به گزارش اصفهان زیبا؛ پای حرفهای پسر مینشینیم و پدر را در کلامش مرور میکنیم. نامش محمد است و پسر بزرگ خانواده پنجنفره شاهسنایی و سی ساله.
واژههایش خوشآبورنگ میشوند و قند توی دل کلمهها آب میشود وقتی از پدر میگوید. حروف قد میکشند در کلامش وقتی صحبت از جانباز اعصاب و روان شاهسنایی میشود. کلمهها روی پایشان بند نمیشوند وقتی پسر از زخمهای پدر میرسد به شکوهِ صبر مادر.
مادری که مادرانههایش خانواده را دور هم نگه داشت و نگه داشته و شده دلیل حال خوب همه اعضای خانواده. محمد در مقطع کارشناسی ارشد اقتصاد میخواند و انگیزه خوبی دارد برای ادامه تحصیل. انگیزهای که انگار از پدر ۵۶ سالهاش به ارث برده، پدری که با همه شرایط سختی که بعد از جنگ با آن کلنجار میرفته، درس خوانده و فارغالتحصیل رشته تاریخ شده است در مقطع کارشناسی. پدری که بازنشسته سپاه است و بیشتر روزش در خانه با مطالعه میگذرد.
محمد میگوید: پدر مجموعهای است از حافظه خوب، قدرت تحلیل و هوش بالا اما بیماری و مصرف داروهای قوی، مانع شد تا پدر به لحاظ علمی بتواند درس را بیش از این ادامه بدهد. به هر حال شرایط جانبازان اعصاب و روان به گونهای است که اگر مراقبت انجام نشود افرادی که با آنها زندگی میکنند دچار آسیب میشوند؛ بهخصوص اگر کودکی هم در خانواده حضور داشته باشد، حتما با آسیبهای جدی مواجه میشود. لطف خدا بود که ما مادری با فهم بالایی داشتیم.
او از درگیریها و تشنجها و مشکلات در خانوادههای جانبازان اعصاب و روان میگوید و حرفهایش را اینطور ادامه میدهد: معمولا سطح تنشها بالا و تحمل آن هم خیلی سخت است؛ اما حضور مادر سبب شد که آسیبها در خانواده ما بسیار کم شود. محمد از بابا میگوید، از اینکه بابا حسابی مهربان است و قلب بزرگی دارد و خیلی هم انتقادپذیر است؛ اما شوکها هرازگاهی هستند و شاید بخش جداییناپذیر زندگی بابا.
او معتقد است: مادرم منطق بسیار بالایی دارد و به لحاظ شخصیتی منطق مادر بر احساساتش غالب بوده که سبب شده است درک درستی از بیماری پدر داشته باشد و به این باور برسد که رفتارهای گاهوبیگاه پدر ناشی از بیماری است، نه ویژگیهای ذاتی او که این باور را خیلی خوب به ما هم آموزش داده است.
محمد میگوید: پدر من حدود پنج سال در جبهه حضور داشت. موج انفجار را تجربه کرده، صحنههای شهادت رفقا و همرزمانش را از نزدیک دیده و چون انسان احساساتی بوده همه این موارد روی او اثر گذاشته است و طی یک فرایند تجمیعی، پدر شده جانباز اعصاب و روان.
محمد با گفتن از دو برادرش و فضای علمی حاکم در خانه حرفهایش را تمام میکند: یکی از برادرهایم که سه سال از من کوچکتر است دندانپزشک است و برادر دومم که ۲۵ سال دارد، دانشجوی ترم آخر پزشکی است که به نظرم این علاقه به علم، از پدر به ما رسیده است.