به گزارش اصفهان زیبا؛ این روزها قانون جوانی جمعیت به دلیل مشکلات جمعیتی و پیری آن، بیشتر پیگیری میشود و البته اجرای قانون تاکنون نتوانسته آمار جمعیتی را چندان افزایش دهد.
در کنار توجه به این قانون، اما کسی حواسش به آمار سقطجنین نیست. طبق آماری که اعلام شده، بهطور میانگین سالانه ۳۵۰هزار تا ۵۳۰هزار مورد سقطجنین در کشور انجام میشود که از این میزان حدود ۱۰ تا ۱۲هزار مورد مجوزدار است و توسط پزشکیقانونی انجام میشود.
حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار مورد هم سقط غیرارادی است و بقیه آن سقط غیرقانونی و جنایی است که شامل دودسته میشود.
از حدود ۹۴ تا ۹۵درصد سقط غیرقانونی ۳ تا ۴درصد ناشی از روابط نامشروع و خارج از عرف و خانواده است؛ اما ۹۱ تا ۹۲درصد سقطجنینها محصول نهاد خانواده مشروع است و این جای نگرانی بسیاری دارد و سالانه حدود یکسوم تولدهای کشور را در پدیده سقط از دست میدهیم.
سالانه بیش از 250هزار کودک سقط میشوند
در حالت خوشبینانه سالانه بیش از 250هزار کودک که میتواند جزو جامعه آماری باشند، به دلایل مختلف سقط میشوند؛ اما قانون و تبصره و حمایتی برای کاهش این سقطها دیده نمیشود.
مراکز دولتی برنامهای در جهت حمایت، شناسایی و بررسی مشکلات مادرانی که تمایل به سقط دارند، ندارند. این کار اما در یک مرکز مردمی در اصفهان کلید خورده است و مادرانی که قصد سقط داشتهاند، با حمایت و مشاوره مرکز مردمی «سفیران نفس» از سقط منصرف و راضی شدهاند کودکانشان را به دنیا بیاورند.
در یکسال گذشته 35 نوزاد با تلاش این مرکز متولد شدهاند و 80 مادر باردار تحت حمایت هستند.
برای گفتوگو با مادرانی که از سقط پشیمان شده و حالا تحت حمایت هستند، به مرکز مردمی «سفیر نفس» سری زدیم و پای صحبت مادرانی نشستیم که سقط را تجربه کرده و امروز میخواهند مانع سقطی دیگر بشوند.
مریم یک پسر هشتماهه شیرین که چشمانی درشت و زیبا دارد را بغل کرده و خندههای کودک، دل آدم را غنج میدهد. لبخند شیرینی دارد و عشق به فرزند در نگاه مادرش موج میزند. او مادر دو بچه بوده و بعد از جداشدن از همسرش و ازدواج دوم، مجددا باردار میشود؛ اما مشکلات وسوسهاش میکند برای سقط.
پسرک با ماشین کوچک آبیاش سرگرم شده و دستهای کوچکش انرژی عجیبی به آدم میدهد. «شایان» توی بغل «مریم» بالا و پایین میرود.
مریم اما نگاهش را از شایان میدزدد و میگوید: «وقتی باردار شدم و فهمیدم دوماهم است، شرایط بدی داشتم. ده سال بود داروی ضدافسردگی میخوردم. حالم خوب نبود. وقتی فهمیدم باردار شدم خیلی حال روحیام به هم ریخت و عصبی شدم. شرایط را نمیتوانستم تحمل کنم. به فکر سقطجنین افتادم؛ چون شنیده بودم اگر دارو بخورم روی بچه تأثیر منفی میگذارد. با دوپزشک اعصاب هم مشورت کردم و گفتند میشود دارو داد؛ اما بالاخره بیتأثیر نیست.»
مریم باید دارو مصرف میکرد. او میرود سراغ دکتر زنان و زایمان تا راهی برای سقط پیشنهاد بدهد. دکتر اما مخالفت جدی میکند و با صحبتهایش مریم را از سقط منصرف و یک دکتر اعصاب و مرکز مردمی سفیران نفس را معرفی میکند.
«خانم دکتر خیلی با من صحبت کرد و بهم آرامش داد. دکتر اعصاب هم برایم دو تا قرص جدید نوشت تا بخورم در زمان بارداری. با نفس هم آشنا شدم و کارشناسهایشان خیلی بهم مشاوره دادند و آرامم کردند. یک مدت طول کشید تا داروها اثر کند؛ ولی با گذر زمان آرام شدم.»
مریم ازدواج دومش بود و فکر اینکه نمیتواند بچه را نگه دارد، مثل خوره به جانش افتاده بود. به این فکر میکند بچه را بدون اجازه شوهرش سقط کند و تبعاتش را بپذیرد. این مرتب توی ذهنش میپیچد و اطرافیانش هم بر این آتش هیزم میریزند که بچه به چهکارت بود؟! برو سقطش کن!
«فکرها ولکنم نبود؛ اما مشاوران مرکز مرتب باهم صحبت میکردند و من تصمیم گرفتم نگهش دارم. مادرم وقتی باردار شدم خیلی مخالف بود و تمایلی به این بچه نداشت. خیلی سختی کشیدم. از اول بارداری با مشکل مواجه شدم؛ اما الان علاقه خاصی بهش دارم. خیلی دوستش دارم. شاید اگر آن حمایتها نبود، الان این بچه هم نبود.»
مریم مخالف سقط است و میگوید: «به نظرم سقط کار خیلی اشتباهی است. یکی از عوارضش مشکلات روحی است که به خودم آدم میرسد. شنیدهام بعد از سقط چه آسیبهای شدیدی به مادر وارد میشود. نباید در لحظه تصمیم گرفت. لذتی که در بغلگرفتن نوزاد هست در زندگی مادر، توی سقط نیست.»
سقط هنوز جگرم را میسوزاند
مریم که با لبخند پسربچه شیرینش خداحافظی میکند، مینشینم پای صحبت «سمیه» که تجربه دو سقط دارد؛ تجربهای تلخ که به گفته خودش هنوز بعد از هشت سال دارد جگرش را میسوزاند.
سمیه وقتی یازدهساله بوده به تصمیم پدر ازواج میکند و اعتیاد شوهرش مانع از تشکیل خانواده میشود و بعد از چندسال غیابی طلاق میگیرد. وقتی 24ساله و مجرد بوده، همسر مردی با دو پسر میشود.
او صاحب دوفرزند میشود و حالا بچه سوم را ششماهه باردار است: «لباس میدوختم توی مسجد، یکمرتبه کمرم صدا کرد و کمردرد شدیدی گرفتم که همه گفتند از کار زیاد است. داروهای قوی بهم دادند؛ اما افاقه نکرد. وقتی رفتم پیش ماما گفت بارداری؛ اما من نمیخواستم باور کنم.»
مشکلات مالی و مستأجری و اذیت و آزار فرزندان شوهر راهی جز سقط برای بار سوم جلوی پای سمیه نمیگذارد.
«جواب آزمایش را بردم پیش دکتر. گفتم مستأجرم و مشکلات مالی دارم و کی جوابگو میشود؟ میخواهم سقط کنم. دکتر گفت اصلا. من کار غیرقانونی نمیکنم. اون دو تا را هم گفتم سقط نکن، گوش ندادی. این را نگهدار؛ خدا کمک میکند.»
بچه اولش را وقتی فهمید باردار است، سهماهه بود و قلب بچه میزد. میرود تا سقط کند. آدرس مطبی را گیر میآورد تا داروی سقط بگیرد: «رفتم پیش دکتر و 500 هزار تومان دستی گرفتند و گفتند فقط باید نقد پرداخت کنی که مشکلی برای ما پیش نیاید. دارو را برایم تجویز کردند و وقتی مصرف کردم، چند ساعت بعد بچه سقط شد؛ اما لحظه سقط یادم نمیرود. خیلی سخت بود. مُردم وزنده شدم. مرگ را جلوی چشمم دیدم. اما الان وقتی به این فکر میکنم که آن هم یک انسان بود و الان بزرگ شده بود، ته جگرم میسوزد. تقریبا هشت سال پیش این اتفاق افتاد. الان هم با اینکه باردارم برای آن سهماهه دلم سوزش دارد. او هم انسان بود و من از بین بردمش. خیلی سفید بود؛ عین برف. انگار توی بلور بود و خیلی قشنگ. خیلی خودم را سرزنش میکنم که چرا این اتفاق افتاده!»
سمیه بعد از آن اتفاق دوباره باردار میشود و دوباره همان دکتر توصیه به سقط میکند و این بار شیوههای دارویی توصیه میکند تا بچه سقط شود.
او بعد از یک هفته میتواند بچه دوم را هم سقط کند: «بچه دوم را یک ماه ونیم باردار بودم. شوهرم اول گفت نمیخواهد این را سقط کنی؛ اما من گوش ندادم. با آنکه اولی را راضی بود و گفت سختت میشود، چطور بزرگش کنیم؛ ولی برای دومی مخالف بود؛ اما سقطش کردم.»
سمیه وقتی خبر بارداری را میفهمد مجدد تصمیم به سقط میگیرد؛ اما دکتر و زنان مسجد محله منصرفش میکنند و قول حمایت و کمک به او میدهند.
بعد هم به مرکز مردمی سفیر نفس معرفی میشود تا بتواند از مشاوره و حمایت مرکز استفاده کند: «وقتی همسایهها توی مسجد منصرفم کردند و آمدم خانه، شوهرم گفت سقطش کن؛ ولی من قبول نکردم و گفتم خدا خواسته. توکلم را به خدا میکنم و نگهش میدارم. با اینکه خیلی سختم است و الان اذیت میشوم؛ اما دوستش دارم. هنوز عذاب وجدان بچه سهماههام رهایم نکرده و خیلی ناراحتم. با اینکه شوهرم کارگر قراردادی است و زندگی سختی داریم؛ اما گفتم بالاخره این هم خدایش بزرگ است و باید زندگی کند. حتما حکمتی بوده. من تجربه سقط دارم و این اشتباه بزرگ یک زن است.»
مریم و سمیه دو نمونه از مادرانی هستند که با حمایت و توجه به مشکلاتشان میشود راهی برای فکرنکردن به سقط جلوی پایشان گذاشت.
بسیاری از مادران به دلایل مسائل اقتصادی و خانوادگی تصمیم به سقط میگیرند که با حمایت ارگانها میتوان اتفاق بزرگی در اصفهان و کشور رقم زد. حمایت از مجموعههای مردمی که در این مسیر قدم گذاشتهاند راهی میانبر برای رشد جمعیت خواهد بود.