به گزارش اصفهان زیبا؛ انگار همین دیروز بود که همراه پدرم به دبستان افشار رفتیم و سر کلاس اولی نشستیم که معلمش هنوز که هنوز است مرا که میبیند میگوید: «خبرنگار کلاساولی چطوری؟!»
کلاس اول که گذشت، از دبستان افشار به دبستان رازی رفتیم؛ بهاینعلت که در محلهای دیگر خانه ساختیم و در منزل نو مستقر شدیم.
دبستان رازی شلوغ و پرجنبوجوش بود و تازهساز و خیلیها همچون من بودند که برادرشان یک کلاس پایینتر یا بالاتر از همانها در همان مدرسه درس میخواند. همزمان مدرسه دخترانه نجمیه نیز شیفت معکوس مدرسه رازی بود که نشان از این داشت که این دبستان از صبح تا غروب مملو از آموزش و جنبوجوش است.
معلمان آن سالها سختگیرتر از معلمان این سالها بودند و بچههای آن دهه شصت بهیادماندنی هم متفاوتتر از بچههای امروزی.
هرچند آن مدرسهها با گذشت سالها هنوز هم هستند؛ اما دانشآموزانشان خیلی فرق کردهاند و دیگر شباهتی به محصلان آن زمانها ندارند؛ زمانی که تلویزیون فقط دو شبکه داشت و پسر شجاع و چوبین و اندکی بعد فوتبالیستها همه ذوق ما بچههای آن زمان برای به تماشا نشستن و لذتبردن از کارتون بود. زمانی که همه بچهها پیاده به مدرسه میرفتند و برای تماشای برنامه کودک با سرعت بیشتری به خانه برمیگشتند.
ناظم مدرسه در آن دوران یلی بود برای خودش و عجیب این کلمه قدرتمند بود و هر محصلی روی آن حساب میکرد. کمکم همهچیز تغییر کرد؛ به همان نسبت که هوای خوش برف و بارانی فراوان آن سالها رو به کموکاستی و خشکی گذاشت، جمعیت مدرسهها هم همین رویه را در پیش گرفتند و خلوتتر شدند.
کوچههایی که بعدازظهرها مملو از بازی بچهها بود هم به همین شکل خالی شدند و بازیهای محلهای با آمدن تبلتها و گوشیها به محاق رفتند.
انگار فناوری و تکنولوژی آمده بود تا همهچیز را تحتالشعاع خود قرار دهد و چیزهایی را با خود ببرد و چیزهای دیگری بیاورد که بد یا خوب گریزی از آنها نبود.
آن سالها یکی اول مهر بود که برایمان خاطرات قشنگی داشت و دیگری دهه فجر بود که مدرسهها آذین میشدند و جشن و شادی خودجوش بچهها همهجا را فرامیگرفت.
تغییر نظامهای درسی دوره دبیرستان هم آن سالها در ذهن خیلی از ما مانده است.روزی مصوب میکردند نظام تحصیلی سالی واحدی و روزی دیگر ترمی شود و ما درست در میانه این تغییر گیر افتاده بودیم و اگر یک واحد درسی را جا میماندیم، تا کنکور باید با این تغییرات سرنوشتساز، خودمان را تطبیق میدادیم.
آن سالها خبری از ترافیک و اینهمه سرویس مدرسه و فرم مدارس و انواع مدارس دولتی و غیرانتفاعی و … نبود. مدارس دونوبته بودند و هر چه بود همین چند مدرسه باصفایی بود که هنوز هم شماری از آنها سرپا هستند و تاریخی شدهاند.
کیف و کتاب و مدرسه همه داشتههای یک دانشآموز بود که با همینها پلههای ترقی را طی میکرد و بالاتر میرفت؛ پلههایی که از میانه دهه هفتاد تا به امروز به شکلی دیگر و با تحولات و فناوریهای نوینتری طی میشوند تا به سد کنکور برسند؛ سدی که قرار است محل اتصال مدرسه با دانشگاه باشد و دانشآموز را به دانشگاه برساند.
هرچند شماری از این دانشآموزان هم هستند که به دانشگاه نمیروند و زندگی را در مسیر دیگری دنبال میکنند.