بایگانی برچسب امام رضا (ع)
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
13:50 - 12 خرداد 1403

اینجاست طبیبی که ندارد نوبت

سینمای دینی و مذهبی همیشه موردتوجه سینماگران ایرانی بوده و آثار مستند زیادی نیز در این زمینه ساخته شده‌است.

او فرهنگ خدمت را نهادینه کرد
10:54 - 5 خرداد 1403
آن‌کس که هم خادم بود و هم فرصت بزرگ خدمت‌کردن را به عاشقان امام‌رضا(ع) داد

او فرهنگ خدمت را نهادینه کرد

صبح دوشنبه بود که با همه تلاشمان برای ناامیدنشدن، آخر آن خبر تلخ رسمیت یافت و خبر تلخ شهادت رئیس‌جمهور و همراهان گرامی‌شان اعلام شد.

ملاقات غیررسمی
10:55 - 3 خرداد 1403

ملاقات غیررسمی

چندماه بعد از دلتنگی زیاد راهی مشهد شدم. صبح زود موقع اذان به سمت حرم راه افتادم.

عاقبت به خیری
10:58 - 1 خرداد 1403

عاقبت به خیری

«با احترام به اطلاع می‌رسانیم برنامه جشن تولد امام رضا علیه‌السلام پس از رسیدن خبر سلامتی رئیس‌جمهور عزیزمان برگزار خواهد شد.»

رئیسی عزیز…
10:01 - 1 خرداد 1403
اعضای هیئت دولت سیزدهم به رهبر معظم انقلاب و ملت شریف ایران اطمینان دادند راه آیت‌الله رئیسی را ادامه دهند

رئیسی عزیز…

«رئیسی عزیز»؛ این خادم امام‌رضا(ع) که به بیان رهبر معظم انقلاب، خستگی‌ناپذیر بود و در این سه سال حضورش در دولت بی‌وقفه به مردم خدمت می‌کرد و راهبردش همچون امام و رهبری ایجاد امید در جامعه بود، می‌گفت‌‌ مسئول امیدوار می‌تواند مردم را امیدوار کند.

کانون‌هایی برای خادمی امام رئوف
12:52 - 31 اردیبهشت 1403
خدمات غرفه‌های کانون خدمت رضوی در اصفهان به عشق امام هشتم رنگ و بویی متفاوت داشت

کانون‌هایی برای خادمی امام رئوف

در ۲۴ شهرستان استان دفاتر نمایندگی کانون خدمت رضوی دایر است که ذیل هر یک تعدادی دفتر و ۲۵۵ کانون خدمت رضوی تخصصی و محلی فعالیت می‌کنند.

امسال پیام مهمانی نیامد
12:37 - 31 اردیبهشت 1403

امسال پیام مهمانی نیامد

امسال پیام مهمانی نیامد. البته که قرار هم نبود بیاید. بزرگ خاندانمان فوت شده بود و عمه‌جان تازه رخت عزای مادر را بعد از دو ماه درآورده بود.

آرزو
11:01 - 31 اردیبهشت 1403

آرزو

وقت زیادی نداشت. فردا روز مسابقه بود. از دست خانم پرورشی حسابی کفری بود که خبر مسابقه را دیر به آن‌ها داده بود. تاریخ اعلام مسابقه یک ماه پیش بود؛ اما خانم هفته پیش به آن‌ها خبر داده بود.

رضای من…
11:26 - 30 اردیبهشت 1403

رضای من…

زن پشت میز ناهارخوری نشست. رنگ به رو نداشت. خسته و گرسنه از راه درازی رسیده بودند. گلویش خشکیده بود و ته دلش از گرسنگی ضعف می‌رفت.

یک استکان چای حضرت
13:18 - 29 اردیبهشت 1403

یک استکان چای حضرت

شب بود. باران نم‌نم می‌بارید و قلبم رعدوبرق می‌زد.
خواب بودم یا بیدار؟ نمی‌دانم!
زل زده بودم به قطرات باران روی شیشه که با نور تابلوی سردر مغازه‌ها، رنگی می‌شدند و نفس‌های به‌شماره‌افتاده‌ام را می‌شمردم.

برای مادری که مثل باران بارید!
10:00 - 27 اردیبهشت 1403

برای مادری که مثل باران بارید!

باران مثل دم اسب می‌بارید. نیمچه نسیم خنک اردیبهشتی هم می‌آمد و با قطره‌های درشت باران روی صورتم می‌خورد. قرار نبود این ساعت از شب حرم باشیم؛ اما سرماخوردگی همسر و رفتن به دارالشفای امام رضا (ع) مسیرمان را به این سمت کج کرده بود و ما را گذاشته بود صاف وسط صحن انقلاب و در انعکاس زردی گنبد و ایوان طلا، محصور و اسیرمان کرده بود.

ما گمشدگان
11:22 - 26 اردیبهشت 1403

ما گمشدگان

به مینا گفتم: دست بچه را ول نکن. تا جایی می‌رفت، می‌گفتم: مینا، حواست باشد امروز حرم خیلی شلوغ است. دست دلارام را محکم بچسب و از خودت جدا نکن.
آخرش بچه را گم کرد و آمد و حالا نشسته است روبه‌روی من و اشک می‌ریزد. دوست داشتم دو دستی بزنم توی سر خودم یا از عمق وجودم داد بزنم.