به گزارش اصفهان زیبا؛ چند روزی است حال و هوای خانه آقاجان جور دیگری شده. همه در تکاپو هستند تا سهمی در رسمی هرساله داشته باشند. رسمی که یک سال انتظار رسیدن روزش را میکشیم. آن روز فرارسیده و امروز لبخند از صورتها پاک نمیشود و ذوق از دلها. همه به نحوی خودشان را برای امروز آماده کردهاند. هم خودشان را هم خانه آقاجان را.
خلاصه که همهجا بوی عید میدهد. صبح با صدای در از خواب بیدار میشوم. آقاجان با سینی شیرینی وارد خانه میشود. شیرینیها را در آشپزخانه میگذارد و به حیاط میرود. حیاط و بیرون خانه را آبپاشی میکند، ریسه لامپی که شب قبل دایی رضا به درودیوار کوچه نصب کرده بود، روشن میکند و داخل میآید.
به همه میگوید آماده شوید که مهمانها کمکم سر میرسند. همه از اهل محل، دوست و آشنا به رسم دیرینه روز عید غدیر به خانه آقاجان میآیند، هم برای عرض تبریک و احترام به سادات هم برای آنکه مایه یکساله کیفشان را از دست سادات بگیرند. آقاجان هم همیشه برای این روز با برکت اسکناس نو کنار میگذارد و کوچک و بزرگ از این برکت بیبهره نمیمانند.
قبل از هرچیز همهمان را به صف میکند تا عیدی اهل خانه را اول از همه بدهد. آقاجان همیشه با مهربانیاش و تکریم اهل خانه به ما یادآور میشود که مهمانان این خانه محترم هستند. هرکه پا در این خانه بگذارد عزیز است؛ بهخصوص در روز عید غدیر.
دایی علی میزگرد کنار طاقچه را بیرون میبرد تا زیر ریسه لامپ دم در جایش دهد. من هم شیرینیها را توی ظرفهای بلور خانمجون میچینم؛ یکی برای رهگذران و اهالی محل و یکی برای مهمانهایی که به خانه میآیند. چادر سر میکنم، رومیزی سبز گلگلی را زیر بغل میگذارم و با ظرف شیرینی بیرون میروم. پایم که به حیاط میرسد، بوی خاک نمگرفته و دود اسپند، جانی دوباره درونم زنده میشود. پا به کوچه میگذارم و از دیدن کوچه رنگرنگی کلی ذوق میکنم؛ هرکدام از همسایهها خانهاش را با پرچم یا ریسه یا هر آنچه داشته، تزیین کرده و بهگونهای در آذینبندی کوچه نقش خودش را بهخوبی ایفا کرده است. رومیزی را روی میز پهن میکنم و شیرینیها را یک طرف میز میگذارم. خاله هاجر منقل اسفند را میآورد و آنطرفتر جایش میدهد. جایی هم برای سینی شربت مشخص میکنیم. صدای جماعتی از ابتدای کوچه به گوش میرسد.
بچههای کانون امامزاده اسماعیل را از دور هم میتوان شناخت. اصلا روز عید غدیر هر نوای «یا علی» که از کوچهپسکوچههای محله بیاید، همه میدانند این صدای بچههای امامزاده اسماعیل است. رسم هرسالهشان شده. مسئول کانون میگوید ایده این کار زمانی به ذهنش رسیده که در ایام محرم یکی از اهالی محل میخواسته به کربلا برود.
مداح به افراد هیئت پیشنهاد میدهد که بهرسم قدیم با چاووشخوانی به درِ منزل زائر امام حسین بروند و با سلاموصلوات، ذکر ائمه بهخصوص روضه اباعبدالله و طلب حلالیت از او خداحافظی کنند. چاووشخوانی معمولا برای زائران ائمه در قدیم انجام میشده و اهالی محل درِ منزل زائر حاضر میشدند و با اشعار و اذکار زیبا هم از همسایهشان طلب حلالیت میکردند هم از او میخواستند در این سفر مقدس آنها را از دعای خیرش فراموش نکند. خداحافظی شش سال پیش اهالی محل با همسایه کربلاییشان سبب میشود ایده چاووشخوانی در روز عید غدیر به ذهن مسئول کانون امامزاده اسماعیل بیاید و از آن زمان این رسم زیبا دوباره در کوچهپسکوچههای محله زنده شود.
جوانان کانون روز عید کوچهبهکوچه در خیابان هاتف حوالی امامزاده اسماعیل میروند و با چاووشخوانی و مدح امیرالمؤمنین کام اهالی محل را شیرین میکنند. به خانه سادات که میرسند، در میزنند، ادای احترام میکنند و با یادبودی برای اهالی خانه عید را تبریک میگویند.
البته سادات و بزرگان اهل محل که از برنامه بچهها باخبرند، از قبل کوچه و ورودی منزلشان را با پرچم و ریسه آذین میبندند و با پذیرایی به استقبال این جوانان علیدوست میروند. برایم جالب است که هرسال مردم محله نیز بهخوبی در اجرای این رسم دیرینه همکاری میکنند و سالبهسال برای بهتر برپا شدن این سنت تلاش میکنند.
صدا نزدیکتر میشود و نوای یاعلیاش به گوش ما میرسد. آقاجان با سینی شربت خودش را به درِ خانه میرساند تا زودتر از رسیدن بچهها به استقبالشان برود. بقیه هم به استقبال میآیند. داییها، خالهها و حتی خانم جون خودش را با عصا به بیرون میرساند. من هم که از رسم هرسال اهل محل و آداب خانه آقاجان باخبرم، از شب قبل عید در خانهشان میمانم تا مثل همیشه شاهد برنامه باشم و از برکات و شیرینیهای آن بیبهره نمانم. بچههای کانون امامزاده اسماعیل به همراه مداحشان به خانه آقاجان رسیدند. صلوات است که پشت صلوات ختم میشود.
اول به نبی حضرت خاتم صلوات
دوم به علی شیر دوعالم صلوات
سوم به گل وجود پاک زهرا
از بهر حسینان شه کرب و بلا
و آن تشنه در مقتل ماتم صلوات
آقاجان اصرار میکند که بچهها به خانه بیایند و چنددقیقهای مهمانخانه باشند، بچهها قبول نمیکنند و میگویند میخواهند تا پیشازظهر کل محل را بگردند و به همه سادات محل عرض ارادت کنند. همهمان میدانیم بچههای امامزاده روز عید غدیر سرشان خیلی شلوغ است.
بهجز برنامه چاووشخوانی، اطعام ظهر عید نیز از کارهایی است که این جوانان باصفا انجام میدهند. جالب اینکه در اطعام روز عید هیچکس در محلهشان بینصیب نمیماند، حتی مهمانان اهالی محل. همیشه از صاحبخانه آمار اهل خانه و مهمانان خانه باهم گرفته میشود تا مبادا کسی از غذای تبرکی مولا بینصیب بماند. دایی علی اسفند تازه روی زغال میریزد تا عطر صلوات و اسفند در هم بیامیزد و فضای معنوی حال و هوای تازهای بگیرد. چاووشخوان پس از تبریک عید، مدح کوتاهی از امیرالمؤمنین میخواند.
امروز روز عید خدا روز یاعلی است
نقل دهان و کلام خدا علی است
فریاد جن و انس و ملک یکصدا علی است
جبریل را ترانه یا مرتضی علی است
نزدیک و دور هرچه به هرجاست یاعلی است
شور و دعا و زمزمه و ذکر یاعلی است
ای جبرئیل وحی ز مولا علی بگو
امشب دگر دور یاعلی است یاعلی بگو
دهانها به ذکر «یاعلی» معطر میشود. مهمانان و اهل خانه یکدیگر را در آغوش میگیرند و عید غدیر را تبریک میگویند. خدا را شکر میکنند که امیرالمؤمنین مولای دو عالم شد؛ «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین». مهمانان با شربت و شیرینی پذیرایی میشوند و عیدیشان را از دست آقاجان میگیرند تا برکت یکساله روزیشان باشد.
بچههای کانون هم مثل همیشه یادبودی با خود آوردهاند و تقدیم آقاجان میکنند؛ یک گلدان کوچک شمعدانی. یادبودی که هرسال خانمجان در بهترین جای خانه قرارش میدهد تا در کل سال با دیدنش اهمیت و شیرینی عید غدیر را در جانمان تازه نگه دارد. بچههای امامزاده یا علیگویان از خانه آقاجان دور میشوند و من به این فکر میکنم که این رسم زیبا و قدیمی بزرگداشت عیدغدیر چقدر جایش در سایر محلههای شهر خالی است.