از هیاهوی جنگ و چک کردن اخبار که فارغ شدیم؛ کارهای فراوانی را باید انجام دهیم. همان وظیفههایی که شاید حدس نمیزدیم بر عهده ما باشد. خیلی آدمها کسب و کارهای خودشان را رها کردند تا در سنگر دیگری خدمت کنند.
در سالهای اخیر، افزایش گزارشهای مربوط به احساس خستگی مزمن، بیانگیزگی و کاهش لذت در میان گروههای مختلف جامعه، توجه روانشناسان را به پدیدهای تازه جلب کرده است.
سلام مرد یمنی! برشی از زندگیات را خواندم و کیف کردم. حرفی که به حسین زدی، آنقدر اعلا بوده که در زیارتالشهدا هم آمده. یعنی مردمی که بعد صدها سال بخواهند شهدا را زیارت کنند، حرفهایت در روز عاشورا را زمزمه میکنند.
در واپسین لحظات فیلم، بچههای کوچک «امیل» رو به «میا» که نامادریشان است، میگویند روزهای اولی که تو را میدیدیم، به چشممان کمی زشت بودی!
یکی از وجوه غیرقابل انکار جنگ 12 روزه، مشارکت و همراهی گسترده مردم با حاکمیت و پشتیبانی از آن در قالب انسجام اجتماعی بود؛ مشارکت و حمایتی که بسیاری از تحلیلگران و جامعهشناسان داخلی کمتر آن را پیشبینی میکردند و دشمنان نیز اصلا چنین چیزی را انتظار نداشتند.
در چند ماه اخیر، تهدیدات کشورهای اروپایی در خصوص فعالسازی سازوکار ماشه افزایش یافته است؛ این تهدیدات بهویژه از آنجا که موعد پایان فرصت تعیینشده در برجام برای فعالسازی این سازوکار در مهرماه نزدیک میشود، بهطور فزایندهای در حال تکرار هستند.
همه سالهایی که با زندگینامه شهدای دفاع مقدس گذشت، فکر میکردم کمترین وظیفه من این است که اگر در هر شهر و دیاری میهمان میشوم، سری به گلزار شهدا بزنم.
احتمالاً شما هم در جریان جنگ تحمیلی دوازدهروزه متوجه شدهاید که خود یا اطرافیانتان بهطور مداوم اخبار را دنبال میکنید. شاید حتی نیمهشب با چشمانی خوابآلود، گوشی هوشمند خود را روشن کردهاید تا از آخرین تحولات مطلع شوید.
10 سال پیش در چنین روزی بود که خبری مهم از وین اتریش به دنیا مخابره شد؛ ایران در قالب توافقی با عنوان «برنامه جامع اقدام مشترک» و موسوم به «برجام» توانست بعد از یک دهه و اندی درگیری و بحران، مسئله هستهای خود را حل کند و بر سر آن و همچنین برداشته شدن تحریمها با اروپا و آمریکا به توافق برسد.
در شیشهای را که باز میکنم، بادِ کولر همراه بوی نخ و پارچه به صورتم میخورد. مغازه شلوغ است. چند زن چادری و مانتویی جلوی پیشخوان ایستادهاند.
یکی از پرتکرارترین واکنشهای انسانی، «خشم» است و در روزهای بحران، از جمله تجاربِ پرتکرار، خشمی است که گاه بیدلیل یا بیتناسب با موقعیت به نظر میرسد، اما این ظاهر ماجراست!
سلام مادر وَهب! نامهنویسی به زنها آداب خودش را میطلبد. یکبار به مادرم، دوبار به همسرم و دوسهبار به عمههایم نامه نوشتهام. وقتی برای زنهای دوروبرم مینویسم، چندان سخت نمیگیرم به خودم و قلم. هر چه بیاید روی کاغذ، همین میشود نامه.