در آبان سال 1375 تیم پلی اکریل نماینده اصفهان در حضور 45هزار تماشاگر میزبان پیروزی تهران بود.
رضا بدرالسما، نگارگر برجسته اصفهانی، به مناسبت ولادت حضرتعباس(ع) و روز جانباز، تابلوی جدیدی خلق کرده است که به تجلیل از جانفشانیهای جانبازان دفاعمقدس اختصاص دارد.
صفحه گوشی روشن شد و پشتبندش هشدار قبل از اذان که الله الله الله، طنین انداخت توی اتاق. ساعت هفت قرار داشتم و باید مطمئن میشدم که دقیقه ۹۰ لغو نشده باشد.
نشست خبری پانزدهمین جشنواره فیلم فجر اصفهان روز گذشته در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد.
جنگ که شروع شد، مردم ما آمادگی مواجهه با آن اتفاق تلخ را نداشتند.
صلاه ظهر؛ قرارمان است؛ توی آسایشگاه جانبازان. همین که من را میبیند، دوباره سر ناسازگاری برمیدارد؛ دفعه قبل هم همین شد.
تقویم روی میز محل کارم اصرار دارد که بیستوچند روز از آذرماه سال صفرسه گذشته است؛ میپذیرم اما کمی سخت. صبح خبری رسید و ظهر رسیدیم به یکیدو خیابان بالاتر از محل کارم.
هوا را توی ششهایم میکشم. بوی نم باران حالم را عوض میکند. انگار چشمهایم هم باز میشوند. میدان را دور میزنیم.
هشت سال جنگ تحمیلی، مقاومت مردم، قصه هر کدام از شهدا و جانبازان موضوعی است که در دل آن میتوان آثار درام و منحصر فرد بسیاری جست که هرکدام قابلیت تبدیل به یک اثر سینمایی و تصویری دارد.
«با کف دست توی پیشانیاش میزده و بلندبلند مثل دیوانهها با خودش حرف میزد». آخرین تصویری که ابوالفضل دیده بود و بعدازآن با موج انفجار به آسمان رفته و دوباره روی زمین برگشته بود. تصویر مردی که بعد از یک ماه هنوز هم شبها به خوابش میآید و او را مجبور به گفتوگو با تیم روانشناسی کرده است. تا چهار روز بعد از انفجار، با ضریب هوشی سه نفس میکشید؛ ولی روز انفجار، روز رفتن ابوالفضل نبود که بعد از آن کمکم به هوش آمد.
از جبهه که برای مرخصی میآمد، به بچههای مسجد هم سر میزد. «مسجد ولیعصر» از پایگاههای بسیج خیابان پروین بود که نیروهای زیادی را برای اعزام به جبهه آماده میکرد.
پای حرفهای پسر مینشینیم و پدر را در کلامش مرور میکنیم. نامش محمد است و پسر بزرگ خانواده پنجنفره شاهسنایی و سی ساله.