به گزارش اصفهان زیبا؛ این حقیر افتخار آشنایی و دوستی با شهید زاهدی را از روزهای اول دفاع مقدس دارم. ایشان قبل از دوران دفاع مقدس، در کردستان جنگیده بود و از ابتدای دفاع مقدس به جبهه جنوب آمد. نمی دانم از کجای این مجاهدت بگویم که حقش را ادا کنم؟
از حضور نهماهه در خط شیر؟ در خط مقدم دارخوین؟ در برابر بعثیها؟ یا از فرماندهیاش در عملیات فرماندهی کل قوا بگویم که به سختی مجروح شد و شاید اگر کس دیگری بود، میرفت و به مداوا و زندگی میپرداخت.
شهید زاهدی اندکزمانی پس از مجروحشدن برگشت و در عملیات ثامنالائمه در سختترین محور در کنار نهر شادگان، فرمانده گردان تکبر بود. خودش سوار تانک شد و با تانک حمله کرد. تانکهای عراقی تسلیم شدند و عملیات ثامنالائمه به پیروزی رسید. بعد از آن در عملیات طریقالقدس، شهید زاهدی فرمانده محور شمال بستان و رملهای چزابه بود؛ جایی که کلید این عملیات به حساب میآمد.
شهید زاهدی از پشت به عمق ۲۰کیلومتری دشمن حمله کرد، توپخانهها و قرارگاه فرماندهی دشمن را ساقط کرد و پیروزی بستان را به ثمر نشاند. بعد از آن در لشکر پیروز و مقدس امام حسین( ع) شانهبهشانه شهید ردانیپور، شهید خرازی و سایر شهیدان و جانبازان بزرگ و ایثارگران و رزمندگان ایستاد.
آن شهید بزرگوار پس از دفاعمقدس، مسئولیتهای سنگینی را در سایر یگانها برعهده گرفت. او مدتی فرمانده نیروی زمینی سپاه و پس از آن فرمانده نیروی هوایی سپاه شد. تواضع بینظیر او تا اندازهای بود که پس از فرماندهی نیروی زمینی و نیروی هوایی که در آن زمان بسیار بزرگتر از نیروی قدس بود، به خاطر خدا و به خاطر جهاد در راه فلسطین و قدس شریف حاضر شد زیردست فرماندهان نیروی قدس بهعنوان همرزم و همکار و یاور شهید سلیمانی به جبهه مقاومت برود؛ آن هم نه در یک مقطع، بلکه در سه مقطع. شهید زاهدی ۱۳سال در آنجا ایستاد و یار و یاور رهبر محبوب حزبالله، حجتالسلاموالمسلمین سیدحسن نصرالله شد.
رزمندگان حزبالله به شهید زاهدی قسم یاد میکنند و من خود شاهد عشق و علاقه وافر آنها به او بودم. شهید زاهدی ویژگیهایی استثنایی داشت: فرماندهی خوشاخلاق، متواضع، فراری از دوربین و عکس وتریبون و شهرت و اهل تهجد و عبادت خالص بود. او اهل قرآن بود و هرگاه حتی به اندازه دهدقیقه وقت خالی داشت، قرآن قرائت میکرد.
او فرماندهی شجاع و توانمند بود. فرماندهی باتدبیر که یک استراتژیست بزرگ در دفاع مقدس و پس از آن در جبهه مقاومت محسوب میشد. او را یک روز قبل از شهادتش در تهران زیارت کردم و از نورانیتش بهره گرفتم. آن روز مانند همیشه با دلی پُر، اما رویی خندان از جبهههای مقاومت گزارش داد و مسائل را تشریح کرد.
پس از آن، مشتاقانه به زیارت امام رئوف، حضرت علی بن موسیالرضا (ع) شتافت و سرانجام با سرعت و عجله به جبهه مقاومت رفت و جان عزیزش را تقدیم راه اسلام کرد.