به گزارش اصفهان زیبا؛ اگر امروزه بخواهیم جنبش دانشجویی را توصیف کنیم، باید بگوییم که حال این جنبش چندان مساعد نیست و دچار رخوت و بیعملی شده است.
مهمتر از حال فعلی جنبش دانشجویی، اما آسیبشناسی از وضعیت فعلی آن است که امیدواریم با این آسیبشناسیها راهی باز شود رو به آینده و تغییرات و اصلاحاتی که جنبشها را به نقطه مطلوب برساند.
در این راستا سعی کردهام به بیان مهمترین ضعفهای جنبش دانشجویی و پیامدهایی که در گرو آنها پدید میآید، بپردازم. مهمترین مشکل جنبشهای دانشجویی امروز این است که یا سیاسی نیستند یا خطر سیاسینبودن آنها را تهدید میکند و بهنوعی این جنبشها ژست غیرسیاسی به خود گرفتهاند.
با این ژست، جنبشهای دانشجویی بیشازپیش به مجموعههای فرهنگی و حتی هیئتها نزدیک میشوند و از اصل و گوهر گرانبهای خود، یعنی سیاست فاصله میگیرند.
متأسفانه در این فضا توجیههایی نیز شکل گرفته است و دانشجوی امروز بسیار میکوشد که سیاسی نباشد و سیاسی نیندیشد؛ اما اکنون باید گفت که این موضوع چه آسیبهایی را بهدنبال آورده است و برای حل آنها چه باید کرد.
اول و شاید مهمترین آن، این است که دانشجو و جنبش دانشجویی امروز درخصوص مسائل کلان، جریانها و تاریخ نمیتواند تحلیلی داشته باشد و این عامل خود به بیجهتی و عدم کنش دانشجو در وقایع و نقاط برجسته تاریخی میرسد.
به بیانی دیگر، دانشجو اگر درباره مسائل تحلیل نداشته باشد، احساس بینسبتی میکند و سرانجام به رخوت و بیعملی میرسد. در این راستا، دانشجو در ابتدا باید بپذیرد که سیاسی باشد تا در ادامه، بهدنبال تحلیل و فکر برود. آن زمان است که در خصوص وقایع رخداده احساس قرابت میکند و پروژهای را جلو میبرد.
دومین عاملی که بهدنبال سیاسینبودن دانشجو میآید، دورشدن جنبش دانشجویی نسبت به مسائل اصلی کشور است که امروزه بسیار نمایان شده است.
جنبش دانشجویی فعلی بهجز در مواردی، در خصوص مسائل اصلی حکمرانی و مسائل مردم و نخبگان هیچ راهحلی که ندارد هیچ، حتی گاهی تحلیلی هم ندارد و شاید میتوان گفت که مسائل اصلی را نیز نمیشناسد و در این وضعیت از شرایط ایدئال که جنبش دانشجویی باید مماس با مسائل اصلی کشور حرکت کند هم بسیار فاصله دارد.
زمانی که میگوییم مماس با مسائل اصلی حرکت کند، به این معناست که باید شأن سیاست و حکومت برای جنبش دانشجویی اول باشد و بعد از آن، مسئله اصلی را بشناسد، درباره آن تحلیل داشته و دنبال ارتقای مسئله یا حل آن باشد؛ اما مورد سوم که در پی دوری از سیاست میآید، دید فانتزی، عوامگرایانه و سطحی به قضیه حکمرانی و مسائل اصلی کشور است.
دانشجویی که با سیاست و مسئله حکومت عجین نباشد، گاهی دچار توهم میشود و فکر میکند میداند و میفهمد، این توهم گاهی باعث راهحلهای عوامگرایانه و سطحی میشود و گاهی هم باعث دلسردی و ناامیدی که خود میتواند آفت اصلی این جنبش باشد.
در این راستا باید گفت که قطعاً یکی از وظایف اصلی جنبش دانشجویی، مطالبهگری و بهخطکردن کارگزاران و مسئولان در راستای حل مشکلات و آسیبهاست و این وظیفه در راستای ایفای نقش حلقههای میانی خواهد بود که موردنظر رهبری نیز است.
دانشجویی که تحلیل نداشته باشد، سیاسی نباشد و مماس با مسائل اصلی کشور حرکت نکند، چگونه خواهد توانست مطالبه کرده و آن مطالبه را دنبال کند تا به نتیجه برسد؟
در اینجا میتوان بهصراحت گفت که اجتناب از سیاسیبودن و درگیریهای حاکمیتی برای دانشجو و جنبش دانشجویی هنر نیست؛ بلکه سیاسیبودن ارزشی است که تمام تعالی جنبش دانشجویی از آن نشئت میگیرد و اصلاً چنین دانشجویی است که خواهد توانست مسائل کشور و نظام را پیش ببرد و موتور محرک جامعه باشد.
باید به این نکتهها هم اشاره کرد که سیاسیبودن و درگیر مسئله سیاست و حاکمیت مطلوببودن با سیاستزدگی تفاوت دارد و متأسفانه این مورد نیز مشاهده میشود که دانشجو و جنبش دانشجویی گاهی پیادهنظام جریانهای سیاسی میشود و بهنوعی نقشی بهجز سیاهیلشکر بازی نمیکند.
دانشجو گاهی به بهانه سیاسیبودن اخلاق و انصاف را زیر پا میگذارد و سیاست را با تعبیر غربی آن به ظهور میرساند؛ اما نباید از ذکر این نکته اجتناب کرد که تنها مقصر این وضعیت پیشآمده دانشجویان نیستند؛ بلکه نحوه سیاستگذاری در کشور نیز بسیار دخیل است.
در این سالها، برخی دولتها بهدنبال این بودند که از دانشگاه و دانشجو سیاستزدایی کرده و دانشگاهها را به مکانی منفعل تبدیل کنند و تنها بهدنبال مسائل درسی و علمآموزی بروند و بهنوعی دانشجو را درباره وقایع و رخدادها بیتفاوت کنند.
اما بهراستی باید پرسید دانشجویی که به لحاظ علمی قوی است، اگر در خصوص مسائل اصلی کشور و جامعه حس قرابت و تعلقی نداشته و تحلیلی هم نداشته باشد، آیا میتواند از آن علم خود در رفع مشکلات استفاده کند؟ آیا میشود اسم این دانشجو را نخبه گذاشت؟
آیا فردی که از ابتدای دوران دانشجویی خود بهدنبال رفع نیاز مالی یا مهاجرت است، برازنده لفظ نخبه است یا آن دانشجوی متعهد سیاسی که با علم و تخصص خود در راستای حل مشکلات کشور و مردم تلاش میکند و در خصوص مسائل اساسی تحلیل و جهتگیری دارد و میکوشد بهرغم تمام سختیها و درگیریها باری از مشکلات را بردارد، شایسته لفظ نخبه است؟
در انتها بهتر است این متن را با کلامی گرانبها در میانه دهه هفتاد از رهبر معظم انقلاب به اتمام برسانم که فرمودند: «بنده دلم میخواهد شما جوانان ما، دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتی دانشآموزان مدارس، روی ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلا توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟!»