اهمیت مخاطب در وهله اول از این مسئله برخاسته است که اساسا سینما بدون مخاطب، سینما نامیده نمیشود و مخاطب را میتوان یکی از ارکان جداییناپذیر و مهم سینما دانست.
میبینیم که در سینمای هند، ژاپن، کره، سنگاپور، اسپانیا، فرانسه، هلند، کانادا و آمریکا چگونه نابینایان را افرادی توانمند و بااستعداد نشان دادهاند؛ اما در سینمای ایران در بسیاری موارد صرفا احساس ترحم یا بدبختیها را منعکس کردهاند.
گفته میشود «کروئلا» اسپینآفی از انیمیشن «۱۰۱ سگ خالدار» کمپانی دیزنی است، اما باید قبل از هر چیز یادآور شد که لایو اکشن مورد بحث هیچ ارتباطی با آن فیلم ندارد. کروئلای انیمیشن «۱۰۱ سگ خالدار» زنی میانسال و بدجنس است که با پوست سگهای خالدار برای خود لباس میدوزد در حالی که استلای فیلم «کروئلا» دختری است که در کودکی مادرش را از دست داده و حالا برای رهایی از زندگی محقرانه و پوچ خود تلاش میکند تا به واسطه نبوغ و تلاش خود در صنعت مد پیشرفت کند و بدین طریق برای خود و دو دوست دیگرش جاسپر و هوراس زندگی بهتری فراهم سازد.
تیر ماه است، سخن از عباس کیارستمی خنکایی است که به سینمای تب زده این روزها جانی دوباره میبخشد. او در تیر ماه متولد و در همین ماه به ابدیت سفر میکند. چه خوب است که به رسم «تکرار» از او یاد کنیم. نه فقط برای برگزاری نکوداشت یاد او که آنهم بباید و بل اینکه با تکرار از او به فصلی تازه بیندیشیم که سینمای امروز بدون کیارستمی انگار چیزی کم دارد.
ساخت فیلمی درباره یک بیمارِ مبتلا به زوال عقل، که بخش زیادی از آن از دید خود بیمار روایت شود، فکر بدیع و مبتکرانهای است. البته بیمار ما، غیرقابلاعتمادترین راوی خواهد بود، اما ممکن است به ما درک بهتری از تجربه سردرگمکننده آلزایمر بدهد. راجر ایبرت زمانی فیلمها را «ماشینهای [تولید] همدلی» نامید و فیلمی مثل این مطمئناً میتواند شانسی برای ثابت کردن آن [گفته] باشد. در واقع این فیلم ممکن است به خاطر زوایای دید و خطوط زمانی و واقعیتهای متغییرش، به [فیلمی از ژانر] وحشت پهلو بزند. و اینجا، جایی است که متأسفانه فیلم فلوریان زلر، بر اساس نمایشنامه جذاب بسیار موفق خودش، به بیراهه میرود.
سیوهشتمین دوره جشنواره جهانی فجر این روزها به صورت فیزیکی و مجازی در حال برگزاری است؛ جشنوارهای که سال گذشته به دلیل شیوع کرونا برگزار نشد و امسال با بهرهمندی از تجارب جشنوارههای سینمایی جهان که طی یکسال گذشته برگزار شدند، توانست برنامههای خود را از سر بگیرد.
گیرمو دل تورو، کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده مکزیکی، نامی آشنا برای دوستداران سینما در سرتاسر جهان است. دل تورو، بدون شک، یکی از منحصربهفردترین و خاصترین کارگردانان عصر حاضر است که بهطور ویژه نیز به خلق هیولاهای عجیب و خارقالعاده در فیلمهایش شهره است. بسیاری «هزارتوی پن» (2006) را شاهکار او میدانند، فیلمی با لایههای مفهومی پیچیده و به لحاظ بصری بسیار خیرهکننده که توانست در شاخههای بهترین چهرهپردازی، بهترین طراحی صحنه و همچنین بهترین فیلمبرداری جوایز هفتاد و نهمین دوره اسکار را از آن خود کند.
نودوسومین دوره جایزه اسکار، تفاوتهای زمانی بسیاری به مانند دورههای قبلی خود دارد. نخستین مورد آن، بحث برگزاری است که امسال و به دلیل کرونا با تاخیری دوماهه مواجه شده است؛ اسکار 2021 امسال به جای 10 اسفند 99، در 5 اردیبهشت 1400 برگزار میشود. اتفاقی که تا پیش از این، تنها 3 بار و به دلایلی چون سیل و ترور رئیسجمهور آمریکا به تعویق افتاده بود. هرساله، مدیران سینمایی هر کشور تا 9 مهر فرصت داشتند تا نماینده خود را به این آکادمی معرفی کنند؛ اما امسال و با تعویق زمان برگزاری، دو ماه به این تاریخ افزوده شده و فیلمهای هر کشور نهایتاً تا یازدهم آذر باید به آکادمی معرفی شوند. ضمن اینکه متناسب با این حجم تغییر، زمان نمایش فیلمها هم تغییر کرده است و فیلمهایی که از 9 مهر 98 تا 11 دی 99 در کشور خود (مبدأ) به روی پرده بروند، اجازه معرفی به این آکادمی را دارند.
من که عاشق سینما بودم، سینما مجموعهای از فیلمهایی بود که برنامههای سینماچهار (شبکه چهار)، سینمایک (شبکه یک)، صدفیلم (شبکه سه) و سینماماوراء (شبکه چهار) پخش میکرد. در میان این چهار برنامه، سینماماوراء از همه متمایزتر و جالبتر بود. یکشنبهشب پخش میشد و مجریِ چشمآبی برنامه، باادب و متانت روی مبل مینشست و فیلم آن شب را معرفی میکرد. فیلمها به مقولات ماورائی و روحیروانی و مسائل فراتر از درک انسان مربوط میشد. هر برنامه هم مهمانی داشت. نام مجریکارشناسِ برنامه اکبر عالمی بود.