پنهان زندگی موسی صدر از زبان نزدیکترین افراد زندگیاش دخترش، همسرش، پسرش، خواهرانش و یکیدو تا از نزدیکان دیگرش.
تفاوت «هفت روایت خصوصی» با مابقی کتابهایی که بعدها درباره سید صدر خواندم، در این بود که نویسنده تلاش کرده بود به پس و پستوهای پنهان سوژه دسترسی پیدا کند. برای همین بیش از آنکه سرگذشتنامه باشد، سیرهنامه تلقی میشود. سیرهها تصویر واقعیتر از افراد را نشان میدهند. با خواندن این دست کتابها میتوان فهمید چه چیزی آنها را آنی کرده در نگاه ما به عظمت آمدهاند. «هفت روایت خصوصی» هم برای من اینگونه بود.
وقتی بخشی از زندگی موسی صدر را دانستم، فهمیدم این تربیت دینی درست پدرش بوده که ریشههای ایمان را در دل موسی صدر مستحکم کرده. زیست تربیتی که در خانه سید صدرالدین صدر جاری بوده، شوق فرزندان را به دین و زندگی بر مدار دین افزون میکرده است.
ظرایف دینی که سید صدرالدین به فرزندانش آموخته، دین خدمت به انسان بوده است. خدمتی که ریشه در ایمان آنها داشته؛ برای همین هرگز یأس و خستگی برای این امر نداشتند.
کتاب «هفت روایت خصوصی» من را به این نتیجه رساند که پیدایش چنین مردی از چنان پدری و خانوادهای، دور از توقع نیست. مردی که با هجرتش منجی و مسیح شیعیان لبنان شد.
شیعیانی که تا قبل از او در اسفبارترین وضعیت ممکن زیست میکردند. برای همین هربار که به زیست سید صدر نگاه میکنم، او را موسای مسیح میبینم.
کتاب تلاشی ستودنی در نشان دادن زندگی شخصی موسی صدر دارد. پاسخی است به تمام کنجکاویهایی که درباره زندگی خصوصی او که در ذهن پدید میآید.
حبیبه جعفریان نشان داده که روایتنویس قهاری است. این تبحر در جایجای کتاب خودش را نشان میدهد. از توصیفهای دقیق و بجا گرفته تا سوالات مهم و سازنده.
اینکه روایتها یکنواخت باشند، یا اینکه زاویهدیدها تکراری، یا اینکه فرم غلبه بر محتوا داشته باشد، به هیچ وجه اینگونه نیست. هر روایتی یک نورافکن است بر نهان زندگی.
نویسنده بهخوبی این کتاب امام موسی صدری را به مخاطب معرفی میکند که شاید هرگز در کتاب دیگری نتواند پیدا کند؛ امام موسی صدری که در خانواده و با خانواده، مسیح لبنان شد.