درگذشت آیتالله سید حسین بروجردی، تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در دولت وقت که روحانیون بعضی از بندهای آن را مخالف با اسلام میدانستند، انقلاب سفید و حمله مأموران حکومتی به مدرسه فیضیه در فروردین۱۳۴۲ حوادثی بود که زمینهساز حوادث ۱۵خرداد۱۳۴۲ شد.
دانشآموزان در زمره گروههایی هستند که به نقش آنها در پیروزی انقلاب اسلامی کمتر پرداخته شده است؛ درحالیکه این بخش از اجتماع، بهویژه در مرحله نهایی نهضت اسلامی، حضور پررنگی داشت و در بسیاری از اقدامات پیشرو بهشمار میرفت. جنبش جوانان ممکن است بیشتر یادآور جنبش دانشجویی باشد، اما در سراسر جهان، دانشآموزان بهویژه در مقطع متوسطه در کنار دانشجویان در مشارکت مثبت یا منفی سیاسی و اعتراضها، مشارکت داشتند.
برخورد «آرمان بیانی» در سریال «افعی تهران» همانقدر موجب تعجب و بهت مخاطب شد که سکانس سیلیزدن «لیلا» به پدرش در فیلم «برادران لیلا»!
نشست تخصصی «صورتمسئلههای بنیادین آیتالله محمدباقر زند کرمانی» 12 اردیبهشت مصادف با روز معلم در باغ طوبی تخت فولاد برگزار شد.
این دفعه خودم توی قابی بودم که قرار بود تلویزیون نشان بدهد. آنجا پشت آن تاج گل مصنوعی، پشت سر وزیر آموزشوپرورش، بین صدتا معلم که رفته بودیم در روز معلم با میثاقهای امام(ره) در حرمش بیعت کنیم.
دادهنما با موضوع معرفی ده کتاب که راهنمای آموزگاران است
اسمش را نمیدانستیم؛ اما ما خانم بابلیان صدایش میزدیم. مقطع ابتدایی بودم. نمیدانم چطور شد که اوایل مهر، موقع برگشتن از مدرسه متوجه شدم خانم معلم وارد یکی از کوچههای محله ما شد. اولش باورم نمیشد.
چندباری او را در جلسات هفتگی دیدهام؛ بهتر است بگویم هربار پا در جلسات گذاشتهام، یا آنجا بوده یا خودش را به برنامه رسانده است. وقتی میآید تنها نمیآید؛ همیشه تعدادی دختر نوجوان با او همراه هستند؛ همراهانی از جنس رفاقت.
او را از دوسه سال پیش میشناسم. البته شناخت آنچنانکه نه؛ چند باری در بعضی از جلسات باهم سلام و علیک کوتاهی داشتهایم و من هر بار با خودم گفتهام که عجب آرامشی به آدم میدهد این زن! چه متانتی دارد! برای بار نخست که تماس میگیرم و موضوع گفتوگو را با او در میان میگذارم، تواضع به خرج میدهد. میگوید چرا به سراغ بقیه نمیروید و من هم میگویم خب شما هم یکی مثل بقیه.
تصور ما از مفاهیم انتزاعی بر اساس همان تعریفها در چارچوب منطق، از عام به خاص، فصلخورده و با مصداقهایی واضح و روشن شکل میگیرد؛ اما در دنیای بیرون از ذهن، مرزها آنقدر روشن و واضح نیستند و همیشه تعیین مصداق برای مفاهیم کار راحتی نیست.
نه اینکه آدم ناحسابیای باشمها… نه. اتفاقا از وقتی به دنیا آمدم، عجیب حسابی بودم. نوزاد که بودم، سر وقت بیدار میشدم، لبخند ملیحی میزدم، چند جرعه شیر مینوشیدم، چند تا ماما، بابا میگفتم و بعد عین یک عاقله آدم میخوابیدم؛ اما تمام نقونوقها و آزارهایم ذخیره شده بود برای نوجوانی.
هر چه با آنها کلنجار میرفت، نمیتوانست لذت درس زبان را به دانشآموزان بچشاند. فیلم پخش میکرد، داستان کوتاه میآورد، تئاتر انگلیسی را با مشارکت خودشان اجرا میکرد اما کارگر نمیافتاد.