سینمای دینی و مذهبی همیشه موردتوجه سینماگران ایرانی بوده و آثار مستند زیادی نیز در این زمینه ساخته شدهاست.
صبح دوشنبه بود که با همه تلاشمان برای ناامیدنشدن، آخر آن خبر تلخ رسمیت یافت و خبر تلخ شهادت رئیسجمهور و همراهان گرامیشان اعلام شد.
چندماه بعد از دلتنگی زیاد راهی مشهد شدم. صبح زود موقع اذان به سمت حرم راه افتادم.
«با احترام به اطلاع میرسانیم برنامه جشن تولد امام رضا علیهالسلام پس از رسیدن خبر سلامتی رئیسجمهور عزیزمان برگزار خواهد شد.»
«رئیسی عزیز»؛ این خادم امامرضا(ع) که به بیان رهبر معظم انقلاب، خستگیناپذیر بود و در این سه سال حضورش در دولت بیوقفه به مردم خدمت میکرد و راهبردش همچون امام و رهبری ایجاد امید در جامعه بود، میگفت مسئول امیدوار میتواند مردم را امیدوار کند.
در ۲۴ شهرستان استان دفاتر نمایندگی کانون خدمت رضوی دایر است که ذیل هر یک تعدادی دفتر و ۲۵۵ کانون خدمت رضوی تخصصی و محلی فعالیت میکنند.
امسال پیام مهمانی نیامد. البته که قرار هم نبود بیاید. بزرگ خاندانمان فوت شده بود و عمهجان تازه رخت عزای مادر را بعد از دو ماه درآورده بود.
وقت زیادی نداشت. فردا روز مسابقه بود. از دست خانم پرورشی حسابی کفری بود که خبر مسابقه را دیر به آنها داده بود. تاریخ اعلام مسابقه یک ماه پیش بود؛ اما خانم هفته پیش به آنها خبر داده بود.
زن پشت میز ناهارخوری نشست. رنگ به رو نداشت. خسته و گرسنه از راه درازی رسیده بودند. گلویش خشکیده بود و ته دلش از گرسنگی ضعف میرفت.
شب بود. باران نمنم میبارید و قلبم رعدوبرق میزد.
خواب بودم یا بیدار؟ نمیدانم!
زل زده بودم به قطرات باران روی شیشه که با نور تابلوی سردر مغازهها، رنگی میشدند و نفسهای بهشمارهافتادهام را میشمردم.
باران مثل دم اسب میبارید. نیمچه نسیم خنک اردیبهشتی هم میآمد و با قطرههای درشت باران روی صورتم میخورد. قرار نبود این ساعت از شب حرم باشیم؛ اما سرماخوردگی همسر و رفتن به دارالشفای امام رضا (ع) مسیرمان را به این سمت کج کرده بود و ما را گذاشته بود صاف وسط صحن انقلاب و در انعکاس زردی گنبد و ایوان طلا، محصور و اسیرمان کرده بود.
به مینا گفتم: دست بچه را ول نکن. تا جایی میرفت، میگفتم: مینا، حواست باشد امروز حرم خیلی شلوغ است. دست دلارام را محکم بچسب و از خودت جدا نکن.
آخرش بچه را گم کرد و آمد و حالا نشسته است روبهروی من و اشک میریزد. دوست داشتم دو دستی بزنم توی سر خودم یا از عمق وجودم داد بزنم.