پدر، پسرش را در آغوش گرفته بود. دستهای بیجان پسرک با هر مویه و تکان پدر، روی زمین جلو و عقب میرفت. پدر صورت به صورت پسر گذاشت.
پیرزن گِله داشت که چرا همه سراغِ شهیدانِ گُلدرشت میروند و چرا کسی شهیدِ او را نمیشناسد! پیرزن دوست داشت دلش را بیرون بریزد.
جنگ و گردشگری در معنا و محتوا دو قطب متضاد هستند. اما آیا میتوان این دو قطب را در کنار هم قرار داد و گفت عناصری همچون جنگ، مرگ، کشتار، خون و خونریزی میتواند در کنار گردشگری که فعالیتی به ظاهر شاد و سرخوشانه است …
بهرام محمدیفرد، عکاس جنگ در ایران، به مناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران در صفحه اینستاگرامیاش نوشت: «آدمهای جنگی که من در آن حضور داشتم، از دوربین عکاسی فراری بودند و اگر در دام دوربین من میافتادند، نگاهشان را از من دریغ میکردند و این کار مرا سختتر میکرد.
یکی از فنون جنگ آن است که بهجای کشتنِ یکایکِ سپاهیانِ دشمن، پهلوانی را بکشند که پشتوپناه همه اهل سپاه است و همه به حضور و توان او دلخوشاند؛ پهلوانی که نگهدارنده نظامِ لشکر است و دیگران به بودنِ او دلهایشان قُرص است و قدمهایشان استوار.
اسمش را نمیدانم؛ اسم بابای روحالروح را میگویم.
بابای همان دخترک فلسطینی که جسد بچه بیجانش را در آغوش کشیده بود و هی تکان، تکانش میداد و میگفت: روحالروح! …
زن رو به مردش میگوید: نگاه کن جای ما اینجا نبود. قرار بود ما را به بیمارستانی در مجتمع پزشکی ناصریه ببرند. مرد با نگاهی که غربت در آن موج میزند، میگوید: نگران نباش. خدا با ماست ساره.
با وقوع انقلاب اسلامی، منتظر بسیاری از تحولات بودیم؛، اما جنگ آمد و کارها به تأخیر افتاد و حتی بعضی از آنها نیز فراموش شد.
سید مجتبی خیامالحسینی در تازهترین اثر خود در قالب مستند به سراغ بمبارانهای شهر اصفهان در هشت سال جنگ تحمیلی رفته است.
برخی معتقدند نیروی ارتش در انقلاب اسلامی و در جنگ نقش چندانی نداشت؛ در همین راستا باید به حضور تأثیرگذار ارتش در پیروزی انقلاب اسلامی بر مبنای جهاد تبیین پرداخت و از افتخارات ارتش پس از انقلاب اسلامی و زمان جنگ گفت و حقیقت را آنهم با سند و مدرک گفت.
با گذشت چندروز از عملیات مشروع و موفق و بیسابقه سپاه پاسداران در سرزمینهای اشغالی، حتی بزرگترین رسانههای غربی نیز نتوانستند از آن چشمپوشی کنند و با تیترهایی نظیر: «بزرگترین حمله پهبادی تاریخ» و «ایران درحالبلعیدن اسرائیل» به توصیف حرکت تاریخی نیروهای نظامی ایران ضداسرائیل پرداختند.
شببخیرش را گفته بود که اولین خبر حمله ایران به دستم رسید.خودم پر از اضطراب شده بودم. تسبیح توی دستم بود و تندتند دانههایش را رد میدادم.