روزی از محمد حسنین هیکل، نویسنده و روزنامهنگار مشهور مصری، پرسیدند شما مصریان با آن پیشینه درخشان فرهنگی چه شد که عربزبان شدید؟ گفت ما عربزبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم…»
یکی از انواع هنرهای نمایشی که پیشینهای کهن در فرهنگ ما دارد «نقالی» است. نقالی هنر انتقال مفاهیم سنجیده و غنی، با کمک سخنوری، بازیگری و میدانداری است.
آیین سده بهطور رسمی از غروب آفتاب آغاز میشد. در این زمان، مردم در نقاط مختلف روی بام خانهها یا بلندی کوهستانها آتش میافروختند. در هر منطقه، زن و مرد و کودک دور این آتشها گرد هم میآمدند و با خواندن اشعار و ترانههای محلیِ قوم و دیار خودشان این جشن را برپا میکردند.
داستان هفتخوان رستم از معروفترین داستانهای شاهنامه است که به گوش هر شاهنامهخوانده و نخواندهای رسیده.
در مهرماه 1313 خورشیدی، یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی قرن در جهان و بهخصوص در محدوده جغرافیایی فارسی زبانان، به عرصه وقوع پیوست. این رویداد فرهنگی، متعلق به قرن 14 خورشیدی بوده است. قرنی که ما، تحویلگیرندگان سال 1400 شمسی، امسال با آن خداحافظی کردیم و ورود به قرن 15 خورشیدی را جشن گرفتیم. اما از برگزاری این رویداد فرهنگی در ایران و چگونگی بازتاب آن در روزنامه اخگر بشنویم:
مدیرکل ارتباطات و امور بینالملل شهرداری اصفهان از برگزاری 70 افتتاحیه شهری در حوزهها و بخشهای مختلف فرهنگی، عمرانی و خدماتی شهرداری اصفهان در فاصله اعیاد قربان تا غدیر خبر داد و گفت: این پروژهها با مجموع اعتباری بالغ بر 20 هزار میلیارد ریال در مناطق مختلف شهر اصفهان تقدیم شهروندان خواهد شد.
بعضی بزرگ زاده میشوند. برخی بزرگی را به دست میآورند و به بعضی دیگر بزرگی اعطا میشود.
ویلیام شکسپیر
فردوسی سخنوری شگرف است که با سرودن شاهکار مانای شاهنامه، ایرانیترین آفریده ادبی را سرود و آفرین جهانیان را برانگیخت. شاهکاری که سرنوشت ایران را دگرگون کرد تا ایران بماند و ایرانی نیز و به گفته میرجلالالدین کزازی، اگر او در یکی از باریک و دشوارترین روزگاران در تاریخ این سرزمین کهن سر برنمیآورد و شاهنامه را نمیسرود، ما ایرانیان اکنون خود را ایرانی نمیدانستیم و به زبان دلاویز و شورانگیز فارسی با یکدیگر سخن نمیگفتیم و ازاینرو، شاهنامه نامه فرهنگ و منش ایرانی است.
میگویند انسانهای اولیه در کنار آتش برای گذران وقت و غلبه بر ترس برای هم داستان تعریف میکردند؛ داستانهایی از اتفاقاتی که برایشان رخ داده و انجامدادن آنها توسط خودشان که در آنها قهرمان آن خودشان بودند و میتوانستند بهراحتی بر همه چیز و همه کس پیروز شوند. بعدها این داستانها بال و پر گرفت و بیشتر مردم و مردمان توانایی ماجراجویی و مواجهه با اتفاقات برایشان رخ داد. خیلی زود داستانها شبیه به هم شدند. اما آن هم تغییر کرد. محیط بزرگتر شد. حوادث بیشتر قابل فهم شدند و انسان شعورمندتر. دیگر کشتن یک ببر و فیل و جنگ تن به تن با یک گله گرگ و مقاومت در برابر گرسنگی و تشنگیهای داخل دریا و کویر جالب نبودند. به تنهایی جالب نبودند. پس مغز انسان به کار افتاد. داستانها عجیبتر و بزرگتر شدند؛ نوع مواجهه هم. این بار رقیب و دشمن، فیل و نهنگ نبود.
میگویند شاهنامه آخرش خوش است؛ اما اگر گذری به آخر آن انداخته باشید متوجه میشوید که اتفاقا پایان تلخی دارد و این پایان نه فقط به انتهای داستان شاهنامه و سرگذشت ایران، بلکه به سرنوشت خود حکیم فردوسی هم مربوط میشود؛ از آن جهت که محمود غزنوی آنطور که شایسته فردوسی و اثرش بود، از آنها حمایت نکرد. اما حسن انوری در «فرهنگ امثال سخن» درباره اینکه چرا این ضربالمثل اینقدر رواج داشته است میگوید: «این ضربالمثل اشاره طنزآمیز به کاری دارد که برخلاف انتظار شخص پیش میرود و پایان خوشایندی ندارد. در واقع در این کتاب این ضربالمثل بهعنوان یک جمله معکوس درباره یک ماجرا با پایان ناخوشایند به کار میرود.»
پیشدرآمد
دو خوشمنظر و زیبایی (فردوسی) و (شاهنامه) چنان در هم تنیده شدهاند که گفتن نام یکی بیدرنگ دیگری را به یاد میآورد. هر ساله به یمن زادروز این ابرمرد فرهنگ پارسی، نوشتارها، گفتارها و گاهی نامکهایی بروز میکنند. از نامکها که بگذریم بیشتر نوشتار و گفتار در نافه این بیت شاهنامه گرد میآیند که:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
شاهنامه فردوسی مجموعهای از شخصیتهای متنوع است که هرکدام خلقوخو و ویژگیهای مخصوص به خود را دارند. هرکس با خواندن شاهنامه خودش را با یک یا چند شخصیت آن نزدیکتر میبیند. از این منظر، به معرفی ده شخصیت شاهنامه میپردازیم که گمان میکنیم به انسان قرن 21 نزدیکترند.