من هم هستم؛ جایی که دانشآموز پنجاه سال پیش شهرم، گراش، که حالا خود موسفید شده و پژوهشگر، و منطقهای او را استاد میخوانند، به بهانهای معلمهایش را دعوت کرده دفترش تا به یاد کلاسهای درس قدیم بخندند و شاید هم اشک بریزند.
سؤال را که از آخر کلاس شنیدم، منتظر بودم خانم معلم صاف و پوستکنده بگوید:
– نه دخترم، اشتباه میکنی.
امروز میخواهم در دنیای معلمی از دغدغهای صحبت کنم که در طول این هشت سال تدریس همیشه برایم مهم بوده و ذهنم را مشغول کرده.
کار باز هم به تجمع رسید. در آخرین روز از آبان ماه، جمعی از معلمان بازنشسته سال 1400 در اعتراض به نحوه اجرای رتبهبندی و همسانسازی کماثر در حقوقها مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.
انگاری همین دیروز بود؛ سیزدهچهارده سال پیش را میگویم که سر کلاس دوم دبیرستان، معلم شیمی زیرلایهها و اوربیتالهای پرشده و نشده را روی تابلو مینوشت و ما جزوهنویسی میکردیم.
آخرین روزهای آبانماه را پشت سر میگذاریم و دانشآموزان درحال سپریکردن دومین ماه از سال تحصیلیشان هستند. مطمئنا سازوکار درس و مدرسه در این دوماه بهخوبی دست والدین، دانشآموزان و معلمان آمده است.
معلم درباره خمس صحبت میکند که یک واجب دینی است و با انفاق که مستحب است فرق دارد.
چندی پیش در برنامه کمیته پیشگیری از آسیبهای اجتماعی اداره آموزش و پرورش ناحیه یک دکتر رسول حیدری، مدرس و مشاور تغذیه سالم حضور داشت و به مباحثی در رابطه با دانشآموزان پرداخت.
دم درِ مدرسه ولو شده بود؛ با دو نفر از همکلاسی هایش. منتظر پدرش بود. درِ مدرسه را سهقفله میکردم که از پشت سر شنیدم گفت: «آقا! مدیریت چه حسی داره؟»
بعد از نقلمکان به تهران و در اولین روزهایی که در محله جدید خود ساکن شدید، از آقای شکراللهی همسایه دیواربهدیوارتان میپرسید …
خاطرم هست اولین بار که میخواستم در متوسطه اول تدریس کنم، از طریق استاد عزیزم در همان دوره (که البته آن زمان میگفتند دوره راهنمایی) اقدام کردم.
بدنه وزارتخانه آموزشوپرورش در کشور ما حدود یک دهه است که بهصورت جدی با مسئله کمبود نیروی انسانی مواجه است.