به گزارش اصفهان زیبا؛ اگر بخواهیم متناسب با درک وجودی انقلاب اسلامی به نظام دانشی برسیم که پدیدهها را برای ما تحلیل بکند، بهترین کاری که میتوانیم انجام بدهیم روایت درست ظهورات و تجلیات انسانِ انقلاب اسلامی است و از این جهت موقعیتی که با شهادت آیتالله رئیسی در آن قرار گرفته ایم، واقعاً موقعیت مهمی است. همچنین از خاطر نبریم که در عالم ما، در همین درک وجودی از انقلاب اسلامی، بیشتر از اینکه سند و نظام دانش کار را به پیش ببرد، شخصیتها هستند که کار را جلو میبرند.
از این جهت، فرصت پیشآمده به واسطه شهادت آیتالله رئیسی حائز اهمیت است؛ یعنی شخصیتها بستر میشوند برای حرفها، محمل میشوند برای دریچههای نو به ظرفیتهای هستی.
نظام دانش زنده و پویا، بیشک بیارتباط با نفوس انسانی نیست و بنابراین جا دارد روی این نقطه یک مقداری بایستیم و زود از آن عبور نکنیم.
اگر بخواهیم روایتی از شخصیت ایشان بکنیم، یک مقداری هم برگردیم عقبتر؛ از وقتی که آقای رئیسی را میشناسیم که شاید برای اکثر ما از نیمه دهه ۹۰ باشد و حالا به طور جدی انتخابات ۱۴۰۰ گمان میکنم دریافت مشترکی در جامعه ما، در مورد آیتالله رئیسی وجود دارد که البته به واسطه بودن آقای رئیسی هیچ وقت جدیاش نمیگرفتیم و آن هم اینکه آقای رئیسی ساده بود.
اینجا چندان بین هوادار و مخالف و بیتفاوت، فرقی نمیکند؛ فارغ از بار ارزشی که برای این سادگی قائل شویم و اینکه آن را دستمایه طعن و طنز فرار دهیم یا ابزار ستایش. شخصاً در انتخابات ۱۴۰۰ معتقد بودم این سادگی آقای رئیسی باعث میشود که خیلی از حبابهایی که ما ساختیم و واقعبین نیستیم و از مردسیاسی، ناجی میسازیم را میشکند. یعنی در واقع یک جور با زبان بیزبانی گفتیم آقای رئیسی کف واقعیتهای ماست. چون ساده است، دیگر آن حبابهایی را نداشت که مثلاً احمدینژاد برای ما میتوانست ایجاد بکند و یک حالت منجیگرایانه درست میکرد.
خب این سادگی در این سالها ممکن است اسباب طعن و تمسخر و طنز و اینها را هم فراهم کرده باشد که من چند تا نمونهاش را عرض میکنم؛ چون میخواهم به یک روایتی برسم. مثلاً خود پاشیدگی دولت، چند دستگی دولت گویا دلالتی داشت برای ما که آقای رئیسی ساده است؛ به این معنا که نمیتواند جمع بکند و در واقع یک گفتمان واحد را بگذارد وسط و خودش مسئله را پیش ببرد. یا اینکه احساس میکردیم، آقای رئیسی حرفی از خودش ندارد و در واقع نگاهش به دهان رهبری است و در واقع یک جوری اگر بخواهیم به حالت انتقادی به آن نگاه بکنیم، تقلیدگر است. دیگر اینکه در نحوه ارتباطش با مردم به یک ایده تکراری سفرهای استانی روی آورده است، دوباره اینجا یک سادگی بروز پیدا کرد، آقای رئیسی نوآوری آنچنانی نداشت و آخرین داده، این که در عرصه سیاسی انگار ایشان آماده بود مشت و لگد بخورد و دفاع نکند.
البته اگر کمی از فرهنگ سیاسی بیرون بیاییم و به فرهنگ زیست عامیانه نگاه بکنیم، این سادگی یک محبوبیت ناخودآگاه هم میآورد و شاید یکی از دلایلی که در واقع در این چند روز اخیر، مردم همدلی بالایی پیدا کردند، علاوه بر صحنه شهادت ایشان، همین سادگی بود.
صحبت من از اینجا شروع میشود که این سادگی آقای رئیسی به نسبت دولتمرد، خلافِ آمد بود؛ یعنی آنچه ما دهه ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ از دولتمرد ادراک کردیم، اتفاقاً پیچیدگی به معنای چندوجهی بودن بود. تعبیر دیگر از این چندوجهی بودن، کید داشتن و پروژه داشتن است.
ما با این خو گرفتیم که سیاستمدار و دولتمرد یعنی همین و از قضا یک شخصی سکاندار عرصه اجرای ما شد که این را نداشت، ساده بود. سخن اینجاست که این سادگی، خیلی بهموقع بود و اینطور به ذهن انسان میرسد که آقای رئیسی، هوشمندانه این سادگی را انتخاب کرده بود.
آقای رئیسی پروژه از خودش نداشت. این پروژه از خود نداشتن را میشود حمل بر بیحکمتی کرد، میشود اینطوری به آن نگاه کرد که پروژه نداشت؛ چون پروژهاش پروژه انقلاب اسلامی بود. آقای رئیسی یک باور عمیقی داشت که انقلاب اسلامی و ولایتفقیه اصیل است، یک امتداد فرهنگی و تاریخی است و در واقع یک امر پایدار است و هر پروژهای که دولتها بیاورند که از طرح انقلاب اسلامی بیرون بزند، پایدار نیست. هر طرح پایداری در این بستر تاریخی معنا میدهد.
انتظار هم نداشته باشیم که در دوران حیات ایشان، بشود این نکته را درک کرد. ما معمولاً رخدادها را متأخر فهم میکنیم. درخصوص آقای رئیسی، نشانههای جدی وجود دارد که ما تنها بعد از شهادتشان فرصت یافتهایم که او را ببینیم. هم به خاطر غلبه فرهنگ سیاسی که از قضا، سیاستمدار را مکار میداند و حتی گشودگی در کارها را به برکت همین صفت مکاربودن میبیند و هم به واسطه امکان توصیف دوپهلو از سادگی.
نشانه این هوشمندانه فهمیدن چیست؟ شاید بهتر باشد کمی از فضای غبارگرفته سیاست داخلی فاصله بگیریم و نگاه بیرونی به دولت را ارزیابی کنیم. در این خصوص میبینیم که قدرتهای منطقهای و جهانی، آقای رئیسی را از دولت قبلش بیشتر تحویل گرفتند. یعنی این اتفاق نیفتاد که بیایند تهران و بروند با رهبری دیدار بکنند. هر کشوری معمولاً به دور از حجابِ مسائل داخلی دیگری، با او تعامل میکند و راحتتر تشخیص میدهد که چه طرحی در آنجا پایدار است، قوت دارد و ریشه دارد. اشتباه رؤسای جمهور ما این بود که پروژهای به میدان میآوردند غیر از پروژه انقلاب اسلامی. خب این معلوم است این پروژه، چهارساله است، امتداد الهیاتی و تمدنی ندارد.
این امر باعث شد که ایشان ارتباطش با ولی فقیه، جنس دیگری پیدا کند. مسئله صرفاً در یک رابطه عمیق فردی خلاصه نمیشود. این مسئله، حتمی است که رابطه ایشان با رهبر انقلاب، صرفاً رابطه کاری و در چارچوب قانون نیست. اما همین رابطه فراتر، ریشه در یک عقلانیت دارد. آقای رئیسی ظرفیتهای نظام ولایی را فهم کرده است و به چشم مانع به آن نمینگرد.
ظرفیتهای نظام ولایی در بعد معنوی و مادی جامعه؛ ما کمتر در خصوص این جنس عقلانیت، سخن گفتهایم. بیشتر به اثبات کلامی ولایت فقیه و کمتر به ظرفیتهای آن برای پیشرفت پرداختهایم.
آقای رئیسی خود قانون اساسی ما بود. با قانون اساسی و اضلاع آن به چالش نرسید. ما یک ریاست جمهوری سه ساله را پس از دههها طی کردیم که رئیس جمهور مجبور نشد بگوید من امکانات لازم را ندارم، من قدرت لازم را ندارم.
خیلی عجیب است که دولتمردانمان کمتر این مسئله را میبینند که ما ۵۰ سال است هر کاری را توانستیم قوی انجام بدهیم، آنجایی بود که ولی فقیه در میدان بود.
نکته دیگر در نوع تعامل آقای رئیسی با نیروهایش بود. برخی دولتمردان تصریح میکردند که حاضر نیستند با ژنرال کار کنند و سرباز میخواهند. این سادگی آقای رئیسی، امکان تعامل با نیروها را فراهم کرد و یکی از مشکلات اساسی ما در جمهوری اسلامی این است که جا برای مدیر نداریم. یعنی مدیر بیجاست؛ چون مدیران کلان، به دنبال تمرکز قدرت بودند. این تمرکز قدرت که به بدنه سرایت میکند، همهجا را بخشنامه اشغال میکند. دیگر جایی برای تصمیم باقی نمیماند.
میتوانست مسئلههای مردم را بفهمد. این تعبیری که آقا گفتند دولت آقای رئیسی آیندهفروشی نکرد، مربوط به این است که رؤسای جمهور مجبور بودند برای اینکه بمانند و پروژهشان باقی باشد، مسائل بلندمدت کشور را زمین بگذارند و به پروژه خودشان برسند. آقای رئیسی آیندهفروشی نکرد، چون سهمی برای خودش و جریان خودش نخواسته بود.