از جلسات خارقالعاده دانشافزایی خانوادهها در مدارس صحبت میکنند و برای خود برند میسازند که گویی نمیدانند آغاز نهادی مانند انجمن اولیا و مربیان در اروپای قرن نوزدهم با همین جلسات دانشافزایی خانوادهها بوده است.
با اخم وارد اتاق مدیر راهبردی میشوید و متوجه احوال شما میشود. یک لیوان شربت به شما تعارف میکند و شما هم با اکراه برمیدارید و با خود میگویید «شربت یا چای؟ کدام مناسب چنین جلسهای است؟»
نگوییم بیبرنامگی؛ بگوییم برنامهریزی دورهمی! دقیقا کاری که در پیشرفتهترین انجمنهای اولیا و مربیانِ ما انجام میشود، همین است.
بعد از نقلمکان به تهران و در اولین روزهایی که در محله جدید خود ساکن شدید، از آقای شکراللهی همسایه دیواربهدیوارتان میپرسید …
معمولا مدارس غیرانتفاعی ترکیبی از مسائل آموزشی و پرورشی را برای ارزیابی متقاضیان در نظر میگیرند؛ هرچند برخی به این سو و بعضی هم به آن سو غش میکنند …
سال گذشته واقعا روال پیچیدهای برای گزینش داشتیم؛ آنقدر که به همکارم گفتم: «نمیدانم اگر خودمان در این هفتخوان میافتادیم، سالم از آن بیرون میآمدیم یا نه!»
خاطرم هست اولین بار که میخواستم در متوسطه اول تدریس کنم، از طریق استاد عزیزم در همان دوره (که البته آن زمان میگفتند دوره راهنمایی) اقدام کردم.
توانمندسازی خانوادهها از طریق آموزشهای فنی و مهارتهای زندگی، پرداخت تسهیلات اشتغالزایی، مشاغل خانگی، وام سرمایه کار و مشاوره روانی، عناوین عمده خدمات دولتی به کودکان کار است.
حیات طیبه! عبارت زیبایی که بهعنوان هدف یک مدرسه در سند تحول آموزشوپرورش آمده؛ اما سازوکارهایی که مدارس کنونی برای رسیدن به آن تدارک میبینند، سنخیت کاملی با این عبارت متعالی ندارد.
آب در کوزه و ما تشنهلبان دور جهان میگردیم!
تابستان است و فرصت بازنگری در هر آنچه در تجربه سال گذشته مدارس بوده است.
هر چه با آنها کلنجار میرفت، نمیتوانست لذت درس زبان را به دانشآموزان بچشاند. فیلم پخش میکرد، داستان کوتاه میآورد، تئاتر انگلیسی را با مشارکت خودشان اجرا میکرد اما کارگر نمیافتاد.