به گزارش اصفهان زیبا؛ سکانس ابتدایی فیلم، مخاطب را با مسئله مهاجرت غیرقانونی آگاه میسازد؛ با تصویر آشنایی که از قایق مهاجران در اخبار و روزنامهها بارها دیدهایم؛ مسئلهای که موضوع مهمی است؛ چراکه زندگی میلیونها انسان را در سراسر جهان درگیر خود کرده و دغدغه فیلمساز برای پرداختن به این موضوع قابلتقدیر است.
در دقایق ابتدایی با دیدن تصویر سحر دولتشاهی بر پرده سینما مخاطب انتظار یک فیلم اجتماعی قوی را دارد؛ اما هرچه بیشتر فیلمساز پیش میرود، بیشتر چیزی برای ارائهدادن ندارد و در تمامی داستان مخاطب را برای اینکه اتفاقی رخ بدهد منتظر نگه میدارد؛ آنهم برای مخاطبی که مقاومت میکند فیلم را تا آخر تماشا کند؛ اما در آخر نیز هیچ اتفاقی نمیافتد و فیلم به یک نتیجه دغدغهدار نمیرسد.
فیلی با بازی بازیگران شناختهشدهای همچون سحر دولتشاهی، امیر آقایی و آزاده صمدی آنقدر کسالتبار است که اگر بازیگران چهرهاش را از آن بگیری، هیچچیزی برای جذب مخاطب باقی نمیگذارد؛ اما حتی بازی بازیگران هم چیزی برای ارائه ندارد.
کارگردان بهجای پرداختن صحیح به شخصیتها سعی میکند با تصاویر نوساندار و محرک شاید حس گیجی، جستوجوگری و سردرگمی را به مخاطب القا کند؛ اما بیشتر از هر چیزی دید مخاطب را میآزارد و سعی میکند این جنس تصویر لحن فیلمش باشد؛ اما بیشتر موفق شده است مخاطب را کلافه کند؛ کلافگیای که جدایی از قصه و کاراکترها را بهدنبال دارد و در سکانسهای پایانی فیلم با کمترشدن حرکات دوربین سعی میکند بگوید که شاید کلاف سردرگمی و جستوجوگری مرضیه، کاراکتر اصلی، باز شده است.
فیلم روایت انتظار، تنهایی و تعهد یک زن عاشق است؛ اما حتی مخاطب را به لحاظ احساسی هم درگیر نمیکند؛ نهتنها او که هیچیک از کاراکترها مخاطب را درگیر نمیکند. هیچکدام از کاراکترها بُعد و شخصیت ندارند. وجود کاراکترهای اضافی که هیچکدام نقش محوری برای پیشبرد قصه ندارند هم قابلدرک نیست؛ اگر زن معلول قصه را حذف کنیم، چه اتفاقی برای فیلم میافتد؟
این فیلم به داستان مرضیه که در انتظار و جستوجوی همسرش (خودش را پنهان میکند) است، میپردازد؛ همسری که بعد از چند سال یک شب به خانه بازمیگردد و دوباره مرضیه را ترک میکند. جستوجو و به دنبال کسی که نیست، میتواند موضوع جذابی باشد؛ اما حتی این جستوجو هم بیسیر و خط به تصویر کشیده میشود و گره آن بهیکباره در انتهای فیلم، بدون هیچ توضیح و منطقی باز میشود. فیلمنامه بهشدت ضعیف است و فیلمساز سعی کرده بار قصه را روی بازیگران چهره بگذارد که متأسفانه موفق نبوده است.
متأسفانه فیلم ریتم خوبی ندارد. تدوین این فیلم در بهترین حالت خود به یک رافکات چندروزه شبیه است. نورپردازی و جنس تصاویر مخاطب را کلافه میکند.
فیلمساز سعی دارد حس سردی و تنهایی را با برقرفتنهای متعدد، رنگهای سرد و باران به مخاطب بدهد که باز هم در این امر موفق نبوده است. اگر بپذیرم که یکسری جشنواره خارجی بر مبانی سیاهنمایی جایزه میدهند، این فیلم با دادن اینهمه بوی مردگی هم موفق عمل نکرده است. سیاهیای مخاطب را درگیر میکند که سفیدی آن را هم دیده یا حس کرده باشد. در مصاحبهای از فیلمساز خواندم که در تلاش بوده است این فیلم نماد سیاهنمایی و سفیدنمایی نباشد؛ اما متأسفانه در این هدف هم موفق نبوده است.
در شرایط سختی که فیلمسازی واقعا همت میطلبد و این گرانی صنعت سینما، کاش حداقل فیلمساز روی فیلمنامه تأمل بیشتری میداشت و سعی نمیکرد با بازیگران چهره آن را پیش ببرد. امید که به تماشای فیلمهای بهتر و خوشساختتری از این فیلمساز دغدغهمند کشورمان در آینده بنشینیم.