بایگانی برچسب حدیثه محمدی
چای بهشتی
19:10 - 20 تیر 1403

چای بهشتی

خسته و تشنه می‌رسم؛ درست روبه‌روی مجتمع امام خمینی خیابان نبوی‌منش.

قدم‌های کوچک برای آقایی بزرگ
11:59 - 18 تیر 1403

قدم‌های کوچک برای آقایی بزرگ

می‌گفت نیت شش‌روز کرده بودم. می‌گفت زمان جنگ و بمباران بود؛ صدای آژیر خطر را که شنیدیم همگی فرار کردیم توی زیرزمین خانه.

مهمانی که ورای از دو دوتا چهارتای ما بود
13:50 - 2 تیر 1403

مهمانی که ورای از دو دوتا چهارتای ما بود

دلمان می‌خواست یک مهمانی داشته باشیم، یک مهمانی با حضور اعضای خانواده‌هایمان؛ چون طبق احادیث و روایات فضیلت اطعام دادن در روز عید غدیر خیلی زیاد است.

رادیوی کِرِمی ناخوش‌خبر
12:06 - 16 خرداد 1403

رادیوی کِرِمی ناخوش‌خبر

مادرم می‌گفت: آقات همین که خبر را از رادیو شنیده بود، برگشت خانه. می‌گفت خودش برایم تعریف کرده؛ خود بابایم؛ صبح زود از خانه رفت سرکار و طبق عادت همیشگی‌اش بعد از این که کارهای دکان قصابی را سروسامانی داد، پیچ رادیوی کرمی کوچکش را تابانده و یکی از بدترین و غیرمنتظره‌ترین خبرهای عمرش را شنیده بود.

روح خدا، به خدا پیوست
10:06 - 13 خرداد 1403

روح خدا، به خدا پیوست

مادرم می‌گفت: آقات همین که خبر را از رادیو شنیده بود، برگشت خانه …

«سی‌ویک اردیبهشت»
11:02 - 1 خرداد 1403

«سی‌ویک اردیبهشت»

مگر می‌شود چشم پوشید؟ مگر می‌توان ندید؟ مگر می‌توان با انبوهی از بغض جا خوش‌کرده‌درگلو، آب دهان بلعید؟ می‌گویی: «سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی». می‌گویم: «بله، سر حضرت آقا سلامت.»

عاقبت به خیری
10:58 - 1 خرداد 1403

عاقبت به خیری

«با احترام به اطلاع می‌رسانیم برنامه جشن تولد امام رضا علیه‌السلام پس از رسیدن خبر سلامتی رئیس‌جمهور عزیزمان برگزار خواهد شد.»

وجودش نعمت بود و رفتنش هم نعمت!
12:49 - 27 اردیبهشت 1403

وجودش نعمت بود و رفتنش هم نعمت!

مزه جا ماندن خیلی تلخ است. یادتان هست زمان بچگی توی مدرسه، شب‌های اردو از شدت خوشحالی خوابمان نمی‌برد؛ تا صبح با خودمان می‌گفتیم: نکند یک موقع جا بمانیم از رفقایمان. جا ماندن خیلی تلخ است.

برای دخترم، برای تمام دختران
10:25 - 23 اردیبهشت 1403

برای دخترم، برای تمام دختران

اسمش را نمی‌دانم؛ اسم بابای روح‌الروح را می‌گویم.
بابای همان دخترک فلسطینی که جسد بچه بی‌جانش را در آغوش کشیده بود و هی تکان، تکانش می‌داد و می‌گفت: روح‌الروح! …

امامی که  همین نزدیکی‌هاست…
11:04 - 12 اردیبهشت 1403

امامی که همین نزدیکی‌هاست…

نماز خواندن مامان مناسک مخصوص خودش را دارد. مادرم هرجای خانه نماز نمی‌خواند و سفت و سخت معتقد است که باید برای نماز خواندن یک جای مخصوص داشـت و بــعدهـا این مـکان شــفاعت آدمـیــزاد را می‌کند.

وطن …
12:32 - 2 اردیبهشت 1403

وطن …

_ اول صبح زنگ زدی که همینا بگی؟ من تازه دعا ندبه خونده بودم و خوابیده بودم.
مامان، یعنی هیچی نشنیدی؟

پرنده‌های خدا
15:59 - 27 فروردین 1403

پرنده‌های خدا

تعداد دقیقشان چندتا بود را نمی‌دانم؛ در اخبار اعلام کرده‌اند که حدود ۳۰۰ تا پرنده بوده‌اند.